11.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎦 زندگینامه شهید خدمت، آیت الله سید ابراهیم رئیسی
#خادم_الرضا
#رئیس_جمهور_شهید
🇮🇷 گلچین سیاسی
🆔 @Golchinseyasy
▪️دیوارنگاره «شهید جمهور»
▪️دیوارنگاره جدید میدان ولیعصر(عج) به مناسبت شهادت رئیس محترم جمهور، #خادم_الرضا سید ابراهیم رئیسی رونمایی شد.
🇮🇷 گلچین سیاسی
🆔 @Golchinseyasy
4.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤بغض محسن رضایی در آنتن زنده
به آقای رئیسی گفتم
چرا در شرایط سخت کاندید شدی؟
جواب #شهید_رئیسی رو بشنوید...😭😭
#شهيد_جمهور
#خادم_الرضا
#سيد_محرومان
🇮🇷 گلچین سیاسی
🆔 @Golchinseyasy
من فکر میکنم این سفرها، آخرین سفرهای استانی آقای رئیسجمهور نخواهد بود.
از کودکی گاهی پای قرآن نشستهام. یاد گرفتهام آدمی که شهید میشود. زندهتر میشود. توانش، امکاناتش بیشتر میشود. دست و پای بستهاش، باز میشود. نیاز ندارد هواپیمایی باشد. چند ساعت روی صندلی بنشیند و بعدش با خستگی برسد وسط جمعی و امید بریزد توی دلشان.
بعد از این سید ابراهیم چشمش دنبال صداها خواهد دوید. دنبال دردها و نیازها. پی ندای دخترکی روستایی در چهارمحال و کهگیلویه. ناله پیرمردی تکیه زده به دیوار گِلی در روستایی نزدیک مرز درحِ خراسانجنوبی. دنبال صدای دادخواهی زنی توی بلوچستان. لابلای ترافیک همت و نواب. سید حتما دوست داشته به غزه سفر کند. حالا لابد با خیال راحت میتواند پرواز کند تا کنج خرابهها و امید توی دل دختر یتیمی بکارد. زیر گوش رزمندهای رجز بخواند. حالا دیگر رئیسی به همهجا سفر خواهد کرد. افغانستان، لبنان. سفرهایش را تا کمی آنطرفترها هم خواهد کشاند. تا هرجا خوانده شود خواهد رفت.
سفرهای شهیدِجمهور بیشتر از قبل خواهد بود. سید ابراهیم با دستِباز روی بغضها و دردها مرهم خواهد گذاشت.
با همهی اینها، سید با آن چهرهای که حتما هنوز خنده دوستداشتنی روی لبش مانده. دستهایی که تا ابد برایمان گرم خواهد ماند. قرار است برای بار آخر، سفر استانی داشته باشد.
اگر درخواستی دارید بجنبید. نظمش بدهید. همین که بدانید چه میخواهید کافی است. خودتان را به مراسم بدرقه برسانید. برنامه این چند روز شهیدِجمهور شلوغ است. توی دو روز قرار است پنج سفر استانی داشته باشد.
این دفعه لازم نیست نامه بنویسید. سید صدایتان را از هر فاصلهای خواهد شنید. مطمئن باشید صدایتان وسط فریادها گم نخواهد شد.
من هم چیزهایی نوشتهام. از بغض کلمه تراشیدهام. میدانم سید روی برق گونهام شرمندگیم از نق زدنها و غر زدنها را خواهد خواند. سید خواهد شنید که قدر دانش شدهایم...
#شهیدِجمهور
#خادم_الرضا
#محبوبِ_آسمان
🆔 @mmohammaddoust
🇮🇷 گلچین سیاسی
🆔 @Golchinseyasy
شما هم مثل همسرت مظلوم بودی خانوم علم الهدی !
شما هم طعنه و زخم زبان زیاد شنیدی، ولی ذرهای از خدمت به کشور و معرفی هرچه بهتر کشور عقبنشینی نکردی، مثل همسرت
#خادم_الرضا
🗣 نورا براتی
🇮🇷 گلچین سیاسی
🆔 @Golchinseyasy
مرهم دردها
#رئیسیعزیز
نا امید نبودم. فقط از آدمها بریده بودم. نای حرف زدن نداشتم. ابروهایم از سنگینیِ سر درد افتاده بود روی چشمانم. خواهرم پرسید: «چرا اینقد پکری» ابرو بالا دادم. حوصله حرف زدن نداشتم. صدای زنگ گوشی بلند شد. راننده اتوبوس بود. قطع کردم. دوباره زنگ زد. چهار یا پنج بار زنگ خورد تا جواب دادم. «مرد حسابی کارتو راه انداختم اینه جوابم؟» سکوت کردم. حرفی برای گفتن نداشتم. ادامه داد: «کی پولمو میدی؟» چشمانم را بستم. گوشی را از صورتم فاصله دادم. نفس عمیقی کشیدم. «میدم داداش. یکی دوروز مهلت بده.» رفتم داخل اتاق. دراز کشیدم. آدمها را یکی یکی جلوی چشمم آوردم. هیچکس نبود کاری ازش بربیاید. دو هفته میشد آمده بودیم. هیچکس آدم حسابمان نکرده بود. یکی دو نفر وعده سر خرمن داده بودند. میدانستم تهش خبری نیست. علی زنگ زد. «مصطفی چه کردی؟ مصالح ساختمونی گیر داده. پولشو میخاد.» علی میدانست از روز اول اردو جایی نبوده پیگیری نکرده باشم.
هنوز تلفن علی تمام نشده بود مصالح ساختمانی آمد پشت خطم. نتوانستم جوابش را ندهم. «اسم شما جهادیه؟ شما مثلا طلبهای؟» توی دلم گفتم: «آخه یکی نیست بهت بگه مگه مجبوری وقتی پول نداری اردو جهادی راه بندازی» صدایم را صاف کردم. «من تا حالا بدقولی نکردم. این دفعه بد آوردیم.» کف سرم میسوخت. دو روز نخوابیده بودم. چشمانم باز نمیشد.
صفحهٔ گوشی روشن شد. «شماره نماینده خبرگان استان. زنگ بزن شاید فرجی شد.» پیام علی بود. با بیمیلی روی شماره زدم. تا آخر بوق خورد. کسی جواب نداد. حال ناراحتی نداشتم. مسئول کشوری بود. میدانستم نباید توقع جواب داشته باشم.
گوشی را انداختم کناری و پلکهایم را روی هم گذاشتم.
روز بعد باید به درس و بحث میرسیدیم. دلشکسته و پر از درد غروب راهی قم شدیم. گوشی را گذاشتم توی داشبورد. تازه از بیرجند خارج شده بودیم. سرم پر درد بود. صدای گوشی بلند شد. گوشی را برداشتم. شماره ثابت از تهران روی صفحه بود. «صبح با من تماس گرفتید. در خدمتم.» صدایش گرم و آرام بود. توی ذهنم دنبال تماسها گشتم. از صبح صدها تماس گرفته بودم. کسی به ذهنم نرسید. «ببخشید بهجا نیاوردم. معرفی بفرمائید.» «رئیسیام.» گیج بودم. انگار هنوز متوجه نشده بودم با خودم تکرار کردم «رئیسی» شنید. گفت: «بله رئیسی» تازه فهمیدم دارم با معاون اول قوه قضائیه. با نماینده خبرگان رهبری استان حرف میزنم. سردردم یادم رفت. روی صندلی جابجا شدم. برایش از اردو جهادی گفتم. از دُرح و کارهایی که این چند سال کرده بودیم. شمرده شمرده حرف زد. «آفرین. خیلی خوب. از من چه کمکی برمیاد.» قرار دیدار گذاشتیم. تلفنم تمام شد. فلاکس را از داخل سبد برداشتم. لیوانی چای برای دوستم ریختم. شیشه را دادم پایین. با صدای بلند فریاد زدم ...
رو به حسین گفتم: «صبحی زنگ زدم جواب نداد. الان خودش زنگ زد. حتی به منشی نگفته بود.» حسین پرسید: «شمارتو داشت؟» مطمئن بودم شمارهام را ندارد.
او رئیسی بود. عزیز جمهور ...
#خادم_الرضا
#عزیزجمهور
#شهیدِجمهور
#شهید_خدمت
#خاطرات_جهادی
🆔 @mmohammaddoust
🇮🇷 گلچین سیاسی
🆔 @Golchinseyasy
⭕️تو همون سالی که با زن زندگی آزادی میخواستن با فتنهگری متوقفش کنن این کارای بزرگ رو برای جامعه زنان کرد.
خدا لعنت کنه اونایی که نذاشتن این خدمات دیده بشه
#رئیسی
#خادم_الرضا
#خادم_مردم
#سید_محرومان
#سید_ابراهیم_رئیسی
#سیدالشهدای_خدمت
🇮🇷 گلچین سیاسی
🆔 @Golchinseyasy
4.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 حاج حسین یکتا: شهید رئیسی چند روز قبل شهادتش به من گفت دعا کنید خدا به من صبر و اخلاص بدهد و به عدهای انصاف
#شبکه_یک
#خادم_الرضا
🇮🇷 گلچین سیاسی عضو شوید👇
🆔@golchinsyasy