eitaa logo
گلچین شعر
14.4هزار دنبال‌کننده
842 عکس
293 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی بهشت عزوجل اختراع شد حوا که لب گشود عسل اختراع شد آهی کشید و آه دلش رفت و رفت و رفت تا هاله ای به دور زحل اختراع شد آدم نشسته بود، ولی واژه ای نداشت نزدیک ظهر بود ... غزل اختراع شد آدم که سعی کرد کمی منضبط شود مفعول و فاعلات و فعل اختراع شد «یک دست جام باده و یک دست زلف یار» اینگونه بود ها...! که بغل اختراع شد @golchine_sher
زین‌سان که رقص می‌کنم از شادی خیال در نعمتِ وصال، گر اُفتم چه ها کنم @golchine_sher
در صحن قشنگتان شفا می گیرم مانند درخت سرو پا می گیرم افتاده به سینه ام که حتما امسال امضای برات کربلا می گیرم @golchine_sher
من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیست جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست دلگیرم از این شهر پس از من که هوایش آن گونه که در شأن تو باشد بپری نیست ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی در گوش تو آرام بگوید:خبری نیست هر جا نکنی باز سر درد دلت را چون دامن تر هست ولی چشم تری نیست ای کاش که می گفت نگاه تو؛ بمانم... این لحظه که حرفت سند معتبری نیست! دل خوش نکنم پشت وداع تو سلامی ست یا پشت خداحافظی من سفری نیست؟ من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم در بسته شد آن گونه که انگار دری نیست... @golchine_sher
غم به چشمان من است و هیجانش رفته انقدر خیره به در مانده، عنانش رفته سال ها بود که می‌گفت دلم، عاشق شو حال عاشق شدن از ورد زبانش رفته تیری انگار بر این پیکر من جا خوش کرد تیر بر پیکر من ماند و کمانش رفته سادگی کردم و عاشق شدم و دل بستم کاش میگفتی که دلداری زمانش رفته تو همان پاییزی بودی که دلم را بردی چه کنم حال که پاییز و خزانش رفته تو که رفتی و نماندی ولی میدانی؟ قلب من می تپد اما ضربانش رفته حرص و افسوس برایم فقط عادت شد همچو آن عاشقی هستم که جهانش رفته از تو و عاشقی ات خاطره ای ماند فقط خاطره هیچ که حتی نشانش رفته شاعر خسته دگر جان به تنش باقی نیست آنقدر زخم زبان خورده توانش رفته @golchine_sher
دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟ دام بگذاری اسیرم، دانه می‌خواهی چه کار؟ تا ابد دور تو می‌گردم، بسوزان، عشق کن‌ ای که شاعر می‌کُشی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟ مُردم از بس شهر را گشتم، یکی عاقل نبود راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟ مثل من آواره شو، از چاردیواری درآ! در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟ بشکن آن آیینه را، در شعر من خود را ببین شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟ شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌ گریه کن! پس شانه‌ی مردانه می‌خواهی چه کار؟ @golchine_sher
برای مرگ به من حق انتخاب بده چقدر تشنه‌‌ی مرگم به من شراب بده بریز زهر و بچرخان در استکان قاشق به حل مشکل این زندگی شتاب بده بخند، وقفه بیانداز بین مرگ و حیات بدون آنکه بفهمی مرا عذاب بده برام خاطره‌ی خوش بگو، نداری اگر یکی بساز و به آن خوب آب و تاب بده گلوم می‌گیرد، چند لحظه بغض نکن گلوم می‌سوزد، چند قطره آب بده به چشم‌های تو زل می‌زنم سوال بپرس به چشم‌هام چرا زل زدی؟ جواب بده! @golchine_sher
دارد هوای نوکر خود را فقط حسین  چون یاور است یاور خود را فقط حسین بی آب و  دانه آنکه رهایش نمیکند بر گنبدش کبوتر خود را فقط حسین تنها شهید تشنه که قبل از تولدش آگاه کرد مادر خود را فقط حسین پیچیده است آن پدری که به دست خویش لای عباش اکبر خود را فقط حسین هم شیرخواره بر سر دستش سپرده جان هم دفن کرده اصغر خود را فقط حسین شاهی که در کشاکش شمشیر و تیغ و تیر بسته نماز آخر خود را فقط حسین   تنها سری که بی تن خود تا خرابه رفت آرام کرد دختر خود را فقط حسین انداخته ست سایه سر را ز روی نی دارد هوای خواهر خود را فقط حسین تنها امام عشق که در کارزار جنگ داده به دلبرش سر خود را فقط حسین @golchine_sher
هـر دفـعه مرا به قـهر رد می‌کردی گویـا که مـرا حـبس ابـد می‌کردی یـک‌بـار نشد نظـر کنی بـر دل مـن با عاشق خود همیشه بد می‌کردی @golchine_sher
ای که مهرت نرسیده است به من، باور کن هیچ کس قدر من از قهر تو رنجیده نشد عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد @golchine_sher
برو تنها مرا بگذار بس کن این ترحم را تحمل می کنم هر جور باشد حرف مردم را بدون عشق مردابی است این دنیا، تصور کن بگیری لحظه ای کوتاه از دریا تلاطم را یکی دیگر خطا کرد و به پای ما نوشتی حکم بگو تا کی بپردازیم ما تاوان گندم را اگر هر آن در این آتش بسوزم باز خواهم ساخت خودم با دست خود آماده خواهم کرد هیزم را دلم تنگ است و هی پهلو به پهلو می شوم امشب تو اما شک ندارم خواب دیدی شاه هفتم را @golchine_sher
و قول می دهم این شعر آخری باشد که رو به وسعت تنهایی‌ام دری باشد من از بلند ترین کوه غرب آمده ام و دختری که در او حس برتری باشد ـ نمی تواند از آن بانوان محترمی که اسم کوچک شان را نمی‌بری باشد! چگونه موقع رقصیدن تو کل نکشد؟ زنی که تشنهٔ این شور بندری باشد! پس از وزیدن تو گیسوان سرکش من چگونه گوش به فرمان روسری باشد؟! تو شاهزاده من! تا کجا نظر داری به هر ترنج که آبستن پری باشد؟ حسود نیستم اما تحملش سخت است که دست های تو در دست دیگری باشد! نترس دارم ازاین شهر می روم آقا و قول می دهم این شعر آخری باشد... @golchine_sher