eitaa logo
گلچین شعر
14.4هزار دنبال‌کننده
846 عکس
294 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزی که دل بستم به خود گفتم: با رنج دل کندن چه خواهی کرد؟ این زن دلش پابند ماندن نیست، بارفتن این زن چه خواهی کرد؟ او دیگر آن شیدای سابق نیست، آنگونه که می گفت عاشق نیست تو فرض کن آمد در آغوشت، با یک بغل آهن چه خواهی کرد؟ گیرم سلامی هم رسید از او، یا نامه ای هم آمد و خواندی وقتی که یوسف بر نخواهد گشت با بوی پیراهن چه خواهی کرد؟ تسلیم شو ای جنگجوی پیر، سهم تو پیروزی نخواهد بود با این خشاب خالی و این زخم در لشکر دشمن چه خواهی کرد؟ گفتم: بیا آینده ی من باش، تنها دلیل خنده ی من باش خندید و ساعت را نگاهی کرد پرسید: بعد از من چه خواهی کرد؟ @golchine_sher
فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد آه، این ابلیس شاید روزی انسان بوده باشد فتنه شاید در لباس میش، گرگی تیزدندان در لباسی تازه شاید فتنه چوپان بوده باشد! فتنه شاید کنج پستوی کسی لای کتابی؛ فتنه لازم نیست حتماً در خیابان بوده باشد فتنه شاید در صف صفّین می‌جنگیده روزی فتنه شاید در زمان شاه، زندان بوده باشد فتنه شاید با امام از کودکی همسایه بوده یا که در طیّاره‌ی پاریس_تهران بوده باشد فتنه شاید اینکه دارد شعر می خواند برایت! وامصیبت! فتنه شاید از رفیقان بوده باشد ذرّه‌ای بر دامن اسلام ننشیند غباری نامسلمانی اگر همنام سلمان بوده باشد دوره‌ی فتنه است آری، می‌شناسد فتنه‌ها را آنکه در این کربلا عبّاس دوران بوده باشد فتنه خشک و تر نمی‌داند خدایا وقت رفتن کاشکی دستم به دامان شهیدان بوده باشد @golchine_sher
می‌خواستم ببوسمت، ايمان نمی‌گذاشت ترس از فرشته‌های نگهبان نمی‌گذاشت! می‌خواستم بغل کنمت تنگ و تنگ‌تر اما لهیب شعلهٔ سوزان نمی‌گذاشت! باید خدا که عاقل و خوب است، اینقَدَر اعجاز توی طرز نگاتان نمی‌گذاشت! یا سیب گونه‌های تو را کال می‌کشید یا در دهانم این‌همه دندان نمی‌گذاشت! مثل نمازهای قضایی شدم که تو می‌خواستی بخوانی و شیطان نمی‌گذاشت! می‌خواستم ببوسم و می‌خواستی، اگر تردید توی دامن انسان نمی‌گذاشت! @golchine_sher
تا سراینده‌ی ابیات شب و روز من اوست زنده‌ام، هر نفسم بسته به هر مصرع دوست @golchine_sher
نمی رنجم اگر كاخ مرا ويرانه می خواهد كه راه عشق، آری، طاقتی مردانه می خواهد كمی هم لطف بايد گاه گاهی مرد عاشق را پرنده در قفس هم باشد، آب و دانه می خواهد چه حُسن اتفاقی، اشتراک ما پريشانی ست كه هم موی تو، هم بغض من، اينک شانه می خواهد تحمل كردن قهر تو را یک استكان بس نيست تسلی دادن اين فاجعه، ميخانه می خواهد اگر مقصود تو عشق است، پس آرام باش ای دل چه فرقی می كند می خواهدم او يا نمی خواهد @golchine_sher
آخرین مرتبه‌ی عشق اگر سوختن است پس چرا صبر؟ بسوزانم و خاکستر کن @golchine_sher
تا چشم به چشمش شدم آن ماهپری را آموخته ام شیوه ی صاحب نظری را از شعر کلاهیست مرا سبز تر از سرو از سر ننهم افسر این بی ثمری را ای سنگ گران خاک شوی بشکنی ای تیر تا من نخورم غصّه ی بی بال و پری را در غربت چاه است چرا یوسف معنا ؟ وین گرمی بازار چرا بی هنری را ؟ دنبال بهارم چو پرستوی مهاجر خو کرده ام آوارگی و دربه دری را @golchine_sher
دلبر به من رسید و جفا را بهانه کرد افکند سر به زیر، حیا را بهانه کرد آمد به بزم و دید من تیره روز را ننشست و رفت، تنگی جا را بهانه کرد رفتم به مسجد از پی نظارهٔ رُخش بر رو گرفت دست و، دعا را بهانه کرد آغشته بود پنجه‌اش از خون عاشقان بستن به دست خویش حنا را بهانه کرد خوش می‌گذشت دوش صبوحی به کوی او بر جا نشست و شستن پا را بهانه کرد @golchine_sher
برای همه‌ی ما همه‌ی روزها فراموش می‌شوند به جز همان یک روز که نشانی آن را به هیچ‌کس نگفتیم... @golchine_sher
سکوت مبهم آتشفشانم، سخت مغرورم نمی خواهم ببیند لحظه ای همسایه مرگم را @golchine_sher
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو سرودن مرا کم است! اکسیر من! نه این که مرا شعر تازه نیست من از تو می نویسم و این کیمیا کم است سرشارم از خیال، ولی این کفاف نیست در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است تا این غزل شبیه غزل های من شود چیزی شبیه عطر حضور شما کم است گاهی تو را کنارِ خود احساس می کنم اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است خونِ هر آن غزل که نگفتم به پای توست آیا هنوز آمدنت را بها کم است! @golchine_sher