eitaa logo
گلچین شعر
15.7هزار دنبال‌کننده
959 عکس
322 ویدیو
13 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
برای کینه؟ آه نه! برای عشق من، بمان برای دوست داشتن، برای خواستن بمان هرآنچه دوست داشتم، برای من نماند و رفت امید آخرین اگر تویی، برای من بمان به سبزه و نسیم و گل، تو درس زیستن بده بهار باش و باز هم به خاطر چمن بمان تمامت و کمال را به نام ما رقم زدند کمال عشق اگر منم، تو هم «تمام زن» بمان برای آن که تیشه را به فرق خویش نشکند امید زیستن شو و بـرای کوهکن بمان مزن به نقش خود گمان، ز سرگذشت این و آن برای دیگران چرا؟ برای خویشتن بمان @golchine_sher
۱۴ آذر ۱۴۰۳
خنجر از بیگانه‌خوردن سخت و درمان سخت‌تر نیشخند دوستان اما دوچندان سخت‌تر خنده‌هایم خنده‌ی غم، اشک‌هایم اشک شوق خنده‌های آشکار از اشک پنهان سخت‌تر چید بالم را و درهای قفس را باز کرد روز آزادی‌ست از شب‌های زندان سخت‌تر صبح گل آرام در گوش چنار پیر گفت: هرکه تن را بیشتر پرورد، شد جان‌سخت‌تر مرگ آزادی‌ست وقتی بال و پر داری، کنون زندگی سخت است اما مرگ از آن سخت‌تر @golchine_sher
۱۴ آذر ۱۴۰۳
تو لیلی نیستی ! من اما مجنون حرف‌هایت می‌شوم دیوانه‌ی دست‌هایت مبهوت خنده‌هایت شیرین نیستی ! ولی من صخره‌های شب را آنقدر می‌تراشم، تا خورشیدم طلوع کند و تو در آغوشم لبخند بزنی...! @golchine_sher
۱۴ آذر ۱۴۰۳
حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت خیال کن پسری مادرش زمین بخورد به پیش چشم ترش، یاورش زمین بخورد خدا کند که نبینی یگانه مادر تو همین که پا شود از بسترش زمین بخورد سر نماز قیامش چونان رکوع شود هنوز سجده نرفته، سرش زمین بخورد بدا به حال مدینه که در نبود نبی گذاشت دختر پیغمبرش زمین بخورد اگر چه پشت در از پا نشست مادر ما نخواست ثانیه‌ای حیدرش زمین بخورد @golchine_sher
۱۴ آذر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۴ آذر ۱۴۰۳
هرگز افسانه نیست ای مردم الف قامتی که دال شده ماه کامل به دست فتنه و شر خون دل خورده و هلال شده هرگز افسانه نیست ای مردم مانده بر روی ماه رد خسوف یادگار رسول با سیلی شامل لطف بی مثال شده! باید آخر کسی قیام کند نفس فتنه را تمام کند جز علی حق نبود و حقّ علی با دم فتنه پایمال شده هرگز افسانه نیست ای مردم قصه ی آتش و در و دیوار در دفاع از حرم، خلیل علی بت شکست و شکسته بال شده غیر زهرا جگر نداشت کسی غیر زهرا نبود هم نفسی جرم یک عده بی شرف افتاد پای میخ در ذغال شده هرگز افسانه نیست ای مردم خونِ بر در هنوز می جوشد ما عزادار حضرت نوریم گرچه بیش از هزار سال شده @golchine_sher
۱۴ آذر ۱۴۰۳
تقویمِ عمرم پُر شد از پاییز، بی تو من خسته ام از هرکس و هر چیز،بی تو مثل نگاهِ خشک و پوچ این مترسک افتاده ام در گوشه ی جالیز، بی تو امشب تمامِ فکر و ذهنِ من همین است شد کاسه ی صبرم چرا لبریز، بی تو؟ با من بخوان این فصلِ شیرین را که هستم چون شهریار،آواره ی تبریز، بی تو دلتنگم و هر صبح باید نوش جان کرد یک استکان شعرِ خیال انگیز، بی تو می بارم امشب بر سرِ این شهرِ غمگین چون قطره هایی دائم و یکریز، بی تو   @golchine_sher
۱۴ آذر ۱۴۰۳
🍃🏴 زبانحال اول مظلوم عالم؛ مولانا علی(ع) 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- سیلیِ سردِ خزان؛ گشت و گذارم را گرفت ارغوانی کرد یاسم را، بهارم را گرفت پیر شد، قامت کمان شد یارِ هجده ساله ام یک لگد با یک غلافِ کهنه یارم را گرفت در کنار غصه ها سنگ صبوری داشتم رفت با بیطاقتی؛ صبر و قرارم را گرفت دردِ پهلوی شکسته، دردِ بازویِ کبود همسرم را...دلخوشیِ روزگارم را گرفت روزها دستاس چرخاند و برایم پخت نان روزگارم شب شد و لیل و نهارم را گرفت خانه ام شد بی صفا، گمکرده دارم ای خدا... بشکند دستی که یارِ خانه-دارم را گرفت بشکند پایی که زد بر دربِ باغم بی هوا میوه ام افتاد و شش-ماهه-انارم. را گرفت کودکانم آه خیلی زود بی مادر شدند بغضشان هنگام ِ گریه؛ اختیارم را گرفت صبر کرد و از خجالت ذره ذره آب شد داغِ زهرا(س) اقتدارِ ذوالفقارم را گرفت * کینه های کهنه را همراهِ هیزم جمع کرد آمد آن نامردِ پستی که نگارم را گرفت بی کسم کرد و گرفت از من کس و کارِ مرا آتشم زد قاتلش! ایل و تبارم را گرفت من فقط از قلعهٔ خیبر "دری" کَندم ولی او لگد زد بر "در" و دار و ندارم را گرفت! @marziyehatefi @golchine_sher
۱۴ آذر ۱۴۰۳
دوباره بارش زخم و هجوم داغی که طلوع درد و مصیبت، از اتفاقی که و سوز و اشک قلم با چه اشتیاقی که حدیث شعله ی سوزنده ی فراقی که نسیم لطف وزید و علی"ع" تفضُّل کرد قلم برای سرودن به یاد او گل کرد سلام سوره ی کوثر سلام کوه وفا سلام فخر ملائک سلام نور سما سلام یاس پیمبر سلام بحر سخا سلام شور عبادت سلام روح دعا درون سینه و قلبم شبی قیامت شد به نام بانوی گل ها دلم هدایت شد به یاد فاطمه چشمان آسمان تر شد فضای سینه پر از عطر یاس پرپر شد هوای خاطر مولای ما مکدر شد بدون همدم و یار و بدون یاور شد تمام حرف دلم با غمش عجین گشته به یاد غربت زهرا، علی حزین گشته فضای شهر دل ما گرفته رنگ عزا چگونه لب بگشایم چه رفته بر مولا؟ هزار رنج و مصیبت ، هزار آه و جفا میان کوچه ی غربت هجوم خصم بلا تمام عالم و آدم غریق حیرت شد چه شد به اُمِّ اَبیها چنین جسارت شد؟ میان شهر مدینه دگر مسلمان نیست؟ برای ظلم و عداوت غروب و پایان نیست؟ برای همسر زهرا رفیق دوران نیست؟ حبیب و همره و یاری شبیه سلمان نیست؟ نبود هیچ کسی تا که یاورش باشد؟ نگاهبان حریم کبوترش باشد؟ کجاست منتقمی تا که او قیام کند؟ بساط ظلم و جنایت شبی تمام کند نسیم عدل علی را علَی الدّوام کند به وقتِ صبح ظهورش دوصد سلام کند نفیر ظلم و خباثت بس است مولاجان! غبار مرگ و اهانت بس است مولاجان! بیا ترنم باران! که بی قرار توایم بیا امید بهاران! در انتظار توایم بیا نسیم گلستان! که در کنار توایم همیشه در همه ایام جان نثار توایم تمام بستر قلبم پر از بهانه ی توست همیشه قبله ی دلها به سمت خانه ی توست هنوز هم که هنوزست زخم بر جگر است غبار شبهه فراوان و شهر خسته تر است دلم خوش است به تک جمله ای که مختصرست که انتهای شب خستگان سحر است بیا و ساحل دل خالی از تلاطم کن لب تمام زمین را پر از تبسم کن @golchine_sher
۱۴ آذر ۱۴۰۳
ای مهربان! که جاذبه دارد صدای تو امشب پرنده می‌وزد از چشمهای تو امشب حوالیِ تو مه آلود و مبهم است امشب شکفته در دلِ باران، هوای تو چون ذرّه در هوای نگاهت معلّقند گنجشکهای گمشده از کهربای تو گفتم که روبروی تو آهندلی کنم کی می‌گُذارد این دلِ آهنرُبای تو؟! گرچه تمامِ آینه‌ها صاف و صادقند چیزی برای عرضه ندارند جای تو شبنم به روی تک تکِ گلها نشسته است پیداست در حوالیِ من ردِّ پای تو امشب شبی به وُسعتِ یلداست، خوبِ من مانندِ قصه‌هاست شبِ باصفای تو @golchine_sher
۱۴ آذر ۱۴۰۳
"بقیع" بقیع و غربت تو غم می آورد بانو غمی به وسعت عالم می آورد بانو عجیب نیست اگر اتفاق آتش و دود به یادم آن غم اعظم می آورد بانو بحار مرثیه ات را همین که می خوانم برای گریه دلم کم می آورد بانو کسی که چشم دلش باز شد به سمت بقیع سری به رسم ادب خم می آورد بانو فرشته ای که زیارت کند ترا بی شک دوباره سجده بر آدم می آورد بانو زلال روضهٔ تو روی زخم کهنهٔ من بدون واسطه مرهم می آورد بانو غم مصائب تو شیعه را هر آیینه دوباره سوی محرم می آورد بانو @golchine_sher
۱۴ آذر ۱۴۰۳
پيش از آني كه به آتش بكشي شاعر را لااقل گوش كن اين مرثيه ی آخر را از گلستان خيال تو گذر مي كردم به چه تقصير به زنجير كشي عابر را؟ آنچه از جور و ستم با دل عاشق كردي نكند سنگدلي جز تو دل كافر را زخمي ناوك چشمان تو شد لوح دلم تا ابد حفظ كنم اين اثر فاخر را تا كه معلوم شود آنچه ميان من و توست به تو تقديم كنم اين غزل حاضر را @golchine_sher
۱۴ آذر ۱۴۰۳