جنگ هنوز ادامه دارد...
وقتی رگبار سرفه ها
ستون خانه را می لرزاند
مادرم سربازی است آماده باش
که با اکسیژن
می شتابد.
سپس
پشت چادر
سمت قبله سنگر گرفته
از آن می گوید...
و خواهرم....
که دختری است بابایی
گوشه ی اتاق ابری است
پدر
دلتنگ نفس
ابر هر لحظه بارورتر
می بارد
و می بارد...
دشمن نیز به پیروزی پدر اعتراف کرد
وقتی مدال ترکش را
بر سینه ی او آویخت...
ولی اینبار...
خبر از صلحی است
اجباری
سرباز ...
پدرم را
زیر ملحفه ی سفید
پنهان می کند
و دشمن اما...
ستون خانه را بر سرمان آوار کرد...
حالا من مانده ام
وارث کپسول اکسیژنی
که پر است از هوای سنگین غم
با احترام تقدیم به جانبازان شیمیایی
بویژه پسرخاله شهیدم اصغر صفری
#سحر_کاظمی
#عضوکانال
#دفاع_مقدس
#جانباز_شیمیایی
@golchine_sher
دلگرمی او هنوز در باور ماست
همواره امید اول و آخر ماست
هرچند به سمت آسمان رفت ولی
این سایه ی بابا است که روی سر ماست
#حسن_باقری
#عضوکانال
@golchine_sher
فهمیدم در اولِ مهرِ امسال
شد شعله ور و برای من رفت از حال
عمری پدرم سوخت و با کندنِ کوه
جان کند برای لقمه ای نانِ حلال!
#مرضیه_عاطفی
#عضوکانال
@golchine_sher
به مناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس
(شهید)
این واژه من را می کِشد با هر هِجایش
تا مرز صحرای جُنون با رَدّ پایش
از شوش و خرمشهر و بستان و هویزه
تا ساحل کارون و اَروند و هوایش
این واژه شهد لاله با خود دارد و عشق
دشت شقایق های پرپر..... آشنایش
با ضرب پوتینش شکسته، پشت شب را
قلب زمین ، لرزیده از موج صدایش
خُمپاره و خاک و خلوص و خنده بر خون
تاریخ و یاد شاهدان سر جُدایش
نوشیده از جام شراب حضرت عشق
با کاسه هایی از قنوتِ ربنایش
چون جانمازش سنگر و سَقفش ستاره ست
تا آسمان ها میرود، عطر دعایش
با خون خود امضا نموده برگ تقدیر
با قُرعه ی عشقی که کرده مبتلایش
این واژه نامش در رگ هر شهر جاری است
او یک "شهید " است و حقیقت خون بهایش
#ذریه_طباطبایی
#عضوکانال
@golchine_sher
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
و تماشای تو زیباست اگر بگذارند
من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم
عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
دل درنایی من اینهمه بیهوده مگرد
خانه دوست همین جاست اگر بگذارند
سند عقل مشاع است اگر بگذارند
عشق اما فقط از ماست اگر بگذارند
غضب آلوده نگاهم میکنید ای مردم
دل من مال شماهاست اگر بگذارند
#محمود_اکرامی_فر
@golchine_sher
یک روز که رویِ بخت از ما برگشت
از معدنِ رنج، جسم بابا برگشت
با غیرتِ خود نذاشت تنها باشیم
جان داد میانِ کوه، اما برگشت
#مهدی_خادمیان
#تسلیت_طبس
#تسلیت_ایران
@golchine_sher
شد اول مهر و همه خوشحال و خندانیم
صف بسته ایم و شادمانه دست ها در دست
بابا نیامد خانه اما مطمئن هستیم
درکارسخت خویش او خندان و مشغول است
در یاد من او خسته از معدن که می آمد
از خاک و خاکستر،سر و رویش سیاهی داشت
اما همان لبخندهای پاک و پر مهرش
در قلب ما با عشق ، شور زندگی می کاشت
آغاز مهر امسال شد پایان لبخندم
وقتی به جای نان شب،بابای من جان داد
وقتی خبر آمد که معدن ریخت دنیا هم
درس فراق و اشک و آه و داغ و حرمان داد
شد اول مهری پر از اندوه بی بابا
ای کاش برگردد ببیند کوهی از آهم
من قول میدم دیگر از بابای زیبایم
کیف ومدادودفتروخط کش نمی خواهم
من بی خبر،عباس،حیدر،مصطفی،محمود
بابای ما همکار و معدن کار این دشته
یک آن معلم از کلاس درس خارج شد
آری خبر پیچید معدن منفجر گشته
شد گریه آری خنده های اول مهرم
افتاد یادم پینه های دست بابایم
با انفجار تلخ معدن سوخت بابا و
می سوخت در یک لحظه هم دنیا و رویایم
دیشب به مادر گفته بودم استرس دارم
گفت اول مهر است و کیفم را نشان می داد
اما دلم آشوب سختی داشت، بابایم
در عمق معدن بود و با اندوه جان می داد
#امالبنین_بهرامی
#عضوکانال
@golchine_sher
تو نشاطِ نفسِ صبح پس از بارانی
جنگلِ ابری و در خاطرهها پنهانی
اگر از بام تو پرواز کنم یا نکنم
باز هم در قفسِ یاد توام زندانی
شرحِ دلبستن و دلکندنِ ما آسان نیست
تا کجا خانه نو ساختن از ویرانی!
بیگناهی اگر از ترسِ عذاب است نه عشق
برحذر باش از این وسوسه شیطانی
چشم بستیم، ولی جای نظربازی داشت
شرمِ دیدارِ تو در جامه تابستانی
دست در زلفِ تو بردم که شب آغاز شود
حیف! یلدای من این بار نشد طولانی
#علی_مقیمی
@golchine_sher
یک مشت دارو
با شال می بندد زن قصه سرش را
چون درد پوشانده تمام پیکرش را
تخت وتشنج یک تن بد حال وحالا
آشفتگی دربرگرفته دامنش را
کم کرده روی درد را باعشق، هر چند
در ناشکیبی سوخته ،بال و پرش را
یک مشت دارو ، چشم های خیره بر تخت
یک شربت سرفه که گم کرده درش را
سنگر گرفته کودکش کنج اتاق و
دیده ولی بابای اوهمسنگرش را
یک دست وپایش مانده در مرز شلمچه
همراه خود آورده نیم دیگرش را
شب ها مچاله می شود از درد در خود
مهتاب می بنند به همراهی سرش را
روزی هزاران بار می میرد زنی که
همسایه می خندد جنون همسرش را
هر بار چیزی می شکست و باز میگفت
فردا برایت می خرم یک بهترش را
دارالجنون و عشق یعنی این اتاق و
یک زن که دیده پیش چشمش محشرش را
شاعر به پایان می رساند این غزل را
با مرد موجی با زن در محضرش را .
#فریده_خسروی_لرگانی
#عضوکانال
@golchine_sher
من منتظرم تا که بیایی خورشید
غمهای دلم را برُبایی خورشید
دلتنگی من چاره ندارد برگرد
بیتاب تواَم بگو کجایی خورشید؟
#محمدحسن_محمدی
@golchine_sher
چشمم به حرف آمده و بی قرار، لب
کی بشکند سکوت مرا بی گدار، لب
تقدیم تو هزاره ی من! یک هرات چشم
نا قابل است سهم تو یک قندهار، لب
"بودا" دل من است که تخریب می شود
بوسه است مرهم دل ومرهم گذار: لب
می رقصمت چنین که تویی در نواختن
نی : لب، کمانچه : لب، دف و چنگ و دوتار: لب
در حسرتم که اول پائیز بشکفد
بر شاخه ات شکوفه ی سرخ انار - لب
#سیده_کبری_موسوی_قهفرخی
@golchine_sher