برای من حسابت باید از مردم جدا باشد
که خوشبختی کنارت قصه ای بی انتها باشد
خیالت هم نشین هر شبم هست و نمی خواهم
که شمعی اشک ریزان شاهدِ این ماجرا باشد
سکوتت حرفهای دلنشینی در خودش دارد
نباید دل اسیر جمله هایی نخ نما باشد
پناه آوردم از دنیا به شهر امنِ تنهایی
جنون خسته ام تصمیم دارد بی صدا باشد
تو در رویا نمی گنجی و با دنیا نمی خوانی
کنارت آزمون عشق ، باید در خفا باشد
مرا پرواز دادی، آسمان را با تو حس کردم
چه خوبست آدمیزاد از تعلق ها رها باشد
#صنم_نافع
https://eitaa.com/joinchat/646840548C8f90df0db0
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت
بر سینه میفشارمت، اما ندارمت
ای آسمان من که سراسر ستارهای
تا صبح میشمارمت، اما ندارمت
در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده میگذارمت، اما ندارمت
میخواهم ای درخت بهشتی، درختِ جان
در باغ دل بکارمت، اما ندارمت
میخواهم ای شکفهترین مثل چترِ گل
بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت
سعید بیابانکی
https://eitaa.com/joinchat/646840548C8f90df0db0
مثل قلم که جذب کند خون لیقه را
یا زخم کوچکی که ببوسد شقیقه را
در خاطرم خیال تو را حمل میکنم
با آن ظرافتی که کسی یک عتیقه را
انگشت های من همه با هم برابرند
تا دکمه های ناتنی این جلیقه را
شاید خطوط چهره و لب های نازکم
روزی مجاب کرد توی خوش سلیقه را
دور از تو سخت میگذرد، این عجیب نیست
یک سال اگر حساب کنی هر دقیقه را
#شیرین_خسروی
https://eitaa.com/joinchat/646840548C8f90df0db0
#اربعین_حسینی
بدون چون و بدون چرا... نمیماندند
شبيه رود، شبيه صبا، نمیماندند
چه کربلاست که عالم به هوش میآيد
پس از شنيدن چاووشها نمیماندند
به التماس... به خواهش... به هر چه که میشد
خلاصه قافله میرفت جا نمیماندند
چقدر با سَرِ زانو به کربلا رفتند
از اشتياق حرم روى پا نمیماندند
فروختند النگوى نوعروسان را
قديم معطل اين چيزها نمیماندند
شبِ زيارتى اربعين، دهاتىها
به احترام تو در روستا نمیماندند
فقط دو مرتبه بايد به کربلا بروى
بدين طريق بفهمى چرا نمیماندند
خدا نبود اگر اين "حسين، حسين" نبود
و بندگان خدا باخدا نمیماندند
علی اکبر لطیفیان
https://eitaa.com/joinchat/646840548C8f90df0db0
خیزرانِ شامی...
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
دنبالِ او شبِ تار صیاد رفته باشد
فهمیدهام در این شهر معنایِ سیری ام را
از ضربِ دست خوردم دندانِ شیری ام را
نامحرمی که با خود دیشب سرِ تو را داشت
وقتی به گوشِ من زد انگشتر تو را داشت
طفلی که خنده میزد بر این لباسِ پاره
او گوشوارِ من داشت، من زخم گوشواره
من خار میکشیدم با ناخُنی شکسته
او با گُلِسر من گیسوی خویش بسته
وقتی که شعله اُفتاد از بام رویِ معجر
نگذاشت ساربان تا بردارم آتش از سر
من باز ماندم از درد، از فرطِ ناتوانی
او رفت و پیشِ پایم انداخت تکه نانی
من سخت باز کردم، انگشتِ کوچکم را
او رفت و بینِ دستش دیدم عروسکم را
دیشب که خواب رفتم، یکبار بی عمویم
زنجیرِ دست و پایم پیچید بر گلویم
از کوفه آمدی و سنگِ صبور داری
رنگِ محاسنت زرد، بویِ تنور داری
ای سر بیا که مُردم از دخترانِ شامی
از خندههای کوفی از خیزرانِ شامی
ای کاش پای حلقت میمُرد دخترِ تو
آری هنوز گرم است رگهای حنجر تو...
#حسن_لطفی
https://eitaa.com/joinchat/646840548C8f90df0db0
یک شب دلت را جای من بی"تو" تصور کن
دیدی چه ساده مثل سیر و سرکه می جوشی
لطفا شبت را روی بازوهای من سر کن
ای چشم هایت بهترین دارویِ بی هوشی
#سجاد_صفری_اعظم
https://eitaa.com/joinchat/646840548C8f90df0db0
تا در سر من نشئه ی دیوانه شدن بود
هر روزِ من از خانه به میخانه شدن بود
یا سرخی سیبِ تو از آن جاذبه افتاد؟
یا در سر من پرسش فرزانه شدن بود
یک بار نهان از همگان دل به تو بستیم
این عشق نه شایسته ی افسانه شدن بود
ای کلبه ی متروک فرو ریخته بر خویش
ویرانه شدن چاره ی بیگانه شدن بود؟!
مگذار از ابریشم من حلّه ببافند
در پیله من حسرت پروانه شدن بود
#فاضل_نظری
https://eitaa.com/joinchat/646840548C8f90df0db0
جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته
آسمانها را در این ایوان، مجاور ساخته
از قدمهایت بپرس: این راه پایانش کجاست؟
کاینچنین از عالم و آدم، مسافر ساخته
نه فقط قلب تو، قلب عالمی را سوخته
نه فقط از من که از هر سنگ، شاعر ساخته
خاک راهش مُحییَ الاموات، عطرش زندگی
از قلوب مرده هم این خاک، عابر ساخته
آن که میخوانی برایش: «یا حبیبی یا حسین»
هر نگاهش، یک حبیبابنمظاهر ساخته
هر کسی، هر جا، دم از آزادگی زد، خویش را
با امام عصر عاشورا، معاصر ساخته..
کارش از اول همین بود، آن مسیحایی که از،
فُطرس پرسوخته، مرغ مهاجر ساخته
کاش میدید، آن که رگهای گلویش را برید،
خون جوشانش، چه دلها را که طاهر ساخته
آه! دیدنها چه کرده با دل زینب؟ اگر
این شنیدنها، تو را آشفتهخاطر ساخته..
#زیارت_اربعین
#قاسم_صرافان
https://eitaa.com/joinchat/646840548C8f90df0db0
گرچه میگویند این دنیا به غیر از خواب نیست
ای اجل! مهمان نوازی کن که دیگر تاب نیست
بین ماهی های اقیانوس و ماهیهای تنگ
هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جز آب نیست!
ما رعیتها کجا! محصول باغستان کجا؟!
روستای سیب های سرخ ، بی ارباب نیست
ای پلنگ از کوه بالا رفتنت بیهوده است
از کمین بیرون مزن، امشب شب مهتاب نیست
در نمازت شعر میخوانی و میرقصی، دریغ!
جای این دیوانگی ها گوشه محراب نیست
گردبادی مثل تو یک عمر سرگردان چیست؟
گوهری مانند مرگ این قدر هم نایاب نیست!
#فاضل_نظری
https://eitaa.com/joinchat/646840548C8f90df0db0
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکدهها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
«حافظ»
https://eitaa.com/joinchat/646840548C8f90df0db0
فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
آن طفل که چون پیر ازین قافله درماند
وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت
از پیش و پس قافلهی عمر میندیش
گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت
ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم
دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت
رفتی و فراموش شدی از دل دنیا
چون نالهی مرغی که ز یاد قفسی رفت
رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد
بیدادگری آمد و فریادرسی رفت
این عمر سبک سایهی ما بسته به آهیست
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت
زندهیاد #هوشنگ_ابتهاج
https://eitaa.com/joinchat/646840548C8f90df0db0
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند، نشد
آه! تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
گفتم از قصه زلفت گرهای باز کنم
به پریشانی گیسوی تو سوگند نشد
خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یاد تو هرچند نشد
من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمی که لبش باز به لبخند نشد
دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلکه چون برده مرا هم بفروشند نشد
#فاضل_نظری
https://eitaa.com/joinchat/646840548C8f90df0db0