eitaa logo
گلچین شعر
14.7هزار دنبال‌کننده
920 عکس
312 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
 رؤیاییست صبح بخیرهایت طمعی دارد مانند زندگی فقط برای من تکرار کن @golchine_sher
قاصدک این بار پیغام از بهار آورده است مژده پایان عصر انتظار آورده است می زند با بی قراری قاصدک بر پنجره شاید این‌ دفعه خبر از سوی یار آورده است کوچه های شهر را پاشیده اند آیا گلاب ؟ یا صبا عطر دل انگیز نگار آورده است؟ دانه دانه اشک های ندبه هم گل می دهد اشک، ما را تشنه دیدار بار آورده است خوش خبر باشی الهی قاصدک ،پیغام تو جمعه های بی قراری را قرار آورده است @golchine_sher
دعای روز پنجم رمضان خدای من که غفارالذنوبی به مهرِ خود که ستارالعیوبی نشانم می دهی شایستگی را مرا کن تحت فرمانت به خوبی @golchine_sher
به‌جز هوای رهایی به سر نداشته باشی هوس کنی بپری بال و پر نداشته باشی میان معرکه عمری پلنگ باشی و حالا برای هیچ غزالی خطر نداشته باشی خطر که هیچ... وجودت تمام بود و نبودت اثر نداشته باشد، اثر نداشته باشی تمام شب به تماشا به ماه چشم بدوزی ولی برای پریدن جگر نداشته باشی شب این شب ظلمانی احاطه‌ات کند اما دو چشمِ شب‌شکنِ شعله‌ور نداشته باشی خلاصه کرک و پرت را زمانه ریخته باشد تو از غرور خودت دست برنداشته باشی نگو که از تو گذشته - اگرچه مثل گذشته هوای خون و خطر آن‌قَدَر نداشته باشی - ولی پلنگ، پلنگ است اگر چه خسته و تنها اگر چه چیزی از آن شور و شر نداشته باشی @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر باران هم می‌بودی در میان هزاران قطره تو را می‌یافتم و می‌گرفتمت! می‌ترسیدم، چرا که خاک هرچیزی را که بگیرد پس نمی‌دهد... @golchine_sher
خویش را گم کرده‌ام بعد از تو در آوار خویش! رحم کن! می‌ترسم از تنهایی بسیار خویش شمع جانم را مسوزان بیش از این، دیگر مگو «اشک می‌ریزد برای گرمی بازار خویش» آن‌چنان سرگرم رویای تو هستم، بارها دیده‌ام خواب تو را با دیده‌ی بیدار خویش چهره‌ای دارم که پنهان در نقاب کهنه‌ای‌ست خیره در آیینه‌ام با حسرت دیدار خویش! باشد ای خورشیدِ پنهان! در حجابِ خویش باش باز هم خو می‌کنم با سایه‌ی دیوار خویش... @golchine_sher
من برای دردهایم فکر مرهم نیستم خوب می‌دانم دوای من حرم درمانی است @golchine_sher
روزگار همیشه بر یك قرار نمی‌ماند. روز و شب دارد، روشنی دارد، تاریکی دارد. کم دارد، بیش دارد. دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده، تمام می‌شود، بهار می‌آید... @golchine_sher
سیب من! چرخیدی و با اتفاق دیگری عاقبت افتادی اما توی باغ دیگری قسمت تو رفتن از باغ است اما سهم من قصه ای که می رسد دست کلاغ دیگری بعد تو با هرکسی طرح رفاقت ریختم تا فراموشم شود با داغ ، داغ دیگری عشق کورم کرد و بر دستم چراغی هدیه داد تا بیندازد مرا در باتلاق دیگری آنچه بعد از رفتن تو سر به زیرم کرده است مانده ام عشق است یا ترس از فراق دیگری طبق قانون وفاداری به پایت سوختم طبق بند آخرش رفتی سراغ دیگری @golchine_sher
( رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا) سرِ سجّاده سحر مستِ دعا کرد مرا چون گره در گره از غفلت خود شد کارم سی سحر دستِ مبارک گِره وا کرد مرا مانده بودم به کجا رو کنم از دستِ هوس رمضان از قفسِ تنگ رها کرد مرا چه مبارک سحری هست به هنگامِ دعا کز سرِ لطف، حواله به خدا کرد مرا عشقِ بین الحرمین شعله به جانم زد و رفت بعد از آن همسفرِ کرب و بلا کرد مرا همه شب وقتِ سحر مرغِ نیایش آمد با خودش راهرو شهرِ صفا کرد مرا خلوتِ اُنس ، مرا شورِ دگر داد خدا تا که فارغ ز غمِ چون و چرا کرد مرا ( شایق) از پرتو قرآن به دلم می دیدم که در آغاز ِ سحر غرقِ رجا کرد مرا @golchine_sher