دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
این همه رنگ قشنگ از کف دنیا برود
هر که معشوقه برانگیخت گوارایش باد
دل تنها به چه شوقی پی یلدا برود؟
گلهها را بگذار... نالهها را بس کن...
روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی...
زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را...
فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود!
تا بجنبیم تمام است! تمام!!
مهر دیدی که به برهم زدن چشم گذشت...
یا همین سال جدید! باز کم مانده به عید!
این شتاب عمر است...
من و تو باورمان نیست که نیست!
زندگی گاه به کام است و بس است؛
زندگی گاه به نام است و کم است؛
زندگی گاه به دام است و غم است؛
چه به کام و چه به نام و چه به دام...
زندگی معرکهی همت ماست... زندگی میگذرد...
زندگی گاه به نان است و کفایت بکند؛
زندگى گاه به جان است و جفایت بکند؛
زندگی گاه به آن است و رهایت بکند؛
چه به نان و چه به جان و چه به آن...
زندگی صحنهی بیتابی ماست... زندگی میگذرد...
زندگی گاه به راز است و ملامت بدهد...
زندگی گاه به ساز است و سلامت بدهد...
زندگى گاه به ناز است و جهانت بدهد...
چه به راز و چه به ساز و چه به ناز...
زندگى لحظه بیداری ماست... زندگی میگذرد...
زندگی فرصت نیست، تجربه است؛
تا بدانیم حقیقت، نیستیم! «خاطرهایم»
#فرامز_عرب_عامری
@golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی
یکسر به کانال ما بزن 👌
🌷فقط رباعی و تک بیت
حتما حالت خوب میشه
یکبار امتحان کن🌷
❤️کاش جای بوسهاش میماند بر پیشانیام
با خدا بودن نشان از مِهر میخواهد نه مُهر!❤️
https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
تو روشنی ِصبح سپیدی، خورشید
گلواژه ای از عشق و امیدی،خورشید
امــــروز،به لبــــــخندِ تو بیــــــدار شدم
امـروزِ مرا خوش آفریــدی ،خورشیــــد
#صفيه_قومنجانی
#عضوکانال
@golchine_sher
گفتم فراق را به صبوری دوا کنم
صبرم زیاد نیست، چرا ادعا کنم؟
بوسیدمش ز دور و چنین مستم از غرور
گر بوسه بر لبش بگذارم چهها کنم
گفتم به قول خویش وفا کن، جواب داد
کی قول دادهام که بخواهم وفا کنم؟
بیم فراق دارم و باید به شوق وصل
شب تا سحر نماز بخوانم، دعا کنم...
اشکی نماندهاست که جاری کنم ز چشم
جانی نماندهاست که دیگر فدا کنم
ای عشق، من که عقل خود از دست دادهام،
دیوانهام مگر که تو را هم رها کنم؟
زاهد به ذوق آمده از شعر من ولی
ننگا به من که ذوقی از این مرحبا کنم...
#سجاد_سامانی
@golchine_sher
سرسبز دل از شاخه بریدم ، تو چه کردی ؟
افتادم و بر خاک رسیدم ، تو چه کردی ؟
من شور و شر موج و تو سرسختی ساحل
روزی که به سوی تو دویدم ، تو چه کردی ؟
هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی
من قاصد خود بودم و دیدم تو چه کردی ؟
مغرور ولی دست به دامان رقیبان
رسوا شدم و طعنه شنیدم ، تو چه کردی ؟
تنهایی و رسوایی ، بی مهری و آزار
ای عشق ببین من چه کشیدم ، تو چه کردی ؟
#فاضل_نظری
@golchine_sher
از جنگ بیزارم دلیلش تا ابد بابا
صد زخم ترکش توی جانش مستند، بابا
بر شانه ی دیوار می کوبد ز فرط درد
بر تخت و در کوبیده هی مشت و لگد بابا
هر روز در چشمم زنی آشفته گیسویش
هرگز نمی گوید که او را می زند بابا
فریاد مادر ، التماس خواهرم یعنی
بی شک جنون از استخوانش می دوَد بابا
شوقی ندارد خاطرات جبهه اش، وقتی
دریای اشک از گونه هایش می چکد بابا
بازی خوب از بد که یادت هست ؟می دانی ؟
در خانه ی ما خوب مادر هست و بد بابا
دست خودش باشد مگر؟ اینگونه می خواهد؟
سلول در سلول خود حبس الابد بابا
امروز دیدم لابه لای سرفه اش خون بود
یعنی زبانم لال ،دارد می رود بابا؟
□ □ □
نعش پدر امروز توی شهر می چرخد
هر کوچه ذکرش قل هوالله احد ،بابا
رفتی و مادر ناشکیباتر شده حالا
این داغ سنگین است و او را می کشد بابا
#فریده_خسروی_لرگانی
#عضوکانال
#دفاع_مقدس
@golchine_sher
23.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷تقدیم به روح پر فتوح شهدای هشت سال دفاع مقدس🌷
قایق
نشست روی زمین، پهن کرد دریا را
کشید پارچه را، متر کرد پهنا را
درست از وسط آب، قایقی رد شد
شبیه قیچی مادر، شکافت دریا را
صدای تَقتَتَتَق... تیر بود میبارید
صدای تِقتِتِتِق... دوخت چتر خرما را
کنار قایق بابا که خورد خمپاره
بلند کرد و تکان داد خُرده نخها را
فرو که رفت در انگشت مادرم سوزن
کسی دقیق نشانه گرفت بابا را
وَ آب از کف قایق سریع بالا رفت
و تند مادر هی کوک زد همانجا را
بریده شد نخ و از توی قاب بابا دید
میان دامن خود چرخ میزند سارا
📝بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس اصفهان
#اکرم_هاشمی_سجزئی_الهه
#عضوکانال
@A_Hashemii
@golchine_sher
در این محاکمه تفهیمِ اتهامم کن
سپس به بوسهی کار آمدی تمامم کن
اگر چه تیغ زمانه نکرد آرامم،
تو با سیاستِ آبروی خویش رامم کن
به اشتیاق تو جمعیتیست در دل من
بگیر تنگ در آغوش و قتلعامم کن
شهید نیستم اما تو کوچهیِ خود را
به پاسِ این همه دلدادگی به نامم کن
شرابِ کهنه چرا؟ خون تازه آوردم...
اگر که بابِ دلت نیستم حرامم کن
لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم
تو مرحمت کن و با بوسهای تمامم کن
#علیرضا_بدیع
@golchine_sher
پیش از شروع حمله ها آژیر قرمز بود
آن روزها در خانه ها آژیر قرمز بود
یادش بخیر آن روزها ما بچه بودیم
در خاطرات بچه ها آژیر قرمز بود
وقتی کنار پنجره باران خون می ریخت
در لابلای پرده ها آژیر قرمز بود
ای کاش بعد از روزهای جنگ ویرانگر
قبل از شروع هجمه ها آژیر قرمز بود
گاهی عدول از مرزها اعلام جنگ است
تطهیر بعضی فتنه ها آژیر قرمز بود
دلواپسم " دلواپسی هامو بگیر از من "
ای کاش جای ضجه ها آژیر قرمز بود
وقتی قلم ها مست امضا گشته بودند
زیر توافقنامه ها آژیر قرمز بود
هر چهره ای با خنده زیبا می شود اما
در پشت برخی خنده ها آژیر قرمز بود
در پای هر صندوق روز انتخابات
پیوست بعضی برگه ها آژیر قرمز بود
در جاده های غرب نوری از سعادت نیست
آنجا تمام جاده ها آژیر قرمز بود
وقتی ربا جنگ است ، کاش توی بانک ها
توی تمام شعبه ها آژیر قرمز بود
بیداری ما ضامن حفظ نظام است
گاهی همین خمیازه ها آژیر قرمز بود
#علی_اکبری
#عضوکانال
@golchine_sher
دفاع_مقدس
نه یاد دوستان از یادها بار سفر بسته
نه پای وصل و دیدار شهیدان می شود خسته
هنوز از خاطرات جنگ بر سینه مدالی هست
از آن گردان که برمی گشت اما واحد دسته
کدامین چشم می بیند قنوت سرخ دریا را
که می فهمد شهیدی را که از هر ادعا رسته؟
تمام هشت سال عاشقی از لاله ها پر بود
تمام دشت ها آکنده از مردان وارسته
اذیت می شود هر کس که یک شب درک معبر کرد
اذیت می شود هر کس که در را بر خودش بسته
به اصل خویش باید رخت رجعت بست در آخر
قدم در راه باید برد محکم، نرم و پیوسته
#علی_الواریان
#عضوکانال
@golchine_sher
یک اسم، یادگار کسی که تو نیستی
اسمی به اعتبار کسی که تو نیستی
زندان – هزار و سیصد و پنجاه و پنج – مرد
عکس شمارهدار کسی که تو نیستی
در پارک، صندلی کنار تو خالی است
در فکر او، کنار کسی که «تو» نیستی
مرد مچاله – ساعت بیهوده – شهر گیج
... یک زن، در انتظار کسی که تو نیستی...
تو مردهای و چند بلوک آنطرفتری
او رفته بر مزار کسی که تو نیستی
نفرین به روزگار تو که نیستی کسی!
نفرین به روزگار کسی که تو نیستی!
#محمدسعید_میرزایی
@golchine_sher
گاه دنبال تو میگردم و از دیدهی من
عالمی از غم و اندوه روان است هنوز
صاحب دردم و از دست دلم مینالم!
که چرا عشق تو در سینه و جان است هنوز
خلوت چشم تو آشوب به پا خواهد کرد
بعد تو بستر این دیدهی من بارانی است
نبض احساس من از خاطرِ تو لبریز است!
چه کنم یاد تو در سینهی من زندانی است
سایهی مرگ هنوزم غم این فاصلههاست
بعد تو فصل خزان بر تن این باغ نشست
گل نرویید که لبخند از آن زاده شود!
بر لب چشمهی جوشان دلم داغ نشست
شده در خلوت تاریک خودم مینالم
به غمانگیزترین حالت امکان از تو....
کاش تقدیر تو را همچو شقایق میساخت!
که نبود آخر این قصه به هجران از تو ...
#الهه_نودهی
#عضوکانال
@golchine_sher