eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
816 عکس
281 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
عطش از خشکی لب‌های تو سیراب شده آب از هُرم ترک‌های لبت آب شده بعد از آنی که تو لب‌تشنه عطش را کشتی تشنه‌لب ماندن ساقی همه‌جا باب شده بعد افتادن عکس تو در آیینۀ آب برکه از شوق رُخت خانۀ مهتاب شده این فرات است که از درد غمت ای دریا بس که پیچیده به خود یکسره، گرداب شده تب و تاب حرم از تشنگی و گرما نیست دل اهل حرم از داغ تو بی‌تاب شده تیرها رو به سوی چشم تو خواندند نماز همه گفتند که ابروی تو محراب شده صحنه‌ای که کمر کوه شکست از غم آن عکس تیری‌ست که در دیدۀ تو قاب شده @golchine_sher
نرگس مردم فریبی داشت شبنم می‌فروخت با همان چشمی که می‌زد زخم مرهم می‌فروخت زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر داشت یوسف را به مشتی خاک عالم می‌فروخت زندگی -این تاجر طماع ناخن خشک پیر- مرگ را همچون شراب ناب کم کم می‌فروخت در تمام سال‌های رفته بر ما، روزگار شادمانی می‌خرید از ما و ماتم می‌فروخت من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها گل‌فروش ای کاش با آنها مرا هم می‌فروخت! @golchine_sher
السلام علیک یا از لحظه ای که نشسته عشق حسین تو بر دل دائم تو را برده با خود ، این عشق منزل به منزل همراه نام حسینت نام تو را می توان دید در هر دم روضه خوانان، در سطر سطر مقاتل گاهی بلندای تل و گاهی سراشیب گودال در عشق اینگونه کردی یک روزه طی مراحل آه از زمانی که برگشت شیون کنان مرکب از دشت صد آه از آن دم که میشد دار و ندار تو بسمل دیدند کوفی صفت ها در تو شکوه علی را آنجا که خنجر کشیدی در مقتل از دست قاتل وقتی که مردان خود را بر مرکب نیزه دیدی حق داشتی سر بکوبی  آن لحظه بر چوب محمل ای خشم تو سیل و طوفان، با زخم های فراوان مانند کوه ایستادی، رو در روی هر چه باطل از کربلای حسینت راهی شدی خطبه بر لب ای فاتح کوفه و شام این راه شد با تو کامل @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به بغض سر کردم، دیده تر نشد که نشد دلی ز حال دلم با خبر نشد که نشد هزار کوره بنا شد درین دیار و دریغ! یکی به داغی و سوز جگر نشد که نشد به بی‌قراری شعرم سری نزد که نزد... و آن شبی که نیامد، سحر نشد که نشد هزار دفتر هق هق، هزار دفتر شعر دلت... عزیز دلم! نرم تر نشد که نشد کجاست شانه‌ی امنَت؟ که بعد تو این سر برای من _منِ بیچاره سر نشد که نشد سیاه پوشی و اندوه در غم سهراب برای رستم دستان پسر نشد که نشد! قرار بود که درد دلی کنم با تو ولی دریغ! درین مختصر نشد که نشد... @golchine_sher
عاشقی را شرط ، تنها ناله و فریاد نیست تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست @golchine_sher
حرف را می‌شود از حنجره بلعید و نگفت وای اگر چشم بخواند غمِ ناپیدا را...! @golchine_sher
بازهم نم نم باران ومن وخیسی دفتر بازخودکار ودل آشوبی وهنگامه ی دیگر ریخته کوچه به کوچه همه جا مجلس روضه چقدراشک که پنهان شده درچادر مادر هیئت سینه زن و زمزمه وپای برهنه هرقدم تکیه و شربت همه جا چای معطر ظهر دم کرده ی روز دهم وعطر نمازش آخرین سجده ی مولا صف ابلیس برابر این همه قرص قمر ریخته در دشت خدایا دیده تاریخ به خود باز ازاین منظره بهتر؟ دشت یکپارچه عشق است پراز پاره ی قرآن هرقدم جلوه ی هفتاد و دو خورشید به منبر این همه زخم کجادیده کسی برتن بی سر؟ هیچکس نشنود اینگونه دگر روضه ی خواهر چهارده قرن گذشته است ازاین روضه ،هنوزم آسمان می شودازاین غم جانسوز مکدر دود اسپند ومن و شام غریبان عزایش بازهم نم نم باران ومن وخیسی دفتر @golchine_sher
بعدها، یکروز یاد من می افتی برمیگردی به سمت صدایی که نیست به سمت گلدان کوچکی که برگ برگش لای کتاب حافظ خشک شد... @golchine_sher
روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه! نیزه‌ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه! این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه! باغبانی‌ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا به خزانی ثمرش رفت، ولی قولش نه! شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه! جان من برخیِ آن مرد که در شط فرات تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه! هر طرف می‌نگری نامِ حسین است و حسین ای دمش گرم! سرش رفت، ولی قولش نه! @golchine_sher
خنده‌ات، صبح روز تعطیل است وسط روزهای پرکاری خنده‌ات چند ثانیه مکث است تا بفهمم که دوستم داری... @golchine_sher
بوسيدمش ديگر هراس نداشتم جهــان پايان يابد من از جهان سهمم را گرفته بودم. @golchine_sher
سایه ام را بتکانید تکانم ندهید لا اقل کوچه ی بن بست نشانم ندهید مدتی هست به هر بیت خودم می لرزم از گسل های تنم هی هیجانم ندهید... بگذارید دلم یک شبه فرسوده شود مژده ی تلخ ترین فصل خزانم ندهید به خودم زل زده ام مثل کبوتر انگار زاده ی استرسم هی فورانم ندهید بال در من نزند عشق، چه کاری بکند ؟ بهتر آنست که هی نیش به جانم نزنید @golchine_sher
ای بهترین بهانه ی این زندگی سلام صبحت قشنگ، لحظه ی بیداریت به خیر . . . @golchine_sher
روی خوش زندگی همین است همین که کسی باشد صبح را بخیرکند شب را آرام پای فنجان چایت باشد و ظرف‌های روی میز را زوج کند واقعاً چقدر زیبا می‌شود وقتی به جای تشکر می‌گویی: دوستت دارم @golchine_sher
یک نفر گفت : خدا، کاش که عاشق بشوم شد و در پیچ و خم عشق خدا را گم کرد @golchine_sher
گاهی خیال میکنم از من بریده ای! بهتر زمن برای دلت برگزیده ای! از خود سوال میکنم آیا چه کرده ام؟ در فکر فرو می روم از من چه دیده ای؟ فرصت نمیدهی که کمی درد دل کنم! گویا از این نمونه مکرر شنیده ای! از من عبور میکنی و دم نمیزنی! تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای! یک روز می رسد که در اغوش گیرمت! هرگز بعید نیست، خدا را چه دیده ای! @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شعله دارم میکشم در تب، نمی فهمی چرا؟ تاب بی ماهی ندارد شب، نمی فهمی چرا؟ اهـل آه و نالـه کردن نیستم جان من است اینکه هر دم می رسد برلب نمی فهمی چرا؟ ذوب دارم می شوم هر روز می بینی مگر؟ آب دارم می شوم هرشب نمی فهمی چرا؟ آنچه من پای بدست آوردن چشمت زدم قید دینم بود لامذهب نمی فهمی چرا؟ بین مردم مثل من پیدا نخواهد شد نگرد "یک" ندارد جز خودش مضرب نمی فهمی چرا ؟ بارها گفتم دل دیوانه گرد عشق نه! نیش خواهی خورد از این عقرب نمی فهمی چرا ؟ @golchine_sher
باورکن پاییز که می آید همین پیرمردهای تنها روی نیمکتهای پارک هم به اولین عشقشان فکر می کنند؛ به دختری با موهای طلایی یا گیسوان سیاه روسری خالدار یا شاید شالی پشمی به حرفهایی که باید می گفتند و نامه هایی که هیچ گاه به مقصد نمی رسد... @golchine_sher
ماتِ چشمان توأم، اما دلم درگیر نیست از تو ای یوسف دلم سیر است و چشمم سیر نیست این شکاف پشت پیراهن شهادت می‌دهد هیچ کس در ماجرای عشق بی تقصیر نیست از تو پرسیدم برایت کیستم؟ گفتی "رفیق" آنچه در تعریف ما گفتی کم از تحقیر نیست! هر زمانی روبروی آینه رفتی بدان در پریشان بودنت این آه بی تأثیر نیست قلب من، با یک تپش برگشت گاهی ممکن است آنقدرها هم که می‌گویند گاهی دیر نیست... @golchine_sher
جغرافیای کوچک من بازوان توست ای کاش تنگ تر شود این سرزمین به من @golchine_sher
بی‌گمان، روزی ثمر میداد با این اشک‌ها تکه سنگی را اگر، جای دلت می‌کاشتم @golchine_sher
از این خیال می‌گذرم؛ می‌گذارمت امّیدِ من! به دست خدا می‌سپارمت تا زنده‌ام درون خیالم نشسته‌ای دیگر چه غم از اینکه کنارم ندارمت! زانوی غم به جای تو در بر گرفته‌ام اینگونه تا اراده کنم می‌فشارمت هرگز گمان مبر ز قرار تو بگذرم هر لحظه‌ای که می‌گذرد، بیقرارمت! اندازۀ لباس خودت دوستم بدار... اندازۀ خدای خودم دوست دارمت @golchine_sher