eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.3هزار دنبال‌کننده
24.2هزار عکس
9.8هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹ادمین مسابقه👇 @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز، سالروزِ آغاز‌ عملیات والفجر ۱، با هدف تصرف دشت هورالسناف در منطقه شمال فکه_شرهانی است. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
💎 قسم به خون شهیدان که تا آخرین قطره خون خود، یک آن نخواهم نشست و همانطوریکه امام فرمودند: "ما چه کشته شویم و چه کافران را بکشیم، همیشه به بهشت خواهیم رفت!" بزرگترین آرزویم به درگاه خداوند بود که روزی فرا رسد تا در یک دست، و در دستی دیگر، سلاحم را و با دندان، پرچم «لااله الا الله» را دربرگیرم و قرآن را جایگزین مکتب کفر و بت پرستی و پرچم «الله» را جایگزین پرچم کفر و با سلاحم، نشانه بر قلب دشمنِ قرآن شلیک نمایم!✊ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسم الله قاصم الجبارین🍃 🎬هم اکنون #چله_زیارت_عاشورا #شب_سی_پنجم ✅شروع زیارت عاشورا در جوار مزار
📣 🔴با سلام متاسفانه لایو صفحه دوم گلزار شهدا هم تا اطلاع ثانوی مسدود شده... ✅لایو ۵شب آخر چله را از صفحه زیر دنبال کنید👇 @shohada_kerman.ir امشب حوالی ساعت۲۱ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه 📣 🔴با سلام متاسفانه لایو صفحه دوم گلزار شهدا هم تا اطلاع ثانوی مسدود شده... ✅لایو ۵شب آخ
🍃بسم الله قاصم الجبارین🍃 🎬هم اکنون ✅شروع زیارت عاشورا در جوار مزار سردار دلها❤️ ⚜امشب میزبان: هیئت شاهزاده علی اصغر 🎤با نوای:سید احمد رضوے ✅ از صفحه سوم گلزار شهدا 🔼صفحه لایو اینستاگرام ما: @shohada_kerman.ir 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
، کسیکه در اوان جوانی بعنوان سرباز ارتش به جبهه های حق علیه باطل شتافت و هنوز اثری از پیکر مطهرش به دست نیامده است. بخوانیم فرازهایی از وصیتنامه این شهید عالیقدر را: مادرجان! من رفتم تا راه برادر عزیزم را ادامه دهم و انتقام خون او و هزاران شهید دیگر را از دشمن بگیرم✊ اگر چه ، افتخاری است که نصیب هر کس نمی شود و باید آنقدر به خدا نزدیک بود تا خدای بزرگ او را به مهمانی خود دعوت کند.😔 من این شایستگی را در خود نمی بینم؛ ولی وظیفه خود دانستم اکنون که کشور نیاز به جوانانی همانند من دارد، نباید ساکت بنشینم و کاری انجام ندهم. برای همین است که از برادرانم می خواهم به جبهه بیایند و در آنجا، شکوه را ببینند و نظاره کنند که این مردم چگونه از جان خود مایه می گذارند تا دشمن را از سرزمین خود بیرون کنند. 🍀 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت آقای محمّدرضا مهدی زاده 🔹صفحه ٨۹_۸۷ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🦋 ((نماز شب)) زمانی که در مهران مستقر بودیم، موقعیّت منطقه خیلی خطرناک بود! چون هم ما به می رفتیم و هم عراقی ها گشتی هایشان را جلو می فرستادند. فاصله خاکریز ما تا آنجا خیلی زیاد بود و بین دو هم جنگل بود. گاهی می شد که عراقی ها با تعداد زیادی نیرو جلو می آمدند تا شاید بتوانند یکی از بچّه های واحد را اسیر کنند و برای گرفتن اطلاعات با خودشان ببرند. آن شب هوا بارانی🌧 بود. من ، و محمد حسین طبق معمول داخل یک سنگر خوابیده بودیم. نیمه های شب باران خیلی شدید شد؛ به طوری که آب داخل سنگر نفوذ کرد. من وقتی بیدار شدم، دیدم همه جا خیس شده است.😧خواستم بچّه ها را بیدار کنم،دیدم محمّدحسین نیست! فقط مهدی گوشه ای خواب است. فکر کردم محمّدحسین زودتر از من متوجّه آب افتادن سنگر شده و تنهایی برای درست کردن آن بیرون رفته است. با عجله خارج شدم تا به او کمک کنم؛ امّا در کمال تعجّب او را ندیدم!! باران هم آنقدر شدید می بارید ک چیزی نگذشت لباسم کاملا خیس شد. همان طور که نگران و مضطرب داشتم اطراف را نگاه می کردم و دنبال محمّدحسین می گشتم ، یک دفعه احساس کردم پشت تانکر آب چیزی تکان می خورد..؛ گفتم شاید به نظرم رسید و من اشتباه کرده ام امّا با این حال برای اطمینان بیشتر، کمی به تانکر نزدیک شدم. دیدم بله!...مثل اینکه یک نفر پشت آن مخفی شده است. با خودم گفتم حتما گشتی های عراقی هستند و محمّدحسین را هم اسیر کرده اند؛ به خاطر همین سعی کردم با احتیاط عمل کنم. چند لحظه همانطور، بدون هیچ عکس العملی، سر جایم ایستادم به جلو چشم دوختم. لباسش عراقی نبود؛ مطمئن شدم از بچّه های خودی است و حرکاتش هم مشخّص بود پناه نگرفته است. آهسته و با احتیاط جلو رفتم و خودم را به پشت تانکر رساندم. صحنه ای دیدم که درجا خشکم زد!😳 او، محمّدحسین بود که داخل یکی از چاله های پشت تانکر به نماز ایستاده بود!!! آن هم در آن باران شدید...... لحظاتی بدون اینکه بخواهم ، محو حرکاتش شدم؛ واقعا چه چیز باعث شده بود که او نیمه شب زیر باران🌧 خواب را رها کند و در آن شرایط سخت به نماز بایستد..؟! از تماشای حالات عرفانی اش سیر نمی شدم. آنقدر در خودش غرق بود که اصلاً متوجه حضور من نشد. دیگر چیزی به نماز صبح نمانده بود، به طرف سنگر برگشتم، مهدی هم بیدار شده بود. آن شب باران بخشی از سنگر را خراب کرد. صبح وقتی داشتیم همه باهم آن را درست می کردیم، محمّدحسین اصلا به روی خودش نیاورد. معلوم بود که شب متوجه من نشده است. خیلی دلم می خواست راجع به آن زیر باران برایم حرف بزند، امّا مطمئن بودم امکان ندارد و بالاخره همه این اسرار را با خودش برد.✨ 💠هوای کوی تو از سر نمی رود آری! غریب را دل سرگشته با وطن باشد 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان دو شهید بزرگوار: و خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی @GSK_Admin ما را یاری نمایند. با سپاس از همکاری و همراهی شما... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
⚫️ بـِسمِــ رَبِّــ الشُّهَداء وَ الصَّدیقـینــ ⚫️ 🔳▪️در قنوٺ نمازٺ چه گفٺے سـردار ..؟ ڪدام‌ یڪ از
🕊۱:۲۰🕊 ‏{‌ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ } بیچاره ها ! ما را از جنگ میترسانند..! ما بازماندگان آن نسلی هستیم که سردارمان میگفت: «ما ملت شهادتیم! ما ملت امام حسینیم! » ما‌ همان هایی هستیم که تا عین الاسدشان را به تَلّی از خاک تبدیل نکردیم، سردارمان را به آغوش زمین امانت ندادیم!! 💔 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت دعایی🤲🏻 که مستجاب💚 شد خدایا ! به آن ت
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت یکی از دوستان می‌گفت: 🍃 در جامع رضوی دیدم حاجی تشت قرمز دستشان است و دارد می رود، کنجکاو شدم و برای دنبالش رفتم؛ دیدم رسید به پیرمردی👴🏻 و پای او را در تشت گذاشت و ماساژ می داد؛ رفتم نزدیک و گفتم حاجی این چه کاری است؟ گفتند "ایشان پدرم هستند" این‌طوری حاج قاسم شد. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman