قد یک کوه.،دل غمزده ام غم دارد
روزگارم که فقط میل به ماتم دارد
ایستاده ست لب دره ی ٍرفتن، اما
پای ٍپیش آمدن ٍحادثه را کم دارد
مثل کوهی که به تهدید فرو میریزد
مثل ارگی که فقط خاطره از بم دارد؛
خواستم، خواستن اما نتوانستن بود
گاه، امید فقط یأس دمادم دارد
« آسمان بار امانت نتوانست کشید »
چه توقع که خدا از من آدم دارد
#خالد_عظیمی
@golchine_sher
خبر آمد که کسی صبر و قرارش شده است
مثل من عاشق لبخند و وقارش شده است
برده دل از نفس و زندگی ام، آخر سر
نفسش ،زندگی اش ،دار و ندارش شده است
دست در دست هم و زندگی ام رفت به باد
آخرین خاطره ام سوت قطارش شده است
وای بر حال دل باغ زمستان زده که
قرعه ی سیل و عطش سهم بهارش شده است
مثل روحی که شب جمعه به عشق خیرات
شادمان آمده دشنام نثارش شده است
شده دل فاتحه خوان خود و یکبار دگر
نا امید از همه ی ایل و تبارش شده است
کاسه ی چینی احساس که نه بنویسید
شاعری غرق ترک سنگ مزارش شده است
#محمدجواد_منوچهری
#عضوکانال
@golchine_sher
دوباره پرشده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت،چقدر امشب پریشانم
کنارت چای می نوشم به قدر یک غزل خواندن
به قدری که نفس تازه کنم خیلی نمی مانم
کتاب کهنه ای هستم پر از اندوه یا شاید
درختی خسته در اعماق جنگل های گیلانم
رها بی شیله پیله روستایی سادهءساده
دوبیتی های "باباطاهرم" عریان عریانم
شبی می خواستم شعری بگویم ناگهان در باد
صدای حملهء چنگیز خان آمد... نمی دانم _
چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون دیدم
درآتش خانه ام می سوخت گفتم آه ... دیوانم
چنان باخاک یکسان کرد از تبریز تا بم را
زمان لرزید از بالای میز افتاد لیوانم...
فراوان داغدیدنها، به مسلخ سر بریدنها
حجاب از سر کشیدنها، از این غمها فراوانم
شمال و درد "کوچکخان"، جنوب و زخم "دلواری"
به سینه داغدار کشتهء حمام کاشانم
سکوت من پر از فریاد، یعنی جامع اضداد
منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم
من آن خاکم، که همواره در اوج آسمان هستم
پر از "عباس بابایی"، پر از "عباس دورانم"
گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان
که تهرانتر شود تهران، من آبادان ویرانم
صلاة ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان
تورا لب تشنهایم از جان، کمی باران بنوشانم
سراغت را من از عیسی گرفتم، باز کن در را
منم من "روزبه" اما، پس از این با تو "سلمانم"
شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد
از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم
که من یک شاعر درباری ام، مداح سلطانم
#حمیدرضا_برقعی
@golchine_sher
صبح که میشود
برای کلاغها از عشقمان بگو
بگذار یک کلاغ چهل کلاغ شود
دوست داشتنمان!
دلم میخواهد
قصهی من و تو
برسد به گوش تمام دنیا..
#حمیدرضا_عبداللهی
@golchine_sher
خوبی و دلبری و حُسن،
حسابی دارد...!
بی حساب از چه سبب
اینهمه زیبا شده ای...؟
#شهریار
@golchine_sher
هرچند که هرگز نرسیدم به وصالت
عمری که حرام تو شد ای عشق حلالت!
طاووسی و حُسنت قفس پر زدن توست
ای مرغ گرفتار! چه سود از پر و بالت
زیبایی امروز تو گنجی ابدی نیست
بیچاره تو و دلخوشی رو به زوالت
مانند اناری که سر شاخه بخشکد
افسوس که هرگز نرسیدی به کمالت
پرسیدیام از عشق و جوابی نشنیدی
بشنو که سزاوار سکوت است سؤالت
یک بار به اصرار تو عاشق شدم ای دل
این بار اگر اصرار کنی، وای به حالت!
#فاضل_نظری
@golchine_sher
خندیدی و روی غصه را کم کردی
حوا شدی و هـوای آدم کردی
این اول صبح چـای عشقولانه
با عطر گل محمـدی دم کردی
#محمدجواد_منوچهری
#عضو_کانال
@golchine_sher
بیروی تو هرنفَس چو شمعِ رهِ باد
میمیرم و باز میفروزند مرا
#بیدلِ_دهلوی
@golchine_sher
باور نداشتم زنی بتواند
شهری بسازد و به آن
آفتاب و دریا ببخشد
تو سرزمین منی؛
صورت و دستهای کوچکت،
صدایت،
من آنجا متولد شدهام
و همانجا میمیرم.
#نزار_قبانی
@golchine_sher
فرقی نداشت،
دیشب و امشب برای من!
جز آنکه بر نبود تو؛
یک شب اضافه شد ...
#نجمه_زارع
@golchine_sher
پیش از آنی که با غزل آیی، دفترم شوره زار ماتم بود
ماه برکوی دل نمیتابید، خانه ام انتهای عالم بود
کنج آیینهام نمی خندید برق سوسوی کوکب بختم
بیسحرگاه خنده خیست، باغ بیباغ، قحط شبنم بود
تا رسیدی خدا تبسم کرد، با عبور تو کوچه پیدا شد
قبل از آنی که بگذری از دل، عطر در انحصار مریم بود
محو شب مانده بودم و مبهوت از خیالی که با تو زیبا شد
قد کشیدی از عمق احساسم، لرز قلبم چو شانه بم بود
بین عقل و جنون غزل رویید، شانه در شانه، خستگی خوابید
دست عشقت چه قدرتی دارد، کارد آن سوی استخوانم بود
چشمهایت مرا صدا میکرد، روح من سر به زیر میانداخت
رد شدم آزمون جرات را، درصد عشقبازیام کم بود
ماه؛ بین من و تو قسمت شد، عشق از روی سادگی خندید
جای انگشتهای حوا ماند روی سیبی که دست آدم بود
#عباس_کریمی
@golchine_sher
تو از زمان تولد درون من بودی
وگرنه عشق که این قدر اتفاقی نیست ...
#فرامرز_عرب_عامری
@golchine_sher