eitaa logo
گلچین شعر
14.5هزار دنبال‌کننده
874 عکس
305 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح آمد و خورشید به جانم بارید صدباغچه نور توی قلبم رویید من چشم به عشق بسته بودم اما عشق آمد و باز بر در دل کوبید @golchine_sher
شنیده‌اید که آسایش بزرگان چیست: برای خاطر بیچارگان نیاسودن به‌کاخ دهر که آلایش است بنیادش مقیم گشتن و دامان خود نیالودن همی ز عادت و کردار زشت کم کردن هماره بر صفت و خوی نیک افزودن ز بهر بیهده، از راستی بری نشدن برای خدمت تن، روح را نفرسودن برون شدن ز خرابات زندگی هشیار ز خود نرفتن و پیمانه‌ای نپیمودن رهی که گمرهیش در پی است نسپردن دری‌که فتنه‌اش اندر پس است نگشودن @golchine_sher
مشتاق صمیمانه‌ی دیدارِ شمایم اما تو بفرما به چه تدبیر بیایم هم سلسلهٔ مویِ تو بسته‌ست به دستم هم رشتهٔ گیسویِ تو پیچیده به پایم آمیخته با آتش و بغض است گلویم من گریهٔ شمعم که گرفته‌ست صدایم گردِ من دل‌سوخته پروانه زیاد است از این همه تنها تو دلت سوخت برایم بگذار بگریم که بگریم که بگریم ابری‌ست که ابری‌ست که ابری‌ست هوایم @golchine_sher
چه خوش است با خیالت، صنما دمی صفایی به کجا گریزی از من، که اسیر وهم مایی دل من خوش است روزی، به وصالِ تو در آید من از این بهانه مست و تو عجب گریز پایی نه شراب می‌پسندی، نه شباب می‌شناسی به کدام قبله هستی، همه چونی و چرایی به زبان شاعرانه، به علوم ماورایی  به چه منطقی بگویم که برای من خدایی چو شمیم عشقت آمد، غزل از قلم رها شد  دل کوچه شد اسیر تب و تاب رد پایی نه ملالی از جفایت، نه امید بر وفایت به جفای تو خوشم من، چه کنم که بی وفایی به خدا که این غزل را به اطاعتت سرودم تو امیرِ ارتشِ دل، شهِ ملکِ واژه‌هایی @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفتی مرا به داغ ندیدن گذاشتی سنگی به روی بال پریدن گذاشتی خندیدی و دلم به هوای لبت که رفت آنجا مرا به حسرت چیدن گذاشتی یوسف کجا ؟ کلاف من پیرزن کجا؟! تو در سرم هوای خریدن گذاشتی من دوستت ...ادامه ی آن را نگفتی و دل را در انتظار شنیدن گذاشتی آرام جان به جای سرت روی شانه ام بار غمی برای کشیدن گذاشتی رفتی و دانه های انار دل مرا چون قطره های خون به چکیدن گذاشتی سهم من از تمام تو حسرت شد و تمام انگشت را دچار گزیدن گذاشتی جانم به لب رسید و تمامست طاقتم رگ را ولی برای بُریدن گذاشتی @golchine_sher
شکر حق هم خونِ دل داریم هم اشکی روان سفره‌ی درویش را زینت ببخشد آب و نان در فراقت شعر می‌گویم، ببین این شعرها حاصل داغ من است اما به کام دیگران آه از دنیا که جام بی‌بهای عمر را اندک‌ اندک پر کند اما بریزد ناگهان خیره بر تنهایی بی‌مرز خود در آینه سهم ما این بوده شاید از تماشای جهان آمد و با خود گمان‌کردم که قصدش ماندن‌است رفت تا با رفتنش پایان بگیرد داستان @golchine_sher
تهران شده بازیچه موهای بلندت یک شهر نشستند تماشا بکنندت مجموعه شعری که خدا شاعر آن است تضمین شده در باغچه ها بند به بندت با طعم لبت صنف شکر خانه خراب است این مرتبه هم قند فریمان گله مندت بازار گل شهر محلات به هم ریخت وقتی گذر قافیه افتاد به خنده‌ت دین و دل من، چشم و لبت، موی تو...تسلیم! کافر شده‌ام در جدل چشم به چندت با درد دیابت که کنار آمده‌ام، کاش یک شب برسد جان بدهم با لب قندت چندیست مهندس شده این شاعر بی چیز شاید بپسندد پدر سخت پسندت... @golchine_sher
از باغ می‌بَرند چراغانی‌ات کنند تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند پوشانده‌اند صبح تو را ابرهای تار تنها به اين بهانه که بارانی‌ات کنند يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند اين بار می‌برند که زندانی‌ات کنند ای گل گمان مکن به شبِ جشن می‌روی شايد به خاک مرده ای ارزانی‌ات کنند يک نقطه بيش بين رحيم و رجيم نيست از نقطه ای بترس که شيطانی‌ات کنند آب طلب نکرده هميشه مراد نيست گاهی بهانه ايست که قربانی‌ات کنند ‌ @golchine_sher
ابر می بارید بر آینده ی دلگیر من خنده می زد کاتب تقدیر بر تدبیر من! اشک می آمد به استقبال ما وقت وداع سخت می لرزید در چشمان او تصویر من شرم اگر مانع نمی شد، بیشتر می دیدمت بگذرند ای کاش چشمان من از تقصیر من با سخن چینی مرا از چشم او انداختند ساده لوحان غافلند از آه پر تأثیر من مُصحفی هستم میان مکتب کج فهم ها هر چه می‌خواهند می گویند در تفسیر من هیچ ابری موجب خاموشی خورشید نیست رو سیاه است آن که کوشیده ست در تحقیر من... @golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
📖 آموزش شعر ترم پاییز و زمستان ۱۴۰۳ کارگاه هوای شعر "سطح پیشرفته" ▪️جهان بینی و اندیشه ▪️زیست شاعرانه و سلوک شعری ▪️شعرخوانی و نقد شعر ▪️تمرین بداهه تصویر و کلمات ▪️ساز و کار مضمون یابی و تصویرپردازی ▪️سیر تحلیلی در اشعار قدما و شاعران معاصر ▪️طرح مباحث آموزشی و کاربردی بر مبنای اشعار هنرجویان و شاعران ▪️سرایش و تألیف کتاب مدرس: احمد ایرانی نسب چهارشنبه ها ساعت ۱۵:۳۰ الی ۱۷ ساری، میدان امام خمینی(ره)، بلوار دانشجو، حوزه هنری استان مازندران حضور برای علاقمندان به ادبیات آزاد است @ahmadiraninasab
خورشید بتاب و از رخ یار بگو از چشم و لب حضرت دلدار بگو امروز که از پنجره‌اش تابیدی با او سخن از عشق من این‌بار بگو @golchine_sher