eitaa logo
گلچین شعر
16.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
429 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چشمم به در و دلِ دچاری دارم از دوست به یاد، یادگاری دارم از یاد نمی‌برم قراری را که با گونه و لب‌های اناری دارم () @golchine_sher
"فتنه چشم تو" فتنه مي بارد اگر از آسمان چشم تو باز مي خواند مرا ؛ رنگين كمان چشم تو يك نظر كردي مرا ؛ بال و پرم آتش گرفت پس چه سازد با دلم ؛ آتشفشان چشم تو؟ خواستم تا در دل سنگ تو جا پيدا كنم  كوششي بيهوده پيش دلبران چشم تو! اختري بودم كه در خود مي درخشيدم  ولي خويش را گم كرده ام ؛ در کهکشان چشم تو باز هم عشق تو و این راه بی فرجام من کشتی بی ناخدا در بیکران چشم تو اي دريغ از بي وفائي اي دريغ از سرنوشت شد نصيبم خارها, در گلسِتان چشم تو @golchine_sher
وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی چشمِ بد دور! غزل‌خوان شده باشی جایی بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی چون‌که در آینه حیران شده باشی جایی بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه‌کنند؟ شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی صورت پنجره در پرده نباشد از شرم کاش! وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی من نشستم بِرَوی مِی بخری برگردی ترسم این است مسلمان شده باشی جایی! @golchine_sher
مُهره های هرز شده ایم لابه لای چرخ دنده‌ های زندگی با افکاری که  بوی کهنگی گرفته اند با کمی ابزار مهربانی می شود دوباره زندگی را کوک کرد @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
📖 آموزش شعر ترم پاییز و زمستان ۱۴۰۳ کارگاه هوای شعر "سطح پیشرفته" ▪️جهان بینی و اندیشه ▪️زیست شاعرانه و سلوک شعری ▪️شعرخوانی و نقد شعر ▪️تمرین بداهه تصویر و کلمات ▪️ساز و کار مضمون یابی و تصویرپردازی ▪️سیر تحلیلی در اشعار قدما و شاعران معاصر ▪️طرح مباحث آموزشی و کاربردی بر مبنای اشعار هنرجویان و شاعران ▪️سرایش و تألیف کتاب مدرس: احمد ایرانی نسب چهارشنبه ها ساعت ۱۵:۳۰ الی ۱۷ ساری، میدان امام خمینی(ره)، بلوار دانشجو، حوزه هنری استان مازندران حضور برای علاقمندان به ادبیات آزاد است @ahmadiraninasab
نشسته هاله ی غم بر دلِ جهان بی تو وَ سخت می گذرد چرخه ی زمان بی تو فروغِ شعله ی خورشید، ناتوان باشد برای روشنیِ آسمانِ جان بی تو در انتظارِ تو ای آفتابِ عالمتاب گرفته خرمنی از غم در آسمان بی تو هزار کنگره ی شعر هر طرف برپاست ولی برای غمِ نام و آب و نان بی تو گذر به باغِ پُر از لاله کردم و دیدم که سرو، قامتِ او گشته چون کمان بی تو صراطِ غیرِ تو هستیم در عمل، لیکن مدام نام تو چرخد سرِ زبان بی تو بیا که غزّه در آتش ز مکرِ صهیون سوخت بیا که سوخت همه، مغزِ استخوان بی تو بیا که بی تو "محمّد" در این فراقِ عظیم چو بلبل است که نالَد ز جان، عیان بی تو @golchine_sher
باران، غروب، ما، اتوبوسی که ممکن است باید مرا دوباره ببوسی که ممکن است این لحظه، لحظه، لحظه، اگر آخرین، اگر بس کن نزن دوباره نفوسی که ممکن است من قول می‌دهم که بیایم به خواب تو زیبا، در آن لباس عروسی که ممکن است دل‌نـازکـی و دل‌نـگـرانـم چـه می‌شـود من نیستم تو، شهر عبوسی که ممکن است ماشین گذشته از تو و هی دور می‌شود با سرعتی حدود صد و سی که ممکن است حالا تو در اتاق خودت گریه می‌کنی من پشت شیشهٔ اتوبوسی که ممکن است @golchine_sher
زن، زندگی، شهادت... سروی بلندقامت و در هیبت زنم دشمن تبر گرفته به قصد بریدنم من دختر قبیلۀ «سردار مریمم» خون نیست، غیرت است که جاری‌ست در تنم پرواز کرده‌اند و به معراج رفته‌اند صدها هزار قُمری عاشق ز دامنم شالی پر از شکوفه و گل بر سر من است باغی پر از محمدی و یاس و سوسنم با چادر حیا و عفافم میان شهر خاری درست در وسط چشم دشمنم ایرانی‌ام که لایق گردن‌فرازی‌ام با پرچمی که حلقه شده دور گردنم من «زینب کُمایی‌ام» آن دختر غیور چون کوه استوارم و چون چشمه روشنم «ناهید فاتحی‌ام» و با دست بسته هم در گیر و دار معرکه گُردی تهمتنم مثل نسیبه کوه غمم... دشمنم ولی هرگز ندیده شِکوِه و فریاد و شیونم ای دشمن فلک‌زده! یک روز با تبر گور تو را به دست «فرنگیس» می‌کَنَم زن، زندگی، شهادت... یک روز می‌رسم من هم به خیل پاک شهیدان میهنم @golchine_sher
بدون اینکه کسی را زخود برنجانی تو با تمام جهان دست در گریبانی تو سرو خانه ی مایی جناب رخت آویز! که گفته روح نداری؟ که گفته بیجانی؟ به شاخه شاخه ی تو برگ های رنگین است به ویژه موسم سرما و فصل بارانی قبای لیلی و دستار من در آغوشت تو محرمی به همه، مرد و زن نمی دانی همیشه چرک نویس سروده های مرا جلوتر از همه، از جیب من تو می خوانی کلاه رفته سرت بارها و با این حال تو هیچگاه مرا از خودت نمی رانی ندیده هیچکسی یک دقیقه بنشینی خمی به ابرو و چینی به چهره بنشانی دمی نشد که تو دست از وظیفه برداری نشد که کار کسی را کمی بپیچانی تعجب است چرا کتف تو نمی افتد چقدر ساکت و سخت و صبور می مانی؟ هر آنچه را که گرفتی به قرض، پس دادی از این لحاظ، تو سر تا قدم مسلمانی هنوز هیچ لباسی نکرده پشت به تو اگر غلط نکنم قبله گاه ایشانی تمام زحمت من- ای رفیق- گردن توست چقدر عاطفه داری! چقدر انسانی! @golchine_sher