eitaa logo
گلچین شعر
16.9هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
440 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
خدا می‌خواست در چشمان من زیباترین باشی شرابی در نگاهت ریخت تا گیراترین باشی نمی‌گنجید روح سرکشت در تنگنای تن دلت را وسعتی بخشید تا دریاترین باشی تو را شاعر، تو را عاشق پدید آورد و قسمت بود که در شمسی‌ترین منظومه مولاناترین باشی مقدّر بود خاکستر شود زهد دروغینم تو را آموخت همچون شعله بی‌پرواترین باشی خدا تنهای تنها بود و در تنهایی پاکش تو را تنها پدید آورد تا تنهاترین باشی خدا وقتی تو را می‌آفرید از جنس لیلاها گمان هرگز نمی‌بردم که واویلاترین باشی @golchine_sher
دردا که از دیار شما رخت بسته است مردی که روزگار، دلش را شکسته است بعد از علی، شرافت و ایمان یتیم شد زنجیرِ استوار عدالت گسسته است اقرار می‌کند که چون او را ندیده است دنیا که بر فضایل او چشم بسته است زین‌پس به شانۀ چه کسی تکیه می‌دهد دنیا که از هجوم ستم، سخت خسته است بعد از علی، جهان به تباهی سلام کرد بی‌آفتابِ او، به سیاهی نشسته است @golchine_sher
چون نسیم آمد و از باغ تنش گل می‌ریخت مثل یک باغچه از پیرهنش گل می‌ریخت چون هوایی که در او عطر شناور باشد دم‌به‌دم مثل نسیم از دهنش گل می‌ریخت چشم او پنجره‌ای بود به باغی پرگل که ز هر پلک‌به‌هم‌برزدنش گل می‌ریخت باغی از آینه‌ها بود که شبنم هر صبح از گل یخ به بلورین‌چمنش گل می‌ریخت چون درختی که پریشان شود از دست نسیم دم‌به‌دم زلف شکن‌درشکنش گل می‌ریخت لب پرخندۀ او چون به سخن می‌آمد جای موج کلمات از سخنش گل می‌ریخت وقتی از دامنۀ دشت به گلگشت گذشت ابر بر دامن دشت و دمنش گل می‌ریخت @golchine_sher
زبان_فارسی از من پرسیدند "چرا زبان فارسی را دوست دارم؟" پاسخ فی‌البداهۀ من این بود: چرا آسمان را چرا وسعت آبی بی‌کران را چرا ارغوان را چرا نغمۀ آب‌های روان را چرا اصفهان را و نقش جهان را چرا شهر شیراز و آن سروهای کهن‌سال، امّا جوان را چرا سعدی و بوستان را چرا حافظ نغمه‌خوان را چرا طوس و تبریز یا زاهدان را... چرا حکمت و دانش و معرفت را هنر، این گرامی‌ترین موهبت را چرا عشق را مثل خون در رگ و پوست دارم؟! چرا دوست را دوست دارم؟! وطن، این گل اطلسی را چرا دوست دارم؟! من این فارسی را چرا دوست دارم؟! @golchine_sher
این قیمت دلار طبیعی نیست اوضاع کاروبار طبیعی نیست این‌ بی‌خیال بودن مسئولین در اوج گیرودار طبیعی نیست آن "دست اقتصاد"* که می‌گویند، این‌گونه بی‌قرار طبیعی نیست** شوک‌های بی‌ترحّم و پی‌درپی*** بر پیکری نزار طبیعی نیست دستی که می‌زند تبر این‌گونه بر ریشه و تبار طبیعی نیست ملّت پیاده است و گرانی شد بر گرده‌اش سوار؛ طبیعی نیست مسئول مفتخوارۀ بی‌عرضه گر نیست برکنار طبیعی نیست این‌گونه در مصاف گرانی‌ها گشتیم تارومار طبیعی نیست این‌سان که در گرانی کالاها دارید پشتکار طبیعی نیست تحریم هست و مفسده‌اش، امّا این حجم از فشار طبیعی نیست یک ملّت شجاع ولی مظلوم در اوج اقتدار طبیعی نیست ___________ *نظریۀ دست نامرئی بازار از آدام اسمیت ** سندرم دست بی‌قرار ***شوک‌درمانی در اقتصاد @faslefaaseleh @golchine_sher
بعد از علی... دردا که از دیار شما رخت بسته است مردی که روزگار دلش را شکسته است بعد از علی شرافت و ایمان یتیم شد زنجیر استوار عدالت گسسته است اقرار می‌کند که چون او را ندیده است دنیا که بر فضایل او چشم بسته است زین‌پس به شانۀ چه کسی تکیه می‌دهد دنیا که از هجوم ستم سخت خسته است بعد از علی جهان به تباهی سلام کرد بی آفتاب او به سیاهی نشسته است @golchine_sher
بهار چیست به‌جز روز خوب آمدنت نسیم چیست بغیر از عبور عطر تنت تو را هزارفرشته به‌هم نشان دادند زبس‌که لطف و صفا بود در قدم‌زدنت مرا اگرچه نبخشیده سهمی از دنیا خدا به لطف خودش کرده‌است سهم منت همه وجود من از شعر ناب سرشار است از آن زمان که شنیدم ترانه از دهنت غزال من! غزل از چشم‌هات می‌بارد قصیده می‌چکد از قدّوقامت حسنت بهار من! همه‌شب‌های ما چراغان است برای روز پر از آفتاب آمدنت بیا و جان مرا باز هم بهاری کن نشسته‌ام به تمنّای عطر نسترنت @golchine_sher
سه چلچراغ افروختیم تا که در این خانه ما چراغ آشفت خواب ظلمت دیرینه را چراغ چشمان ما به ظلمت شب خو گرفته بود دخمه کجا، سپیده کجا و کجا چراغ؟ اینجا سه چلچراغ به ما نور می‌دهند: شمس‌الشّموس و حضرت معصومه، شاچراغ معصومه شمع و احمد موسی فروغ او در تنگنای ظلمت شب‌ها رضا چراغ خاموش کی شود به هیاهوی بادها وقتی که روشن است به نور خدا چراغ هرقدر ظلمت شب یلدا غلیظ‌تر تابد فزون به وسعت آیینه‌ها چراغ هرگز نبیند این وطن آسیب از بلا تا روشن است در دل او این سه‌تا چراغ @golchine_sher
اردیبهشت بود که دنیا قشنگ‌ شد بوم سفید غرق هیاهوی رنگ شد یک‌قطره از قلم‌موی رنگین نوبهار پاشید و دشت جعبه‌ای از آبرنگ شد اردیبهشت بود که شوق رسیدنت نبض حیات در دل هر چوب و سنگ شد امّا بهار آن‌سوی دیوار لحظه‌ها یک‌چند ماند و ماند و دچار درنگ شد مبهوت بود پنجره را واکند نسیم تا اینکه آمدیّ و جهانم قشنگ شد حتّی نسیم خسته کزین دشت می‌گذشت از عطر گیسوی تو چنین شوخ‌وشنگ شد اردیبهشت بی تو سکوت و ملال بود با تو پر از ترنّم گیسوی چنگ شد بگشوده شد طلسم بهار از حضور تو هرچند دیر...و بی‌تو دلم تنگ تنگ شد @faslefaaseleh @golchine_sher
خانه به دوشِ فنا در شبِ طوفانی‌ام داغِ کدامین خطا خورده به پیشانی‌ام همسفرِ بادها، رفته‌ام از یادها فاصله‌ای نیست تا لحظۀ ویرانی‌ام خوب، نه آن‌گونه خوب، تا به بهشتم بری بد، نه بدان‌گونه بد، تا که بسوزانی‌ام سایۀ اهریمن است یا شبحی از من است این که نفس می‌کشد در منِ پنهانی‌ام کولیِ زلفت شبی خیمه بر این دشت زد آه که تعبیر شد خوابِ پریشانی‌ام در شبِ غربت مپرس حالِ خرابِ مرا یک‌سره طوفانی‌ام ... یک‌سره بارانی‌ام ...   @golchine_sher
تقدیم به آرش‌مردان دلیر پدافند هوایی صد بوسه به بازوی دلیران ظفرمند مردان سلحشور و سرافراز پدافند! هر تیر شما سخت‌تر از ناوک آرش برخاسته از قلّۀ بشکوه دماوند سینه سپر حادثه کردید به هر رزم در عزم شما هیمنۀ قلّۀ الوند آرامش و آسایش این خاک شمایید در ورطۀ این عصرِ پر از حیله و ترفند گر دخترکی گیسوی خود را به گل آراست، گر کودکی از ناز به مادر زده لبخند، گر مادری از مهر در آغوش کشیده بی‌دلهره، بی‌دغدغه، بی‌واهمه فرزند این‌ها همه از همّت والای شما خاست ای بسته به امنیّت این خاک کمربند هر تیر که از شصت رها گشت به‌اخلاص تیری است که از چلّه رها کرده خداوند تیری که نشسته‌ست به چشمان دد و دیو همچون پر سیمرغ، سبکبار و هدفمند چه بر سر خاشاک یکی پشّه بجنبد چه حمله برآرد به تو هفتاد و دو فروند! از موشکتان خصم گریزان شده چون موش از غرّشتان خلق و خدا یکسره خرسند هستند دعاگوی شما ملّت ایران هم هرچه در اطراف جهان ملّت دربند @golchine_sher
4.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تیرهای غیب! راه باز می‌کنند سوی آسمان قدس موج‌موج فوج‌فوج ... این پرنده‌ها موشک و گلوله نیستند آبشار خشم و آتش‌اند پیشرانشان آه کودکان دلشکسته اشک مادران در عزا نشسته است با طلوع این ستاره‌ها در آسمان قدس بی‌گمان افول می‌کند آن ستارۀ جهنّمی. این شهاب‌های ثاقب این ملائک مراقب از کجا رسیده‌اند کاین‌چنین آسمان قدس را به روشنی کشیده‌اند؟ مثل صبحدم که ناگزیر می‌دمد گرچه شب در نهایت ظلام خویش آفتاب را گمان نمی‌برد، خیبر یهود هم در توهّم شکوه و اقتدار خود ناگهان گشوده می‌شود مرحب از فرود سهمگین ذوالفقار جان نمی‌برد! @faslefaaseleh @golchine_sher