eitaa logo
گلچین شعر
14.6هزار دنبال‌کننده
875 عکس
305 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
سرشار از یاد قدیم باز بارانم پاییز بود و اولین روز دبستانم راهی شدم با آیه های مهر از خانه گلبوسه های مادر و لبهای خندانم من بودم و نسرین با ریحانه و مریم بود آن کلاس درس آری باغ رضوانم مانند چشمه از دل یک کوه در جریان عطری خوش از گلپونه های رود در جانم یک آسمان پروانه در باغی به صف می شد با حسّی از سرزندگی هر بامدادانم با آب، بابا، مهربانی بخش ها می شد می داد هر آيینه ای پند فراوانم کبری ترین تصمیم در ذهنم ورق می خورد وقتی که گل می کرد با تو درس ایمانم با حنجر سبز تغزّل شعر می خواندیم آزاد باش ایران من آباد ایرانم یادش بخیر آن روزهای تا ابد روشن دستی که داد از کودکی پیوسته سامانم در آبی چشم تو می شد دل به دریا زد ورنه من آن آرامش ما قبل توفانم آموختم هر آنچه بر قلبم نوشتی را پیدا شد از تو نیمه ی دنیای پنهانم گفتی که هر لحظه بهاران را تداعی کن با تو همیشه بر سر آن عهد می مانم @golchine_sher
اگرچه زندگی بی درد و غم معنا نمی گیرد ولی شادی سراغ آدم تنها نمی گیرد به نام زندگی با مرگ می جنگیم و لبخندی برای دلخوشی هم در بغل ما را نمی گیرد چه بی رحمی تو ای دنیا دمار از ما در آوردی خدایی این همه اندوه در دل جا نمی گیرد چه آرام آمد و با نبض طوفان رفت موجی که خبر از حال زار ساحل دریا نمی گیرد گذار پوست می گویند می افتد به دباغی ته خطیم و این دیدار با تو پا نمی گیرد اگر دار مکافات است اینجایی که ما هستیم مچ بی معرفتها را چرا دنیا نمی گیرد!؟ کشیدم از ته دل آه و بالا رفته ای...! شاید خدا نادیده می گیرد که آه ما نمی گیرد @golchine_sher
از لحظه‌یِ زاییده شدن، گرمِ نَبَردیم بیهوده نپرسید چرا ساکت و سردیم...! موجیم که سیلابِ حوادث هنرِ ماست! بازنده‌یِ همواره‌یِ این بازی نَردیم... هر روز غمِ تازه‌تری آمد و نگذاشت دنبالِ غمِ کهنه‌یِ دیروز بگردیم...! ما حنجره‌در حنجره‌در حنجره بُغضیم ما آینه در آینه در آینه دردیم... گفتند برو زندگیت را بکن ای‌مرد! این زندگیِ ماست؛که‌ یک‌روز نکردیم...! @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای نام تو سرسلسله ی عشق، مُعَلِّم چالاک ترین چلچله ی عشق، مُعَلِّم برگرد و مرا بار دگر یاد کن،«اُستاد» جا مانده ام از قافله ی عشق، مُعَلِّم روز معلم، بر همه ی آموزگاران روزگار روشنی و رهایی مبارک باد. @golchine_sher
خدا گفته ست با جبرییل، وقتِ خلقتِ انسان محمد(ص)شهر علم است و علی(ع)درب ورود آن* همان شهری که نه! آغاز و پایانش مشخص نیست همان علمی که دارد ریشه در خط به خطِ قران همان علمی که با وحی الهی دلنشین تر شد در آیه آیهٔ أعراف و إبراهیم و ألرحمن همان علمی که با وحدانیت انداخت بت ها را به روی خاکدانِ این زمینِ مملو از عصیان همان علمی که با بعثت؛ خریدارِ محبت شد تمام خارها گل داد بعد از بارش ِ باران همان علمی که دارد آبرو از پنج تن؛ تنها گرفت از اولین روزِ ازل در جانشان جریان همان علمی که زهرا(س) در صحیفه پیش بینی کرد نوشت از سرنوشتِ تک تکِ آیندگان؛ هرآن همان علمی که حیدر را سرآمد کرد در عالم وَ قران را کتابت کرد و إحیا کرد صد سلمان اگر تردید داری که علی(ع) علامه پرور هست بپرس از جرج-جرداقی که شد نهج البلاغه-خوان همان علمی که مولا را به سائل سوق میداد و نشد یک عمر! حتی در رکوعش غافل از "احسان" همان علمی که صیقل داد با آن ذوالفقارش را بصیرت ریخت در تیغی که شد نام آورِ دوران چه علمی بود که شد بانیِ صلحِ حسن‌(ع) حتی چه صلحی بود که شد سخت، جنگ تن به تن حیران چه علمی! ضربِ شمشیرِ حسین بن علی(ع) بود و فرود آمد به فرقِ کفر و باطل؛ کاری و برّان چه آقایی! که علمش رنگی از آزادگی را داشت أبالأحرار نامش بود و شد اسطورهٔ ادیان! * قال رسول اللّه(ص): أنَا مَدینَةُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها، فَمَن أرادَ العِلمَ فَلیَأتِ البابَ پیامبر خدا(ص): من شهر دانشم و علی(ع) دروازه آن است. آن که دانش میخواهد، باید از [این] دروازه در آید. ابن عبّاس؛ المناقب، ابن شهرآشوب، ج۲، ص۳۴ @golchine_sher
کوهیست جنس ساقه ی گندم به جنس ماه مردی که خسته از غم نان می رسد ز راه مردی که دستهاش حکایات تازه داشت مردی که بود از قدمش خانه رو به راه مردی از آب و آتش و دریا و آیینه مردی که بود صخره و دیوار و جان پناه مردی که در میانه ی شطرنج زندگی سرباز بود اگر چه خودش بود پادشاه او مثل نور مثل افق مثل رود بود او مثل مهر بود و هوا بود و مثل ماه از جنس قیصر و غزل و منزوی عشق از فصل نوبرانه ی بارانی نگاه او مرد واقعی تمامی همیشه بود بابا نوشت و بعد به تکرار تکیه گاه @golchine_sher
امیر مملکت عشق این‌چنین فرمود به هرکسی که نشسته‌ست پای کسب هنر به احترام دوتن واجب است برخیزی؛ به احترام معلم ، به احترام پدر @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای معلّم ای کلامت نور حضورت سبز صراطت مستقیم ای سعادت در سعادت ای صفا اندر صفا نامِ زیبایت هنوز بر پای می‌دارد مرا از جای گرچه پیرم ، گر وکیلم یا وزیر قاضی‌ام من یا که شاهم یا امیر در قیامم ، در قیامم ،در قیامم تا نفرمایی بشین گفته بودی؛ بخش بخش باید کنم هر واژه‌ را اوّل من با دست، با انگشت، هر هَجا را بعد از آن، بنشانمش با یک اشارت، دَم به دَم ، لیکن با قلب و لبی خندان همچون گل ، چون غنچه سراپا احترام بر جایگاهٔ خویش. ای معلّم! ای سَحَر از صدقِ گفتارت خجل! با همان چوبِ الفبایت، جهالت را ز رویم پس زدی بی‌شک و مرا با دین ، با دنیای دانش و مرا با مشعلِ عشق و حقیقت و مرا با شعله با شمع آشنا بنموده ای در بی‌کران ِ شب و من اکنون با این دستِ لرزانم ، محبّت را و با انگشت ایمانم، شرافت را میانِ مردم این شهر ، این آبادی این عالم ، هر آن، می‌نمایم پخش معلّم ! ای چراغِ روشنی بخش، ای شهاب! سوختی در پای تعلیمم همچون ققنوس در های و هوی دشت؛ بی هیچ آه بی هیچ غم بی هیچ درد بی هیچ اشک در آن شعله ، در آن آتشی کز عشقِ بی‌پایان خود افروخته اش بودی برای دیدگان ِشهر چندی با دمَت، با پَرّ و بالت ، با صدای خویشتن . سوختی تا روشنی بخشی مگر بر ظلمتِ جانم! سوختی تا شب نماند تا همیشه پیشِ چشمانم! سوختی تا ... @golchine_sher
ازسوزدل وآه غمت هیچ مگو ازگریه وهرچشم نمت هیچ مگو خواهی که به آسایش گیتی برسی ازسختی وهربیش وکمت هیچ مگو @golchine_sher