eitaa logo
گلچین شعر
14.4هزار دنبال‌کننده
846 عکس
294 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
به خاک، اشهد گل خوانده شروه های شمیمت وزیده است به لب های غنچه کرده نسیمت در این زمانه که یک شعر نو به حافظه ها نیست هنوز نافذ و گیراست شعرهای قدیمت ز بس که نقل و نوازش به کودکان هبه کردی بها به نان و نمک داده دست های کریمت نماز را نشکستی به گاه بذل عقیقت که در رکوع پذیرفته ای گدا به حریمت تو جوهر جنمی، ذکر خاص هر شب مردان که در کتاب نبوت، علی ست نام عظیمت ز پادشاهی درویشی ات چگونه بگویم؟ که تاج و تخت تو کشکول توست روی گلیمت دریغ، تیغ فقط قدر جان گرم تو فهمید وضو گرفت در آن شب ز خون فرق دو نیمت مناره ها همه مبهوت، کوفه فکر نمی کرد به قاتلت بدهی وعده های ‌شیر و حلیمت به جای شعر سرودن به خاک سجده می افتم اگر دوباره بخوانم سروده های فخیمت @golchine_sher
مستیم که هُشیار نگشتیم هنوز دلداده ی دلدار نگشتیم هنوز چون تشنه لبی که آب را میخواهد ما تشنه ی دیدار نگشتیم هنوز @golchine_sher
گفتم که با فراق مدارا کنم، نشد یک روز را بدون تو فردا کنم، نشد ... @golchine_sher
این که در سینه ی من هست تو هستی دل نیست... @golchine_sher
این همه تند مرو شعر مرا خسته مکن من که در هر غزلم سوی تو راه آمده ام... @golchine_sher
گرچه ازفرط گُنه،حال‌دلم گشته‌خراب مطمئنم که کُند عشقِ علی، آبادم @golchine_sher
دوستت دارم پدر اما برای نان که نیست عشق های این چنین ، آن قدْر ها ارزان که نیست دوستت دارم برای مهربانی های تو دوست دارم بوسه بنشانم به دست و پای تو راز و رمز مهربانی را  تو یادم داده ای همدلی با همزبانی را تو یادم داده ای من در آغوش تو راز عشق را فهمیده ام در نوازش هات لطف زندگی را دیده ام راه و رسم زندگی با تکیه بر پند تو بود یادگار کودکی هایم شِکر خند تو بود بر سرم دست نوازش می کشیدی بارها خستگی می رفت و آسان بود باتو کارها خنده ات رؤیای شیرین من از آن خانه بود تا تو بودی خانه با اندوه وغم بیگانه بود عطر شادی می رسید از راه تا در می زدی من به یادم مانده هر ساعت به من سر می زدی می کشیدی نازهایم را به یادم مانده این می شنیدی رازهایم را به یادم مانده این آه ای شیرینی دنیا برای ما  بمان نازنین ای بهتر از رؤیا برای ما بمان خانه روشن می شود با خنده هایت باز هم بوسه می خواهم که بنشانم به پایت بازهم تکیه گاهم شانه های توست می دانی خودت اشک دلتنگی برای توست می دانی خودت تا نفس دارم دل دریایی من می تپد دم به دم در سینه جای توست می دانی خودت توی گوشم باز هم پیچیده شور خنده ات خانه گلبانگ صدای توست می دانی خودت عکس تو در قاب ، لبخندی به لب دارد هنوز چند گل هم زیر پای توست می دانی خودت نام زیبای تو را در دل نوشتم سال ها شاهد آن هم خدای توست می دانی خودت هرچه دارم هرچه بعد از این به دستم می رسد پشت گرمی از دعای توست می دانی خودت باز هم آن طفل شیطانم ، نگاهم می کنی؟ مه‍ر تو پیوسته با جانم ، نگاهم می کنی؟ آخرین حرف است اما درد دل ها مانده باز فرصتی دیگر برای گفتن اینجا مانده باز بانگاهت عشق می آید به دیدارم پدر! من شبیه کودکی ها ، دوستت دارم پدر! @golchine_sher
تظاهر می‌ڪنے شادی؛ ولے در اصل غمگینی پر از مرگ است اطرافت، خودت عمداً نمی‌بینی جهانت بوے وحشت، بوے آتش می‌دهد وقتی درخت ڪوچڪے باشے ڪه در یک پمپ‌بنزینی هوا آلودگے دارد به احساسات مصنوعی تو هم باور ڪنے یا نه؛ فقط یک قطعه ماشینی براے ڪاجِ بی‌جنگل ڪه محڪوم تبر باشد چه امیدے؟ چه ایمانے؟ چه قانونے؟ چه تضمینی؟ تصور می‌ڪنے ڪه واقعاً خوشبخت و خوشحالی حواست نیست انگارے ڪه در یک خوابِ شیرینی حسابے یڪه خواهے خورد وقتے تازه می‌فهمی حقیقے نیست تصویرے ڪه در آیینه می‌بینی... @golchine_sher
آنکه آسوده ی خواب است به بازوی رقیب بالشِ نم زده از گریه چه میداند چیست!؟ @golchine_sher
من بی گمان کنارِ تو خوشبخت میشدم اما نشد؛ نشد که من و تو... خدا نخواست @golchine_sher
ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود روح از پیکرهء کعبه برون آمده بود روشنا ریخت به افلاک حلولش آن روز کعبه برخاست به اجلال نزولش آن روز عشق او بر دل سنگی‌‌ِ حرم غالب شد قبله مایل به علی بن ابیطالب شد از دل خانه علی رفت و حرم با او رفت کعبه در بدرقه اش چند قدم با او رفت قفس کعبه شکسته است دم پرواز است برو از کعبه که آغوش محمد باز است آینه هستی و با آینه باید باشی خانه زادِ پسر آمنه باید باشی همهء غائله ها گشت فراموشِ نبی کودکی های علی پر شد از آغوش نبی مستی اهل سماوات دوچندان شده است عطر گیسوی علی خورده به تن پوش نبی تا بچیند رطب تازه ای از باغ بهشت رفته دردانه کعبه به سردوش نبی که نبی بوده فقط این همه سرمست علی که علی بوده فقط آن همه مدهوش نبی چشم در چشم علی، آینه در آیینه حرف ها می زند اینک لب خاموش نبی دور از من مشو ای محو تماشای تو من نگران می شوم از دور شدن ها ی تو من من به شوق تو سکوتم، تو فقط حرف بزن  وحی می ریزد از آهنگ لبت، حرف بزن می نشینم به تماشای تو تنها، آری هر زمان خسته ام از مردم دنیا، آری    بر مکافات زمین با تو دلم غالب شد همهء دهر اگر شعب ابی طالب شد خوب شد آمدی ای معنی بی همتایی بی تو هر آینه می مُردم از این تنهایی دین اسلام در آن روز که بازار نداشت یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت اول آن کس که خریدار شدش حیدر بود باعث گرمی بازار شدش حیدر بود وحی می بارد و من دوخته ام دیده به تو تو به اسلام؟ نه! اسلام گراییده به تو در زمین دلخوش از اینم که تویی همسفرم از رسولان دگر با تو اولوالعزم ترم می رود قصه ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام @golchine_sher
تو مگر در به دری خانه نداری ای بغض!؟ همه شب سرزده مهمان گلویم هستی @golchine_sher