eitaa logo
گلچین شعر
14.7هزار دنبال‌کننده
920 عکس
312 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
به خاطرِ تو زندگی خواهم کرد و روزی رویِ برگ برگِ تمامِ شقایق ها خواهم نوشت که تو با تمامِ نبودنت هم زیباترین دلیل زندگی هستی... @golchine_sher
بطلب! قلب من آکنده شده از یادت که زنم پنجه در آن پنجره ی فولادت قبله ی من! به طواف حرمت، راهم دِه تا که دل‌ْشاد شوم گوشه‌ی گوهرشادت @golchine_sher
تکه یخی که عاشق ابر عذاب می‌شود سر قرار عاشقی همیشه آب می‌شود به چشم فرش زیر پا، سقف که مبتلا شود روز وصالشان کسی خانه خراب می‌شود کنار قله‌های غم نخوان برای سنگ‌ها کوه که بغض می‌کند سنگ مذاب می‌شود باغ پر از گلی که شب به آسمان نظر کند صبح به دیگ می‌رود، غنچه گلاب می‌شود چه کرده‌ای تو با دلم که از تو پیش دیگران گلایه هم که می‌کنم شعر حساب می‌شود @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل مرنجان که ز هر دل بخدا راهی هست هر که را هیچ بکف نیست بدل آهی هست @golchine_sher
می بوسمت !! چه فرق می کند ، پشت گوشی ... یا پشت گوش ! پرنده روی سیم هم ... پرنده است ! @golchine_sher
تن از تو گرفته ست شکوفایی و جان هم آری تن و جان از تو شکوفاست ،جهان هم مشغول تو بودند در این ماه دل انگیز تنها نه فقط عابد و زاهد، دگران هم اما نتوانست که از خواب زمانه بیدار کند جان مرا بانگ اذان هم سرگرم خود آنگونه ام ای دوست که چندیست جاری نشده نام تو حتی به زبان هم از چشمه رحمت که روان بود در این ماه لب تشنگی اش ماند برای من و آنهم... هر گاه نشستم وسط روضه سقا شرمنده شدم از خود و از سینه زنان هم تا خواستم اینبار بیایم به خودم ،رفت از دست من سر به هوا، این رمضان هم @golchine_sher
نه مغرورم نه دلسنگم نه از تحقیر می ترسم پر از بغضم ولی از اشک بی تاثیر می ترسم حریفی خسته ام، شطرنج بازی که کم آورده که از پیچیده بازی های این تقدیر می ترسم می آیی...، چای مینوشی...، برایت شعر می خوانم... من از سردرد این رویای بی تعبیر می ترسم! هم از تهرانِ پرجمعیتِ آشفته بیزارم هم از تنها شدن در خانه ی دلگیر می ترسم دلم صحرا و دریا را به آتش می کشد روزی از این دیوانه؛ این مجنونِ بی زنجیر می ترسم @golchine_sher
عشق او ما را گرفت از چنگ دیگر دلبران تن برون بردیم از این میدان،ولی جان باختیم @golchine_sher
دردی‌ست در دلم که دوایش نگاه توست... @golchine_sher
من پاره های قلبم و در اشک جاری ام خونابه ای به وسعت یک زخم کاری ام چون قلب دیرسال تراشیده بر درخت تنهاترین نشانه ی یک یادگاری ام یلدای من که ثانیه ی شوم ساعت است ای وای بر حکایت شب زنده داری ام زندان شیشه بود جوابم که چون گلاب دیدم سزای خنده ی شوم بهاری ام من دست بر کمر زده ام از خمیدگی جز دست من نکرده کسی دستیاری ام غمزوزه ی جراحت گرگم به کوهسار با درد خویش هم نفس بی قراری ام چون سایه ی طویل درختم که در غروب هر لحظه بیشتر ز تن خود فراری ام بندی به پای دارم و باری گران به دوش در حیرتم که شهره به بی بند و باری ام @golchine_sher
به شیشه های اتاقم دوباره "ها" کردم و از نوشتن اسمت بر آن حیا کردم به روی شیشه کشیدم شبیه یک گنبد به پای شیشه نشستم رضا رضا کردم در این اتاق که از هر طرف به دیوار است تو را برای رهایی خود صدا کردم آهای ضامن هفت آسمان! مرا دریاب که من فقط به هوای تو بال وا کردم همین که بوی تو پیچیده در نفسهایم به پر کشیدنِ در خویش اکتفا کردم نگاه کردم و بر شیشه جای گنبد نیست به شیشه های اتاقم دوباره ها کردم @golchine_sher