eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
831 عکس
285 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
در چای تو قند می شوم اما تو... در قلب تو بند می شوم اما تو... در خواب کنار من نفسهایت بود از خواب بلند می شوم اما تو... @golchine_sher
ای کاش به جای همه می شد که در این شهر این حالِ بهم ریخته ام را تو ببینی... @golchine_sher
یک روز می‌آیی که من، دیگر دچارت نیستم از صبر ویرانم ولی، چشم انتظارت نیستم @golchine_sher
در قحطِ شانه‌های تو باید به هیچکس تکیه نکرد و روی دو پا ایستاد و مُرد... @golchine_sher
پیراهن تو بر تنِ این شعر گشاد است  در وصف تن ات شاعر ناکام زیاد است در حسرت فتح ات، قلمِ شاعر و نقاش  زیباییِ تو، کار به دست همه داده ست! شاید قلم فرشچیان معجزه ای کرد  «بازار هنر» چند صباحی ست کساد است جز خنده، سزاوار برای دهنت نیست  نقاشیِ رنگِ لبت این قدر که شاد است یک کار فقط روسری ات دارد و آن هم   بر هم زدن دائم آرامش باد است! من شاعرم و در پی مضمون جدیدم   هر کار کنی پشت سرت حرف زیاد است! @golchine_sher
هر صبح با سلام تو بیدار می‌شویم از آفتابِ چشم تو سرشار می‌شویم در چشم‌های آبی‌ات، ای تا افق وسیع! یک آسمان ستاره‌ی سیّار می‌شویم یک آسمان ستاره و یک کهکشان شهاب بر روی شانه‌های شب آوار می‌شویم چندین‌هزار پنجره لبخند می‌زند تا روبروی فاجعه دیوار می‌شویم روزی هزار مرتبه تا مرگ می‌رویم روزی هزار مرتبه تکرار می‌شویم فردا دوباره صبح می‌آید از این مسیر چشم‌انتظارِ لحظه‌ی دیدار می‌شویم... @golchine_sher
بکش دستی به روی زخم‌ های بی شمارِ من که اِعجازی‌ که دستت میکُند مرهم نخواهد کرد @golchine_sher
ماهی تنهای تُنگم، کاش دستِ سَرنوشت بِرکه‌ای کوچک به من می‌داد، دریا پیشکش... @golchine_sher
باید شبی به قبله حاجات رو کنم تا از خدای خویش تو را آرزو کنم کارم رسیده است به جایی که روز و شب در عالم مجاز تو را جستجو کنم کندوی تازه منی و تا بنوشمت باید به نیش این همه زنبور خو کنم آنان که پیش ازین به مصاف تو رفته اند گفتند در طواف تو با خون وضو کنم چون کوزه گر سبو کند از کاسه سرم بگذار پیش از آن سر خود در سبو کنم چندان عجیب نیست که از رشک بشکند آن دم که با تو آینه را روبرو کنم دنیا به دل شکستگی ام حکم داده است باید برای او ورقی تازه رو کنم @golchine_sher
محکم بغلم کن، که دلم سخت گرفته است نگذار که این کوه به یک باره بریزد... @golchine_sher
دلم بهانه‌ی تو را دارد تو می‌دانی بهانه چیست؟ بهانه همان است که شب‌ها خواب از چشم من می‌دزدد... بهانه همان است که روزها ، میان انبوهی از آدم‌ها چشانم را پیِ تو می‌گرداند... بهانه همان صبری است، که به لبانم سکوت می‌دهد تا گلایه‌ای نکنم از نبودنت! @golchine_sher
نکند بوی تو را باد به هرجا ببرد؟! خوش ندارم دل هر رهگذری را ببری...! @golchine_sher
می‌خواست تا خلاصه شود عشق در کلام از بین واژه‌های جهان مادر آفرید @golchine_sher
امروز هم بدون تو شب شد شبت بخیر! فردا خدا کند نشود شب بدون تو...! @golchine_sher
چیزی به جز نامَت برای ما سَنَد نیست جز حرفِ عاشق هیچ چیزی مُستند نیست این خانه لُو رفته ست در جمع گدایان اینجا کسى که دستِ خالى میرود نیست بیچاره ای دیدم نشسته در مَسیرت بیچاره جز اینجا که جایی را بلد نیست گیرم بخواهم بِشمُرَم فضلِ على را اندازه یِ فضل و کراماتش عدد نیست وقتى شنیدم مادر شیر است نامش فهمیدم اصلاً فاطمه، بنت أسد نیست در وصفِ ذاتش آیه اى نزدیکتر از این آیه هاى قُل هُوَ اللّهُ أحد نیست این قلبِ من میلِ نجف دارد دوباره راهی برای این دلی که میطَپَد نیست؟ ما تجربه کردیم چندین بار، دیدیم پُشتِ درِ این خانه هم انگار بد نیست این آبروداری که ماها میشناسیم هرچه بلد هست آبروریزی بلد نیست @golchine_sher
. این حنجره این باغ صدا را نفروشید این پنجره این خاطره‌ها را نفروشید در شهر شما باری اگر عشق فروشی است هم غیرت آبادی ما را نفروشید تنها، به‌خدا، دلخوشی ما به دل ماست صندوقچه ی راز خدا را نفروشید سرمایه ی دل نیست به جز اشک و به جز آه پس دست‌کم این آب و هوا را نفروشید در دست خدا آینه ای جز دل ما نیست آیینه شمایید شما را نفروشید در پیله ی پرواز به جز کرم نلولد پروانه ی پرواز رها را نفروشید یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم این هروله ی سعی و صفا را نفروشید دور از نظر ماست اگر منزل این راه این منظره ی دورنما را نفروشید @golchine_sher
حق نداری به کسی دل بدهی الا من پیش روی تو دو راهست فقط من یا من عاشقم دست خودم نیست بهم می ریزم که تو هم با بقیه خوب شوی هم با من لااقل عاشق من هم نشدی عاقل باش لطفا آلوده نکن سهم منست آن دامن اعتباری به تو و قول و قسم های تو نیست باورت کرده ام از ساده دلی... اما من مثل یک شاخه طوفان زده در پاییزم با شکوفا شدنت می روم، از اینجا من @golchine_sher
دلتنگی و تنهایی و باران و خیالش... ای حضرت پاییز کمی دست نگه دار... @golchine_sher
مصلحت دوخته لب‌های مرا بر هم که حرفی از عشق تو با کس نزنم الّا خود @golchine_sher
مرگا به من که با پر طاووس عالمی یک موی گربه‌ی وطنم را عوض کنم! @golchine_sher
ندیده‌ام به جهان کشوری چو شهر خیال! چه عالمی‌ست که پیوسته یار با یار است... @golchine_sher
گفت: "دوری" التیام درد های عاشقی ست نسخه ی ما را دلی نامهربان پیچیده است... @golchine_sher
آن اسم اعظم که نشانی می‌دهندش سربند یا زهراست محکم‌تر ببندش هر کس که در سر آرزوی عشق دارد هنگام رفتن با شهیدان می‌برندش بابا! وصیّت‌نامۀ همسنگرت کو؟ این روزها خون می‌چکد از بندبندش آقا معلم، قصه از آن روزها گفت کردند سالِ آخری‌ها ریشخندش شرمی نکردند از صدای سرفه‌دارش چیزی نخواندند از نگاه دردمندش گیرم عَلم از دست عباسی بیفتد عباس دیگر می‌کند از جا بلندش هر کس به این آسانی اهل کربلا نیست کار حسین است و دل مشکل‌پسندش @golchine_sher
اینجا برای از تو نوشتن هوا كم است   دنیا برای از تو نوشتن مرا كم است اكسیر من، نه اینكه مرا شعر تازه نیست  من از تو می نویسم و این كیمیا كم است دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست با او چه خوب می شود از حال خویش گفت دریا كه از اهالی این روزگارنیست امشب ولی هوای جنون موج میزند دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست ای كاش از تو هیچ نمی گفتمش ببین دریا هم اینچنین كه منم بردبار نیست @golchine_sher
قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردم قصه زیباتر از آن شد که گمان می‌کردم برکه‌ای رود شد و موج شد و دریا شد با جهاز شتران کوه اُحُد برپا شد و از آن آینه با آینه بالا می‌رفت دست در دست خودش یک‌تنه بالا می‌رفت تا که بعثت به تکامل برسد آهسته پیش چشم همه از دامنه بالا می‌رفت تا شهادت بدهد عشق ولی الله است پله در پله از آن مأذنه بالا می‌رفت پیش چشم همه دست پسر بنت اسد بین دست پسر آمنه بالا می‌رفت گفت: این‌بار به پایان سفر می‌گویم بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم راز خلقت همه پنهان شده در عین علی‌ست کهکشان‌ها نخی از وصلۀ نعلین علی‌ست گفت ساقیِ من این مرد و سبویم دستش بگذارید که یک شمه بگویم؛ دستش ـ هر چه در عالم بالاست تصرف کرده شب معراج به من سیب تعارف کرده گفتنی‌ها همگی گفته شد آنجا اما واژه در واژه شنیدند صدا را اما سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد می‌رود قصۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام @golchine_sher
افتاده چه چای از دهن بعد از تو خشکیده درخت ها چمن بعد از تو ترکیدن یک انار را می فهمی شد قصه ی چشم های من بعد از تو @golchine_sher
تمامِ شب تو را دیدم که همچون ماه می‌تابی من از فکرِ تو بیدارم! تو با فکرِ که می‌خوابی؟ @golchine_sher
چشم امید نداریم ز کشت دگران دل ما دانه‌ی ما، ناله‌ی ما، ریشه‌ی ما @golchine_sher
‏از آن فراز و این فرود غم مخور ‏زمانه بر بلند و پست می‌رود . . !' @golchine_sher
تو در من زنده‌اى من در تو ما هرگز نمى‌ميريم @golchine_sher