eitaa logo
گلچین شعر
14.4هزار دنبال‌کننده
858 عکس
298 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام عشق که زیباترین سر آغاز است هنوز شیشه ی عطر غزل درش باز است جهان تمام شد و ماهپاره های زمین هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت که عشق حادثه ای خانمان بر انداز است پدر نگفت چه رازی است این که تنها عشق کلید این دل ناکوک ناخوش آواز است به بام شاه و گدا مثل ابر می بارد چقدر عشق شریف است و دست و دل باز است بگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عشق چرا که سنگ صبور است و محرم راز است ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد کبوتری که زیادی بلند پرواز است @golchine_sher
زمین شناس ِحقیری تو را رصد می کرد به تو ستاره ی خوبم، نگاه ِ بد می کرد کنارت ای گل زیبا، شکسته شد کمرم کسی که محو ِتو می شد، مرا لگد می کرد تو ماه بودی و بوسیدنت نمی دانی چه ساده داشت مرا هم بلند قد می کرد بگو به ساحل چشمت که من نرفته چطور به سمت جاذبه ای تازه جزر و مد می کرد؟ چه دیده ها که دلت را به وعده خوش کردند چه وعده ها که دل من ندیده رد می کرد کنون کشیده کنار و نشسته در حجله کسی که راه شما را همیشه سد می کرد @golchine_sher
منم شمعی که از جان دادن پروانه می لرزد به روی گونه هایم اشک، دانه دانه می لرزد دل دریا نه تنها از غم مهتاب آشوب است که حتی در صدف هم گوهریکدانه می لرزد از آن روزی که سوی خانه ام دشمن هجوم آورد تن طفلان من از دیدن بیگانه می لرزد پریشان است موی کودکانت فاطمه برگرد ببین با آه طفلان تو دست شانه می لرزد چه آمد بر سراین خانه بعد از رفتنت بانو صدای درکه می آید تمام خانه می‌لرزد @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفتی چقدر دل‌نگرانی برای من گفتم قرار بود بمانی برای من یعنی قرار بود بمانی و مثل ابر بغض سکوت را بتکانی برای من ای در هجوم مستمر واژه‌های مرگ آغوش لحظه ‌های تو جانی برای من از ابتدای ساده‌ی چشم تو تا هنوز غیر از سکوت نیست زبانی برای من ای زندگی بگو نگذارند روز مرگ جز بوسه‌ی تو سنگ نشانی برای من من باشم و ترنم انگشت‌های تو من باشم و تو شعر بخوانی برای من @golchine_sher
ای عشق مرا در وسط راه رها کن این بار مرا با غم جانکاه رها کن من حوصله ی دردسر عشق ندارم ای گرگ مرا از خطر چاه رها کن از روز ازل سهم من از عشق دو راهیست این گمشده را با دل گمراه رها کن در کوچه ی بن بست کسی منتظرم نیست این شایعه را جان من ای ماه رها کن دست از سر این آدم بی حوصله بردار یا حداقل این یقه را گاه رها کن @golchine_sher
حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت باور نمی‌کنم که تو بی بال و پر شدی خسته‌شدی، شکسته‌شدی، مختصرشدی شرمنده‌ام به‌خاطر من زخم خورده‌ای روزی که در مقابل دشمن سپر شدی افتادی از نفس، نفست بند آمده افتاده‌ای به بسترِ غم، محتضر شدی هیزم به دست‌های مدینه که آمدند مجروحِ دودِ آتش و زخمیِ در شدی آتش زبانه می‌زد و در نیمه‌باز بود فهمیدم از صدا زدنت؛ بی پسر شدی این شهر چشم دیدن ما را نداشتند از چشم‌های شور مدینه نظر شدی همسایه‌ها رعایت حالت نمی‌کنند از دست هم‌محلی خود خون جگر شدی @golchine_sher
با غم داغ نبی حیدر ز پا افتاده بود دین به دست ظالم نامردها افتاده بود زحمت حفـظ و حراست از حریم کبریا روی دوش بضعهٔ بَدرُالدُّجا افتاده بود از لهیب آتش کین بر در بیت الحرم سوز تب بر قامت دٰارُالشِّفا افتاده بود ابر ظلمت ماه حق را در خسوف خون گرفت معنی شمس و ضحی بر خاکها افتاده بود رفته رفته عرش حق می‌شد بدون قائمه لرزه بر زانوی ارکان هُدی افتاده بود باغبانی در سکوت از ظلم گلچینان نشست شاخهٔ یاسش به زیر دست و پا افتاده بود جای میخ و سیلی و شلّاق قوم بی‌حیا روی جسم حضرت خَیرالنِّساء افتاده بود با غروبی تلخ طی شد روزهای مرتضی عاشق از معشوقه‌اش دیگر جدا افتاده بود آنکه هر شب نغمهٔ عَجِّل وَفاتی می‌سرود حال بین بسترش حاجت روا افتاده بود با سرشک پر ز خون چشم‌های زینبش زخم‌ها بر قلب شاه کربلا افتاده بود از نخست زندگی از چشم «ساده» خون چکید با غمی که بر دلش زین ماجرا افتاده بود «ساده» @golchine_sher
زیبایی چشمانِ تو حاشاشُدنی نیست این چشمه ی راز است که معناشدنی نیست آیینه که آیینِ زلالی ست مرامش در معرض ِ چشمانِ تو پیداشدنی نیست از چارطرف، ظلمتِ موی تو وزیده است این یک شبِ محض است، که فرداشدنی نیست پلکی بزن ای ماه که عُشّاق بریدند این پنجره ی بسته چرا واشدنی نیست؟! نیلوفرِ این حنجره در خویش تپیده است این بُغضِ گلوگیر شکوفاشدنی نیست ای کاش که آن وعده ی دیرینه بیاید این آرزوی سوخته امّا شدنی نیست « ما گمشده در گمشده در گمشده هستیم» این گمشده در گمشده پیداشدنی نیست…! @golchine_sher
روزگاری قهر بودی، روزگاری آشتی ماجرای عشق ما را ساده می‌انگاشتی! من زمین کوچکی بودم که از ترس کلاغ جای گندم دور تا دورم مترسک کاشتی! وقت برگشتن اگر راحت نمی‌بخشیدمت این‌قَدَرها هم مرا احمق نمی‌پنداشتی! نامه دادی: جانِ من هستی و فهمیدم چرا از به لب آوردنم احساس خوبی داشتی! ماه پنهان شد، نمایان شد، پلنگی نعره زد: داشتم از یاد می‌بُردم تو را، نگذاشتی @golchine_sher
زبان_فارسی از من پرسیدند "چرا زبان فارسی را دوست دارم؟" پاسخ فی‌البداهۀ من این بود: چرا آسمان را چرا وسعت آبی بی‌کران را چرا ارغوان را چرا نغمۀ آب‌های روان را چرا اصفهان را و نقش جهان را چرا شهر شیراز و آن سروهای کهن‌سال، امّا جوان را چرا سعدی و بوستان را چرا حافظ نغمه‌خوان را چرا طوس و تبریز یا زاهدان را... چرا حکمت و دانش و معرفت را هنر، این گرامی‌ترین موهبت را چرا عشق را مثل خون در رگ و پوست دارم؟! چرا دوست را دوست دارم؟! وطن، این گل اطلسی را چرا دوست دارم؟! من این فارسی را چرا دوست دارم؟! @golchine_sher
نشستیم و قسم خوردیم رو در رو به جانِ هم! اگــرچــه زهــر می ریزیــم تــــوی استکانِ هم! همه با یک زبانِ مشترک از درد می نالیم ولی فرسنگ ها دوریم از لحن و زبانِ هم هــوای شــام آخــــر دارم و بدجـور دلتنگم که گَردِ درد می پاشند مردُم روی نانِ هم! بلاتکلیف، پای تخته، فکر زنگِ بی تفریح فقط پاپــوش می دوزیم بر پای زیانِ هم! قلم موهای خیس از خون به جای رنگِ روغن را چــه آسان می کشیم این روزها بر آسمانِ هم چـه قانــونِ عجیبـــی دارد این جنگِ اساطیری که شاد از مرگِ سهرابیم بینِ هفت خوانِ هم برادر خوانده ایم و دستِ هم را خوانده ایم انگار! کــه گاهـی می دهیم از دور، دندانی نشانِ هم سگِ ولگرد هـــم گاهــی -بلانسبت- شَرَف دارد به ما که چشم می دوزیم سوی استخوان هم! گرفته شهر رنگِ گورهای دسته جمعی را چنـــان ارواح ، در حالِ عبوریم از میانِ هم! @golchine_sher