صبح آمد و خورشید به جانم بارید
صدباغچه نور توی قلبم رویید
من چشم به عشق بسته بودم اما
عشق آمد و باز بر در دل کوبید
#زینب_نجفی
@golchine_sher
شنیدهاید که آسایش بزرگان چیست:
برای خاطر بیچارگان نیاسودن
بهکاخ دهر که آلایش است بنیادش
مقیم گشتن و دامان خود نیالودن
همی ز عادت و کردار زشت کم کردن
هماره بر صفت و خوی نیک افزودن
ز بهر بیهده، از راستی بری نشدن
برای خدمت تن، روح را نفرسودن
برون شدن ز خرابات زندگی هشیار
ز خود نرفتن و پیمانهای نپیمودن
رهی که گمرهیش در پی است نسپردن
دریکه فتنهاش اندر پس است نگشودن
#پروین_اعتصامی
@golchine_sher
مشتاق صمیمانهی دیدارِ شمایم
اما تو بفرما به چه تدبیر بیایم
هم سلسلهٔ مویِ تو بستهست به دستم
هم رشتهٔ گیسویِ تو پیچیده به پایم
آمیخته با آتش و بغض است گلویم
من گریهٔ شمعم که گرفتهست صدایم
گردِ من دلسوخته پروانه زیاد است
از این همه تنها تو دلت سوخت برایم
بگذار بگریم که بگریم که بگریم
ابریست که ابریست که ابریست هوایم
#هادی_محمد_حسنی
@golchine_sher
چه خوش است با خیالت، صنما دمی صفایی
به کجا گریزی از من، که اسیر وهم مایی
دل من خوش است روزی، به وصالِ تو در آید
من از این بهانه مست و تو عجب گریز پایی
نه شراب میپسندی، نه شباب میشناسی
به کدام قبله هستی، همه چونی و چرایی
به زبان شاعرانه، به علوم ماورایی
به چه منطقی بگویم که برای من خدایی
چو شمیم عشقت آمد، غزل از قلم رها شد
دل کوچه شد اسیر تب و تاب رد پایی
نه ملالی از جفایت، نه امید بر وفایت
به جفای تو خوشم من، چه کنم که بی وفایی
به خدا که این غزل را به اطاعتت سرودم
تو امیرِ ارتشِ دل، شهِ ملکِ واژههایی
#مرتضی_شاکری
@golchine_sher
رفتی مرا به داغ ندیدن گذاشتی
سنگی به روی بال پریدن گذاشتی
خندیدی و دلم به هوای لبت که رفت
آنجا مرا به حسرت چیدن گذاشتی
یوسف کجا ؟ کلاف من پیرزن کجا؟!
تو در سرم هوای خریدن گذاشتی
من دوستت ...ادامه ی آن را نگفتی و
دل را در انتظار شنیدن گذاشتی
آرام جان به جای سرت روی شانه ام
بار غمی برای کشیدن گذاشتی
رفتی و دانه های انار دل مرا
چون قطره های خون به چکیدن گذاشتی
سهم من از تمام تو حسرت شد و تمام
انگشت را دچار گزیدن گذاشتی
جانم به لب رسید و تمامست طاقتم
رگ را ولی برای بُریدن گذاشتی
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
شکر حق هم خونِ دل داریم هم اشکی روان
سفرهی درویش را زینت ببخشد آب و نان
در فراقت شعر میگویم، ببین این شعرها
حاصل داغ من است اما به کام دیگران
آه از دنیا که جام بیبهای عمر را
اندک اندک پر کند اما بریزد ناگهان
خیره بر تنهایی بیمرز خود در آینه
سهم ما این بوده شاید از تماشای جهان
آمد و با خود گمانکردم که قصدش ماندناست
رفت تا با رفتنش پایان بگیرد داستان
#مجید_ترکابادی
@golchine_sher
تهران شده بازیچه موهای بلندت
یک شهر نشستند تماشا بکنندت
مجموعه شعری که خدا شاعر آن است
تضمین شده در باغچه ها بند به بندت
با طعم لبت صنف شکر خانه خراب است
این مرتبه هم قند فریمان گله مندت
بازار گل شهر محلات به هم ریخت
وقتی گذر قافیه افتاد به خندهت
دین و دل من، چشم و لبت، موی تو...تسلیم!
کافر شدهام در جدل چشم به چندت
با درد دیابت که کنار آمدهام، کاش
یک شب برسد جان بدهم با لب قندت
چندیست مهندس شده این شاعر بی چیز
شاید بپسندد پدر سخت پسندت...
#علی_صفری
@golchine_sher
از باغ میبَرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشاندهاند صبح تو را ابرهای تار
تنها به اين بهانه که بارانیات کنند
يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند
اين بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل گمان مکن به شبِ جشن میروی
شايد به خاک مرده ای ارزانیات کنند
يک نقطه بيش بين رحيم و رجيم نيست
از نقطه ای بترس که شيطانیات کنند
آب طلب نکرده هميشه مراد نيست
گاهی بهانه ايست که قربانیات کنند
#فاضل_نظری
@golchine_sher
ابر می بارید بر آینده ی دلگیر من
خنده می زد کاتب تقدیر بر تدبیر من!
اشک می آمد به استقبال ما وقت وداع
سخت می لرزید در چشمان او تصویر من
شرم اگر مانع نمی شد، بیشتر می دیدمت
بگذرند ای کاش چشمان من از تقصیر من
با سخن چینی مرا از چشم او انداختند
ساده لوحان غافلند از آه پر تأثیر من
مُصحفی هستم میان مکتب کج فهم ها
هر چه میخواهند می گویند در تفسیر من
هیچ ابری موجب خاموشی خورشید نیست
رو سیاه است آن که کوشیده ست در تحقیر من...
#حسین_دهلوی
@golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
📖 آموزش شعر ترم پاییز و زمستان ۱۴۰۳
کارگاه هوای شعر
"سطح پیشرفته"
▪️جهان بینی و اندیشه
▪️زیست شاعرانه و سلوک شعری
▪️شعرخوانی و نقد شعر
▪️تمرین بداهه تصویر و کلمات
▪️ساز و کار مضمون یابی و تصویرپردازی
▪️سیر تحلیلی در اشعار قدما و شاعران معاصر
▪️طرح مباحث آموزشی و کاربردی
بر مبنای اشعار هنرجویان و شاعران
▪️سرایش و تألیف کتاب
مدرس: احمد ایرانی نسب
چهارشنبه ها ساعت ۱۵:۳۰ الی ۱۷
ساری، میدان امام خمینی(ره)، بلوار دانشجو، حوزه هنری استان مازندران
حضور برای علاقمندان به ادبیات آزاد است
#احمد_ایرانی_نسب
@ahmadiraninasab
خورشید بتاب و از رخ یار بگو
از چشم و لب حضرت دلدار بگو
امروز که از پنجرهاش تابیدی
با او سخن از عشق من اینبار بگو
#مریم_احمدی
#عضوکانال
#حضرت_باران
@golchine_sher