🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری #نویسنده_نجمه_طرماح #قسمت_پنجاه_و_یکم #منبع_کتاب_سرّسر بعد از مدت ها
زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری
#نویسنده_نجمه_طرماح
#قسمت_پنجاه_و_دوم
#منبع_کتاب_سرّسر
پای تلفن می لرزید. دستش را از جیبش در آورد و عرق پیشانی اش را گرفت. هول شده بود و انگار زانوهایش جان نداشتند. تلفن را قطع کرد. حال و روزش را که دیدم از پله های بهارخواب پایین رفتم. دستش را گرفتم. یخ کرده بودم. نشاندمش روی پله ها :" کی بود علیرضا؟ چی گفت؟"
دوستم بود میگه یکی از بچه ها تصادف کرده. اصلا حالش خوب نیست. قطع کرد گفت دوباره زنگ میزنه"
به چشم هایم نگاه نمی کرد. سر می چرخاند اطراف حیاط و آه می کشید. به چشم هایم نگاه نمی کرد. سر می چرخاند اطراف حیاط و آه می کشید. گفتم :" دوستت نبوده. هر کی هست یک خبری از پدرت داره"
" شما از کجا می دونی؟ "
" معلومه دیگه، این چند روز هر کی زنگ زده سراغ پدرت رو گرفته. هرچی هست همه خبر دارن و ما خبر نداریم. حالا میگی این بنده خدا چی گفت یا نه؟"
"این که هیچی. می خواست خبری از ما بگیره"
بلند شد که برگردد توی اتاقش. انگار نمی خواست بیشتر از این کنارم باشد تا سوال پیچش کنم. فقط جلوی در حیاط گرفتنش و گفتم:" خواهش میکنم خونسردی ات رو حفظ کن و نذار خواهرانت چیزی بفهمند. مادر هم که قلبش ناراحته اصلا صلاح نیست یه شایعه اینطور به هم بریزدشون.
"باشه مامان! باشه. میرم دراز می کشم تو اتاقم"
اصلا حالش خوب نبود. اگر واقعا حدسم درست باشد و پدرشان شهید شده باشد چطور تحمل کنند! می ترسم اتفاقی برایشان بیفتد. تمام بدنم عرق سرد نشسته بود. در هال را باز کردم و مستقیم راه آشپزخانه را گرفتم.حتی نمی دانستم برای ناهار چه کنم. ظرف ها از دستم می افتاد. گاز را روشن می کردم خاموش می شد. روغن را توی ماهیتابه داغ می ریختم، می سوخت. نفهمیدم ناهار را چطور درست کردم. هرچه دم دستم آمده بود قاطی برنجم ریخته بودم. سفره را انداختم و بچه ها را صدا کردم. دور سفره نشستیم. شکل غذا را که دیدم حال تهوع گرفتم. همه اش از استرس بود. بلند شدم و خودم را سرگرم کارهای آشپزخانه کردم. مادر اصرار می کرد که بیا سر سفره. الان چه وقت جمع آوری است؟ گفتم اشتها ندارم. معده درد دارم و می ترسم بدتر شود.
علیرضا هم بی خوابی دیشب را بهانه کرد و برگشت توی اتاقش. نمی دانم در دل دخترها چه می گذشت که تصف بشقابشان را هم نخوردند و بشقاب و لیوان ها را برداشتند و گذاشتند روی میز آشپزخانه. مادر مات و مبهوت، نصیحت هایش شروع شد که این چه وضع غذا خوردن است؟ شما جوانی و فعالیت می کنید باید جانی توی بدنتان باشد یا نه؟
اما همه توی اتاقشان بودند و انگار صدای مادربزرگ را نمی شنیدند.
دست به کار شستن ظرف ها شدم که زنگ خانه را زدند. قبل از بچه ها چادرم را از روی صندلی برداشتم و دویدم دم در. همسایه دیوار به دیوارمان بود..
در ایتا 👇 🌷 🌷 🌷 🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷 🌷 🌷 🌷🌷در واتس آپ👇
https://chat.whatsapp.com/BWYt9AXokIyI7n5VyrsVDG
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
چه کسی میگوید تاریخ تکرار نمیشود⁉️
🥀شهید دقایقی ها🌷 رفتند تا دشمن چشم به خاک و #ناموس و آبروی وطن ندوزد وامنیت را برای کشور🇮🇷 به یادگار گذاشتند...
🥀و شهید صدر زاده ها🌷 رفتند و #میروند تا حافظ این یادگاری باشند...
🥀و ⬅️من و تو➡️ چقدر سپاسگذار این #جان_فشانی ها هستیم...؟ 😔
⇜شهدای دیروز
⇜شهدای امروز
همسر و فرزندان
#شهید_دقایقی و
#شهید_مصطفی_صدرزاده(سیدابراهیم)
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#داستانک
بچه ام كوچولو بود، از من بیسكویت
خواست. گفتم: امروز مى خرم. وقتى
به خانه برگشتم فراموش كرده بودم
بچه دوید جلو و پرسید:
بابا بیسڪویت كـو؟ گـفتم: یــادم
رفـت بچــه تازه بـه زبـان آمـده بــود،
گـفت: بابا بَـده، بابا بَـده
بچه را بغل كردم و گفتم: باباجان!
دوستـت دارمـ... گفـت: بیسكـویت كـو؟
دانستم كه دوستى بدون عمل را بچه سه
ساله هم قبول ندارد.
✍| #تلنگر
چگونه ما مى گوئیم خدا و رسول و
اهل بیت او را دوست داریم، ولى
در عمل كوتاهى مى كنیم؟!
👤| #استاد_قرائتی
🎃| #دوستی_بدون_عمل
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#مطلب
لباس سبز سپاهی که بر تن شهید جاویدالاثر #ابراهیم_هادی است🌹
🌸یکی از رزمندگان دلاور که در محله ما حضور داشت و ابراهیم به او علاقه داشت، سردار شهید عبدالله مسگر بود.
🌸تنها تصاویری که ابراهیم با لباس سپاه انداخته مربوط به پیراهن این سردار است.
🌸ابراهیم لباس این شهید را برای تبرک پوشید و با آن عکس گرفت.
🌸عکس روی جلد دوم کتاب نیز مربوط به همان لباس است.
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
1_33104800.mp3
4.17M
استاد پناهیان :
شهدا از فرشته ها موثرترند!
ازشهدا مدد بگیرید
چطور به مقام راضیه مرضیه شهدا برسیم؟!
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌱🌸🌱🌸🌱
وارد خانه که می شد قبل از حرف زدن لبخند می زد.
عصبانی نمی شد. صبور بود. اعتقادش این بود که این زندگی موقت است و نباید سر مسائل کوچک خود را درگیر کنیم.
#سردار_شهید
#شهید_علیرضا_عاصمی🌷🕊
#شبتون_شهدایی🌹
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
🏴پیچش شمیم جانفزای #شهیدحاج_قاسم_سلیمانی...
🏴و #شهیدابراهیم_هادی
در #شیراز....
همه شما دعوتی خاص این شهیدان خواهید بود...
〽پنجشنبه ۲۴ بهمن ماه
#بعدازنمازمغرب_وعشا
🕌حسینیه #گلزارشهدای_شیراز
🎙با روایتگری #حاج_داوود_دهقان
🎤به نفس گرم #کربلایی_امیرمحمدی
همراه با غرفه کودک جهت بازی کودکان شما...
ایستگاه صلواتی...
🥡و جمع آوری #کمک به مردم سیل زده سیستان و بلوچستان
منتظر قدوم مبارکتان هستیم...
*لطفا با خانواده و دوستان قدم رنجه فرمایید😊*
#لطفا_رسانه_باشید.
*🔗لینک واتساپ:*
https://chat.whatsapp.com/D5QgQzecRhZ0dRYrAZDjZ0
*🔗لینک ایتا:*
https://eitaa.com/shahidhadi_shiraz
🖤🍃🍂🌺🌸
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽تیزر سالگرد #شهید_ابراهیم_هادی
📿و اربعین فراق #سرداردلها #حاج_قاسم_سلیمانی
📌در #شیراز...
همه ی شما دعوت خاص شهید هستید...
منتظر قدوم مبارکتان هستیم
#لطفا_رسانه_باشید.
🔗لینک واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/D5QgQzecRhZ0dRYrAZDjZ0
🔗لینک ایتا:
https://eitaa.com/shahidhadi_shiraz
🖤🍃🍂🌺🌸
*🌹بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ🌹*
*🤚اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان"عج"*
السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا ابا
صالحَ المهدیّ یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القرآن یا امامَ الاِنسِ والجانِّ سیِّدی و مولایَ ! الاَمان الاَمان...
🌺🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌺
[📖] *#دعاهایی* که در زمان غیبت امام زمان"عج" باید مرتب خوانده شوند:
﷽ *🌤[ دعای عصرغیبت]🌤*
﷽
اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ.!
*🌦[ دعای غریق ]🌦*
یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ
یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ
ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک
*🌷أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌷*
#دعای_عصر_غیبت
#دعای_نجات_از_فتنه_ها
** ┅─═ঊঈ🌿🌸🌿
*اللّـهم جــعل عـواقب امـورنا بالخیر والشهاده فی رکاب المهدی «عج»*🌹
💠گروه بصیرتے گلستان خاطرات شهـــدا💠
💠عضویت با👈🏻09178314082💠
🌹شادے روح شهـــداے اسلام صلوات🌹
▫لطفا در انتشار مطالب تبلیغات رو حذف نکنید
https://sapp.ir/golestanekhaterat
http://eitaa.com/golestanekhaterat
💠💠💠💠💠
*❤️ سلام_امام_زمانم❤️*
*💚 سلام_آقای_من💚*
*💝 سلام_پدر_مهربانم💝*
بہ نالہ هاے پشت در،
میان شعلہ ها بیــا..
بہدستهاے بستہ در،
میان ڪوچہ ها بیــا..
بیاڪہ تا بنا ڪنی ،
حرم براے مادرٺ..
به غربٺ بقیع و گریه های
بی صدا بیـــا
*🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹*
*🍃💐همانا برترین کارها،کار برای امام زمان است.
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸🌸
💠اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا💠
❁﷽❁
با یا حُسیـن عشق و ڪلام آفریده اند
هر صبح را براے سلام آفریده اند
وقٺے ڪہ شاه ڪشور دلها شدی حُسیـن
ما را بہ افتـخار غلام آفریده اند
#السلام_علےساڪن_ڪربلا✋❤️
#روزم_بنامتان🌤
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
امام وشهدارایادکنیم باذکرصلوات🌹💚
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
ای نفسِ #صبحدم
گرنهـی آنجاقدم
خستہ دلم♥️ رابجو
درشِڪنِ موے #دوست
جان بِفِشانم زشوق😍
درره بادصبا
گر برساند بہ ما،
صبح دمے #بوےدوست
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_محمد_هادی_ذولفقاری
#سلام_روزتون_شهدایی🌺
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#فرازی_از_وصیتنامه
#شهید_عبدالله_میثمی
و خدایا تو گواهی در این لحظه كه در خدمت مقام وحدانیت، این كلمات را می نویسم بسی شرمنده و شرمسارم، چرا كه بندگان تو را می بینم كه در جبهه های حق بر علیه باطل می جنگند و در سنگرهای خود وصیتنامه های شهید وارانه می نویسند. خدایا دلم می سوزد كه چرا به زمین چسبیدم
🔻تاریخ تولد : ۱۳۳۴/۰۳/۰۹
🔻محل تولد : اصفهان
🔻تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۱/۱۲
🔻محل شهادت: شلمچه
#نمایندہ_حضرت_امامخمینی
#در_قرارگاہ_خاتمالانبیاء
#ایام_شهـادت 🌹🕊
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
⭕️ #خاطرات_شهدا
🔰هر وقت خونه بود،توی بچه داری کمکم
میکرد از شستن بچه گرفته تا پهن کردن لباسهاش روی بند،خلاصه از هیچ کمکی دریغ نمیکرد هیچ وقت هم سخت گیری نمیکرد که چیزی بخرم یا نه...البته من هم اهل ریخت و پاش نبودم عبدالله هم این رو میدونست.....
📚راوی: #همسرشهید
#شهیدعبدالله_میثمی
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
•
#شهیـدابراهیمهمت↓
هروقتمیخواستبراےِ
بچہهایادگارےبنویسہمینوشتــــ :
«منکانللہ،کاناللہلہ»
هرکےبا #خدا باشہخدابااوستــــ
#وخدایۍڪہبہشدتڪافیستــ ♥️
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درج نام حاجقاسم سلیمانی بر گلولههایی که عملیات آزادسازی خان طومان را به جهنم تکفیریها بدل ساخت.
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
من و #شهید یک نسبت فامیلی از طرف مادرمان با هم داشتیم ولی قبل از خواستگاری همدیگر را ندیده بودیم❌ بعد از ازدواج #آقامصطفی تعریف میکرد 19 ساله که شده به مادرش میگوید قصد ازدواج💍 دارد ولی مادرش مخالفت میکند. میگفتند الان #سن مصطفی پایین است و اگر چند سال دیگر ازدواج کند خیلی بهتر است.
وقتی مادرش مخالفت میکند، مصطفی با #برادر بزرگترش که برای تمام مسائل با او مشورت میکند موضوع را در میان میگذارد و از دلایلش👌 برای ازدواج و اینکه نمیخواهد به #گناه بیفتد، میگوید. وقتی دلایلش را بیان میکند برادرش قانع میشود که مصطفی #میتواند یک زندگی را اداره کند
آقا مصطفی مدنظرش این بوده که همسر آیندهاش #مؤمن باشد. من را پیشنهاد میدهند که به منزلمان میآیند🏘 و مرا میپسندند. زمانی که برای خواستگاری آمد #20ساله بود و سال 1388📆 ازدواج کردیم.
در مراسم خواستگاری تمام تکیه و صحبتهایشان بر روی مسائل #معنوی بود. اصلاً طوری نبود که بخواهد درباره مادیات صحبت کند🚫 و بخواهد به من #قول پول و خانه بدهد. گفت من تمام سعیام را میکنم شما را #خوشبخت کنم😍 ولی هیچوقت به شما قول نمیدهم خانه و ماشین آنچنانی بگیرم.
تمام تکیهاش این بود که #امام_زمان (عج) و خدا کمکش میکند. هیچوقت انتظار کمک از شخصی را نداشت❌ اصلاً چنین روحیهای نداشت. #توکلش فقط به خدا♥️ و امام زمان(عج) بود. من هم فقط ملاکم این بود که همسرم کسی باشد که مرا به #درجه_کمالی که مدنظرم بود برساند و در کنار آقا مصطفی💞 به این خواستهام رسیدم
#شهید_مصطفی_خلیلی
#شهید_مدافع_حرم
http://eitaa.com/golestanekhaterat
حاج قاسم هم مرد نبرد بود هم اهل کتاب! او یک کتابخوان و کتاب بازِ حرفهای بود! تقریظ های او بر کتابهای گوناگون و همچنین همراه داشتن کتاب گلچین احمدی هنگام شهادتش مؤید این مطلب هست.
حاج قاسم هم اهل رزم بود هم اهل مشق! او علاوه بر اینکه خوب میخواند خوب هم مینوشت! نوشتههایش هم محتوا دارد هم زیبایی ادبی! آخرین دستنوشتهاش در هواپیما، متن تقریظهای او و همچنین مقدمهای که بر کتابهای مختلف از جمله «ورود فرماندهان ممنوع» گویای این مطلب هست.
پ ن: شاید بیش از ١٠ کتاب تاکنون درباره ایشان منتشر شده است. البته او جلوی انتشار آثار بسیاری درباره خود را گرفته است! امیدواریم ما ناشران بدون شتابزدگی و جوزدگی در مورد ایشان کتابهای فاخری تولید کنیم و با اثری معمولی و حتی خوب ایشان را دوباره شهید نکنیم! برای ایشان اثری فاخر و ماندگار باید تولید بشود!
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
چه کسی گفته است که
"یک دست" "صدا" ندارد ؟؟!!
دستی را سراغ دارم که آوای "ضرب شستش" از "ایران" تا "لبنان"، "افغانستان" تا "آفریقا"،از "عراق" تا "یمن"، و از "سوریه و "فلسطین" تا " ..... " به گوش می رسد...
#حاج_قاسم_سلیمانی
#یکماه_پراز_اندوه_گذشت
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری #نویسنده_نجمه_طرماح #قسمت_پنجاه_و_دوم #منبع_کتاب_سرّسر پای تلفن می ل
زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری
#نویسنده_نجمه_طرماح
#قسمت_پنجاه_و_سوم
#منبع_کتاب_سرّسر
در را که باز کردم پا روی پله کوتاه جلوی در گذاشت و آمد تو و پشت سرش در را روی هم گذاشت:
"سلام حاج خانوم."
"سلام خوبید؟ بفرمایید"
"شما خوبی؟ از آقای اسکندری چه خبر؟"
"نمی دونم"
"مشکلی ندارید؟ چیزی لازم ندارید؟"
"نمیدونم"
"چی شده؟ ناراحتید؟"
"نمیدونم"
"پس چی؟ خبری شده؟"
"نمیدونم"
دستم را گرفت و چندقدم گیش تر آمدیم و نشستیم روی گله ورودی هال. اینقدر آرام حرف میزد که شش دانگ حواسم را به لب هایش دوخته بودم:
" آقای البرزی گفته بیام یه حالی بپرسم. ببینم چیزی لازم نداری، ولی می بینم خیلی آشفته اید، کسی چیزی گفته؟ "
" صبح یکی زنگ زد به علیرضا یه حرفهایی زد و بعدشم دیگه خبری نشد. دو سه روزه هرکی به ما میرسه حال حاجی رو می پرسه. منم ازش بی خبرم. این تماس ها هم که.. "
" به علیرضا چی گفتن؟ "
" گفتن شنیدیم پدرت شهید شده. بمیرم الهی خبر رو که شنید مثل بید می لرزید. آرومش کردم گفتم شاید شایعه باشه"
لب هایش را به هم می فشرد و چشم از چشم هایم بر نمی داشت. دل ول کرد و گفت :" من هم برای همین اینجام. خبر شهادت آقای اسکندری همه جا پخش شده. حتی رسانه ای شده ولی انگار تنها کسی که خبر نداره شما هستید. شایدم این چند روز هر کی زنگ زده خواسته همین رو بگه ولی دلش رو نداشته. من خواستم قبل از شلوغ شدن اینجا این آمادگی رو بدم که هول نکنی. ما خودمون یه چشممون اشکه.. "
لرزه بر تنم افتاد. بقیه حرف هایش برایم نامفهوم بود. چه فرقی می کرد. همه آن هایی که این چند روز به نوعی خواستند به ما بفهمانند، چرا نتوانستند! این عکس هایی که خانم البرزی می گفت رسانه ای شده چه عکس هایی هستند!
در ایتا 👇 🌷 🌷 🌷 🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷 🌷 🌷 🌷🌷در واتس آپ👇
https://chat.whatsapp.com/BWYt9AXokIyI7n5VyrsVDG
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری #نویسنده_نجمه_طرماح #قسمت_پنجاه_و_سوم #منبع_کتاب_سرّسر در را که باز
زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری
#نویسنده_نجمه_طرماح
#قسمت_پنجاه_و_چهارم
#منبع_کتاب_سرّسر
صدای خانم البرزی که بلندتر شد به خودم آمدم. دخترها توی پاگرد ایستاده بودند و برایشان سوال پیش آمده بود که چرا این جا نشسته ایم و آرام صحبت می کنیم. خانم البرزی چند تا قرص مسکن را بهانه کرد و گفت:"میرم و بر میگردم برای دخترم قرص می خواستم.."
روی پاهای بی رمقم به سختی ایستادم. دست روی شانه های فاطمه و زهرا گذاشتم و رفتیم داخل. آنجا هم بی آن که چهره به چهره شان شوم برگشتم سراغ ظرفها. انگشت هایم جان نداشتند. دلشوره ای که این چند روز آفت جانم شده بود بیشتر شد. حالا این خبر را چطور به بچه ها بگویم. تمام عصر در این فکر گذشت. رفت و آمدهای خانم البرزی ادامه داشت و نمی گذاشت در ماتم این واقعه تنهایی عزاداری کنم.
بعد از غروب مادر آماده شد که برود. برخلاف همیشه برای ماندنش اصرار نکردم. گفتم هر طور صلاح می دانید. فقط صبر کنید همه مان آماده شویم
می رسانیمتان بیمارستان. شاید بعد از چند روز خانه نشینی هوای بیرون آرام ترم می کرد و بهتر می توانستم با بچه ها حرف بزنم.
رفتم توی اتاق علیرضا. کتابش توی دستش بود و روی تخت دراز کشیده بود. همین که وارد شدم پایش را جمع کرد و کتاب را بست. گفتم:"مادر آماده باش بریم مادربزرگ رو برسونیم"
"چشم. می خواید خودم برم شما دیگه نیایید"
"نه ما هم میایم. یه هوایی عوض کنیم"
"الان میام"
به دخترها هم گفتم آماده شوند که با هم برویم. مادر را تا سرکوچه رساندیم و ایستادیم تا به خانه برسد. بعد راه افتادیم سمت خانه. وقتی برگشتیم علیرضا گفت:" بهتر نبود مادربزرگ می ماند؟ امشب را هم کنارمان می ماند فردا می رساندیمش؟ "
از تنهایی دو نفره مان استفاده کردم و آرام که دخترها نشنوند گفتم:"ممکنه باز هم تماس یا خبری از پدرتون بشه. نمیخوام استرس بهش وارد بشه"
"مگر باز هم خبری شنیدید؟"
"نه عزیزم. همین طوری میگم. میبینی که چند روزه تلفن بارون شدیم"
باز هم نتوانستم بگویم. حتی به علیرضایی که بو برده بود و صبح تا حالا توی این دنیا نبود. تا صبح برای خودم عزاداری کردم. اشک ریختم و سوختم.
چه دل بستن ها و دل کندن هایی که جنگ به سرم آورده بود. چه بی خبری هایی که به دلم انداخته بود و چه بازگشت هایی که جای گله نمی گذاشت و چشمم که به روی ماهش می افتاد غصه از دلم می رفت. همان وقت هم اگر مجروح می شد، نمی گذاشت چیزی بفهمم تا مرخص شود و برگردد خانه و من زخم های بخیه شده و شکستگی های گچ گرفته اش را ببینم. آن وقت هم می گفت :"حالا چرا ناراحتی؟ من که خوب شدم و کنارت هستم"
تا همین امروز هم هروقت خواستم به شهادتش فکر کنم یک دل می گفتم اصلا شاید مجروح شده و نمی خواهد ما چیزی بفهمیم. مجروحیت سال ۶۵ را که یادم نرفته! به مادر گفته بود چیزی به اعظم نگویید فقط تا خانه همراهی لش کنید. مادرم لباس های زهرا و فاطمه را تنشان کرد و زیر پایمان را روفت و گفت :"پاشید برید خونه تون یه دستی به سر و روی خونه زندگیت بکش. شوهرت اگه برگشت خونه ات تمیز باشه"
گفتم:"مادر ما می خوایم بمونیم. حالا کو تا حاج عبدالله برگرده"
"باشه مادر قدمتون روی چشم. ولی یک چند روز برگرد به کارهای خونه ات هم برس"
دو تا کوچه و یک خیابان را رد کردیم تا به خانه برسیم. در این فاصله مادر فقط نصیحت می کرد که اگر مهمان آمد و خانه شلوغ شد، هوش و حواست از بچه ها برنگردد.
در ایتا 👇 🌷 🌷 🌷 🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──