eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
815 عکس
280 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
هر که در عشق سر از قله برآرد هنر است همه تا دامنه‌ی کوه تحمل دارند @golchine_sher
شبیه باد، همیشه غریب و بی وطن است چقدر خسته و تنها، چقدر مثل من است کتاب قصّه، پر از شرح بی وفایی اوست اگر چه او همه ی عمر، فکر ما شدن است چه فرق می کند عذرا و لیلی و شیرین؟ که او حکایت یک روح در هزار تن است قرار نیست، معمای ساده ای باشد کمی شبیه شما و کمی شبیه من است کسی که کار جهان لنگ می زند بی او فرشته نیست، پری نیست، حور نیست، زن است @golchine_sher
دوست‌ داشتنت پیراهن من‌‌ است می‌پوشم و از یاد می‌برم که جهان جای غمگینی‌ست. @golchine_sher
من بی تو نیستم، تو بی من چه می‌کنی؟ بی‌صبح ای ستاره‌ی روشن چه می‌کنی؟ شب را به خواب‌دیدن تو روز می‌کنم با روزهای تلخ ندیدن چه می‌کنی؟ این شهر بی تو چند خیابان و خانه است تو بین سنگ و آجر و آهن چه می‌کنی؟ گیرم که عشق پیرهنی بود و کهنه شد می‌پوشمش هنوز، تو بر تن چه می‌کنی؟ من شعله شعله دیده‌ام ای آتش درون با خوشه خوشه خوشه‌ی خرمن چه می‌کنی! پرسیده‌ای که با تو چه کردم هزار بار یک بار هم بپرس تو با من چه می‌کنی؟! @golchine_sher
دلتنگم و دلگیر، مگر ابر بهارم؟ کو چاره به جز اینکه در این گوشه ببارم؟ ای قایق توفان‌زده، ای دل! به چه امید گفتی که تو را باز به دریا بسپارم؟ موجم که شنید از لب ساحل دم آخر برگرد، به غیر از تو کسی نیست کنارم ابرم که بریدم دل از اعماق تهی، تا بر شانه‌ات ای کوه کمی سر بگذارم دلتنگم و دلگیر، ولی چاره ندارم جز اینکه تو را چون همگان دوست بدارم @golchine_sher
من بی تو نیستم ، تو بی من چه می کنی ؟ بی صبح ای ستاره ی روشن چه می کنی ؟ شب را به خواب دیدن تو روز می کنم  با روزهای تلخ ندیدن چه می کنی ؟ این شهر بی تو چند خیابان و خانه است  تو بین سنگ و آجر و آهن چه می کنی ؟ گیرم که عشق پیرهنی بود و کهنه شد  می پوشمش هنوز ، تو بر تن چه می کنی ؟ من شعله شعله دیده ام ای آتش درون  با خوشه خوشه خوشه ی خرمن چه می کنی ؟ پرسیده ای که با تو چه کردم هزار بار  یک بار هم بپرس تو با من چه می کنی ؟! @golchine_sher
آسان تر از آن نيست، ولی ماه محرم دشوارترين كار جهان،خوردن آب است... @golchine_sher
من بی تو نیستم ، تو بی من چه می کنی ؟ بی صبح ای ستاره ی روشن چه می کنی ؟ شب را به خواب دیدن تو روز می کنم  با روزهای تلخ ندیدن چه می کنی ؟ این شهر بی تو چند خیابان و خانه است  تو بین سنگ و آجر و آهن چه می کنی ؟ گیرم که عشق پیرهنی بود و کهنه شد  می پوشمش هنوز ، تو بر تن چه می کنی ؟ من شعله شعله دیده ام ای آتش درون  با خوشه خوشه خوشه ی خرمن چه می کنی ؟ پرسیده ای که با تو چه کردم هزار بار  یک بار هم بپرس تو با من چه می کنی ؟! @golchine_sher
دلتنگم و دلگیر، مگر ابر بهارم؟ کو چاره به جز اینکه در این گوشه ببارم؟ ای قایق توفان‌زده، ای دل! به چه امید گفتی که تو را باز به دریا بسپارم؟ موجم که شنید از لب ساحل دم آخر برگرد، به غیر از تو کسی نیست کنارم ابرم که بریدم دل از اعماق تهی، تا بر شانه‌ات ای کوه کمی سر بگذارم دلتنگم و دلگیر، ولی چاره ندارم جز اینکه تو را چون همگان دوست بدارم @golchine_sher
دل به دریا زدنت گرچه تماشا دارد تو نباشی چه تماشا لب دریا دارد؟ تاری از پیرهنت نیز‌ به من بازنگشت این چه تقدیر غریبی‌ست زلیخا دارد؟ @golchine_sher
مثل گیسویی که باد آن را پریشان می‌کند هر دلی را روزگاری عشق ویران می‌کند ناگهان می‌آید و در سینه می‌لرزد دلم هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان می‌کند با من از این هم دلت بی‌اعتناتر خواست، باش! موج را برخورد صخره کِی پشیمان می‌کند؟ مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرت‌کِش است هرکسی او را به زخمی تازه مهمان می‌کند اشک می‌فهمد غم افتاده‌ای مثل مرا چشم تو از این خیانت‌ها فراوان می‌کند عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند درد بی‌درمان‌شان را مرگ درمان می‌کند @golchine_sher
من بی تو نیستم، تو بی من چه می‌کنی؟ بی‌صبح ای ستاره‌ی روشن چه می‌کنی؟ شب را به خواب‌دیدن تو روز می‌کنم با روزهای تلخ ندیدن چه می‌کنی؟ این شهر بی تو چند خیابان و خانه است تو بین سنگ و آجر و آهن چه می‌کنی؟ گیرم که عشق پیرهنی بود و کهنه شد می‌پوشمش هنوز، تو بر تن چه می‌کنی؟ من شعله شعله دیده‌ام ای آتش درون با خوشه خوشه خوشه‌ی خرمن چه می‌کنی! پرسیده‌ای که با تو چه کردم هزار بار یک بار هم بپرس تو با من چه می‌کنی؟! @golchine_sher
ْ بـه رویـدادی بـزرگ مـحتاجم، اتفاقــی که بـی خــبر باشد کاش وقتی به خانه برگشتم، کفش های تو پشت در باشد @golchine_sher
دوست‌ داشتنت پیراهن من‌‌ است می‌پوشم و از یاد می‌برم که جهان جای غمگینی‌ست. @golchine_sher
روی گرداندی و بر ما یک نگاه انداختی روی گرداندی و ما را یاد ماه انداختی روی گرداندم ببینم شب سر بام که‌ای کی به جز من را به این روز سیاه انداختی خیل مژگان و کمان ابرو و تیر نگاه… تا رسیدی لرزه بر قلب سپاه انداختی شاد و غمگین، مستم و هشیار، آباد و خراب خوب می‌دانی چه آشوبی به راه انداختی “با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام” بعد از این، حالا که ما را در گناه انداختی آن شب قدری که می گفتند خلوت با تو بود زاهدان را هم ببین در اشتباه انداختی خواستم دل پس بگیرم از تو، کمتر یافتم آه از این سوزن که در انبار کاه انداختی @golchine_sher
ﺧﺎﮐﺴﺘﺮِ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺩ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺁﺗﺶ ﻓﺮﻭﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﻧﻤﺮﻭﺩ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺟﺰ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻋﺸﻖ ﮐﻪ ﺑﺎﻣﺶ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺎﺩ ﻫﺮ ﺳﺎﯾﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ من ﺑﻮﺩ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺩل بسته‌ام ﺑﻪ ﻏﻢ ﮐﻪ ﺟﺰ ﺍﻭ ﻫﺮﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ ﯾﺎ ﺩﯾﺮ ﺁﻣﺪه اﺳﺖ ﻭ ﯾﺎ ﺯﻭﺩ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻓﮑﺮ ﻋﺼﺎﯼ ﭘﯿﺮﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺵ ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ! ﺍﯾﻦ ﮔﻞ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻓﺮﺳﻮﺩ، ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺻﺒﺮ ﭼﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺧﻮﻥﺟﮕﺮ ﺷﺪﻥ؟ ﺍﯼ ﺳﯿﺐ ﺳﺮﺥ، ﺗﺎ ﺑﺮﺳﯽ ﺭﻭﺩ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ... @golchine_sher
در عشق، باید درد دوری کشید غمِ یار خُورد ترسِ رقیب داشت و زیرِ بار این‌ همه لِه شد. خوشه‌ی دست نخورده‌ی انگور زیباست اما، مست نمی‌کند! @golchine_sher
چشمها – پنجره‌های تو – تأمل دارند فصل پاییز هم آن منظره‌‌‌ها گل دارند ابر و باد و مه و خورشید و فلک مطمئنم همه در گردش چشم تو تعادل دارند تا غمت خار گلو هست، گلوبند چرا؟ کشته‌هایت چه نیازی به تجمل دارند؟ همه‌جا مرتع گرگ است، به امید که‌اند میش‌هایم که ته چشم تو آغل دارند؟ برگ با ریزش بی‌وقفه به من می‌گوید: در زمین خوردن، عشاق تسلسل دارند هرکه در عشق سر از قله برآرد هنر است همه تا دامنه‌ی کوه تحمل دارند @golchine_sher
‌من بی تو نیستم، تو بی من چه می‌کنی؟ بی‌صبح ای ستاره‌ی روشن چه می‌کنی؟ شب را به خواب‌دیدن تو روز می‌کنم با روزهای تلخ ندیدن چه می‌کنی؟ این شهر بی تو چند خیابان و خانه است تو بین سنگ و آجر و آهن چه می‌کنی؟ گیرم که عشق پیرهنی بود و کهنه شد می‌پوشمش هنوز، تو بر تن چه می‌کنی؟ من شعله شعله دیده‌ام ای آتش درون با خوشه خوشه خوشه‌ی خرمن چه می‌کنی! پرسیده‌ای که با تو چه کردم هزار بار یک بار هم بپرس تو با من چه می‌کنی؟! @golchine_sher
روی گرداندی و بر ما یک نگاه انداختی روی گرداندی و ما را یاد ماه انداختی روی گرداندم ببینم شب سر بام که ای کی به جز من را به این روز سیاه انداختی خیل مژگان و کمان ابرو و تیر نگاه… تا رسیدی لرزه بر قلب سپاه انداختی شاد و غمگین، مستم و هشیار، آباد و خراب خوب می‌دانی چه آشوبی به راه انداختی “با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام” بعد از این، حالا که ما را در گناه انداختی آن شب قدری که می‌گفتند خلوت با تو بود زاهدان را هم ببین در اشتباه انداختی خواستم دل پس بگیرم از تو، کمتر یافتم آه از این سوزن که در انبار کاه انداختی @golchine_sher
روی گرداندی و بر ما یک نگاه انداختی روی گرداندی و ما را یاد ماه انداختی روی گرداندم ببینم شب سر بام که‌ای کی به جز من را به این روز سیاه انداختی خیل مژگان و کمان ابرو و تیر نگاه… تا رسیدی لرزه بر قلب سپاه انداختی شاد و غمگین، مستم و هشیار، آباد و خراب خوب می‌دانی چه آشوبی به راه انداختی “با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام” بعد از این، حالا که ما را در گناه انداختی آن شب قدری که می گفتند خلوت با تو بود زاهدان را هم ببین در اشتباه انداختی خواستم دل پس بگیرم از تو، کمتر یافتم آه از این سوزن که در انبار کاه انداختی @golchine_sher
من بی تو نیستم، تو بی من چه می‌کنی؟ بی‌صبح ای ستاره‌ی روشن چه می‌کنی؟ شب را به خواب‌ِ دیدن تو روز می‌کنم با روزهای تلخ ندیدن چه می‌کنی؟ این شهر بی تو چند خیابان و خانه است تو بین سنگ و آجر و آهن چه می‌کنی؟ گیرم که عشق پیرهنی بود و کهنه شد می‌پوشمش هنوز، تو بر تن چه می‌کنی؟ من شعله شعله دیده‌ام ای آتش درون با خوشه خوشه خوشه‌ی خرمن چه می‌کنی! پرسیده‌ای که با تو چه کردم هزار بار یک بار هم بپرس تو با من چه می‌کنی؟! @golchine_sher
من بی تو نیستم، تو بی من چه می‌کنی؟ بی‌صبح ای ستاره‌ی روشن چه می‌کنی؟ شب را به خواب‌دیدن تو روز می‌کنم با روزهای تلخ ندیدن چه می‌کنی؟ این شهر بی تو چند خیابان و خانه است تو بین سنگ و آجر و آهن چه می‌کنی؟ گیرم که عشق پیرهنی بود و کهنه شد می‌پوشمش هنوز، تو بر تن چه می‌کنی؟ من شعله شعله دیده‌ام ای آتش درون با خوشه خوشه خوشه‌ی خرمن چه می‌کنی! پرسیده‌ای که با تو چه کردم هزار بار یک بار هم بپرس تو با من چه می‌کنی؟! @golchine_sher
کویر بود دلم، بی‌عبور و راضی بود که پرغرورترین خاک این اراضی بود همیشه حکم به تنهایی دلم او داد همیشه بین من و عشق، عقل قاضی بود به «آشناشدن» یا «جداشدن» طی شد؟ حساب عمر چه جز پاسخی ریاضی بود هزار بَرده به بازار بُرده این دنیا یکی‌ست آنکه از او برده‌دار راضی بود که غیر دوست بد و خوب هرکه بود نماند که غیر بودن تو هرچه بود ماضی بود @golchine_sher
روی گرداندی و بر ما یک نگاه انداختی روی گرداندی و ما را یاد ماه انداختی روی گرداندم ببینم شب سر بام که ای کی به جز من را به این روز سیاه انداختی خیل مژگان و کمان ابرو و تیر نگاه… تا رسیدی لرزه بر قلب سپاه انداختی شاد و غمگین، مستم و هشیار، آباد و خراب خوب می‌دانی چه آشوبی به راه انداختی “با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام” بعد از این، حالا که ما را در گناه انداختی آن شب قدری که می‌گفتند خلوت با تو بود زاهدان را هم ببین در اشتباه انداختی خواستم دل پس بگیرم از تو، کمتر یافتم آه از این سوزن که در انبار کاه انداختی @golchine_sher