eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.4هزار دنبال‌کننده
24هزار عکس
9.7هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹ادمین مسابقه👇 @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه هفتم احمد کاظمی بود، #سردار_شهید_
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه هشتم بندر عباس یک جلسه بود برای ثبت نام و اعزام نیرو به جبهه های مقاومت ! جلسه دیر وقت تمام شد وقرارشد که شب 🌙را بمانند! خانه ما شد پراز نور حاج قاسم.چون دیر وقت بود ،من یک پذیرایی مختصری کردم و بعد هم رخت خواب آوردم تا سردار بخوابد. حاج قاسم نگاهی به تشک وپتو کردند . سری تکان داده وگفتند: _اینا چیه ؟! یعنی من روی تشک وپتو نرم بخوابم؟ شما اینا رو جمع کنید ،من روی زمین میخوابم.همین بالش کافیه! 🌱اتاقی پراز وسایل راحتی؟ خانه ای پراز امکانات رفاهی؟ حاج قاسم اگر دل ها تسخیر کرد چون خودش،راحتی اش ،امکاناتش ولذتش،اولویتش نبود! ✨جانش برای خدا! توانش برای خدا! دارایی اش در راه خدا.. 📚منبع کتاب:حاج قاسم 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
میگویند... هرچیزی در جوانی خوب است،🙃 خوش به حال آنهایی ڪہ به وقت جوانے تو را میبینند و زیارت میکنند...😭💔 #صبحتان_مهدوی #سه_شنبه_های_مهدوی 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃توصیه هاے مقام معظم رهبری به همه‌ی کسانی که دل در گرو مسئله‌ی فلسطین دارند... ✨مبارزه برای آزادی
ولی اونجا که آقا گفتند: 👇 «من شب و روز به شهید سلیمانی فکر میکنم» 💚 بیشتر از همیشه حس کردیم کسی جای رو برای پر نمیکنه... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#روایتگری🌸🍃 بعضی از #شهدا رو خدا زیر خاکی نگه داشته روزقیامت رونمایی میکنه! روز قیامت!!🍃🍃🍃 بکشی
⚜حاج حسین یکتا: برای فتح خرمشهرهای پیشِ رو،✊ مردانی میخواهیم از جنس 🇮🇷 که ابتدا فاتح شهرِ دلِ خویش باشند!💪 به جهان خُرّم از آنم که جهان خُرَّم از اوست💕 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای رنگ خاکستری چشمای سردار عزیزمون از زبان دخترشان⬆️ ➕همه فکر میکردن چشماشون خاکستریہ ولی چشماشون خاکسترے نبود😅 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
قسمتی از وصیت نامه: ایام محرم که فرا می رسد 🖤 و یاد مصائب سیدالشهدا همه ما را محزون می کند💔 و با خود می گوییم که ای کاش ما آنزمان زنده بودیم و در رکاب حضرت می جنگیدیم😔 حالا که در این دوران هستیم و این خمینی فرزند زهرا بر صدر اسلام است🇮🇷 و بر همه ماست که به یاری او بشتابیم وگرنه در قیامت جواب خدا و رسولش را چه خواهیم داد.😶 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 🔸با صفحه‌ی جدید گلزار شهدای کرمان،همــراه باشید ❗️(صفحه‌ی قبلی توسط اینستاگرام بسته شد) 👇لینڪ زیر را لمس کنید👇 https://instagram.com/golzar_shohada_kerman?igshid=1dbk0kiqljir2 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
مستی نه از پیاله نه از #خم شروع شد.. از جاده #سه_شنبه شب قم شروع شد😍 آینه خیره شد به #من و من
ﺍی ﻏﺎﻳبــــ ﺍﺯ ﻧﻈـــــﺮ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ میسپارمتـــــ ﺟﺎﻧــــﻢ ﺑﺴﻮختی ﻭ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺩﻭﺳتــــــ♡ﺩﺍﺭﻣتــــــ  🍃 اللهمــ عجلـــ لولیکــ الفرجــ 🍃 #سه_شنبه_های_مهدوی 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
آیت‌الله‌بهجت‌ازاستادشان‌آقاۍقاضۍنقل مۍکردند...📢 که‌اگرکسی‌نمازهاۍپنجگانہ‌واجبش‌رادر اول‌‌وقت‌بخواند‌بہ‌تمام‌مقامات‌معنوۍمۍرسد😍 واگرنرسیدمن‌رالعنت‌ڪند... این‌موضوع‌ازآیہ‌قرآن‌برگرفتہ‌شده‌ که‌مۍفرماید: نمازشماراازهمه‌آلودگےهاراپاک‌مےکند.. 😉 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت "مادرشهید" 🔹صفحه ١٨۹_١۸۷ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🦋 ((حضور مستمر)) طولی نکشید در حالی که هنوز خوب نشده بود، راهی شد. دیگر گوش دادن به اخبار رادیو📻 و پیگیری خبر های جبهه کار هر روز خانواده بود، چون محمّدشریف هم راهی جبهه ها شده بود. وقتی مارش نظامی🎺از رادیو پخش می شد، دلم از جا کنده می شد، مطمئن بودم که عملیّاتی انجام شده و محمّدحسین و محمّدشریف در آن شرکت دارند. رفتار و کردار محمّدحسین نه تنها برای دوستان و هم رزمان، بلکه برای خواهر ها و برادر هایش درس بود. " و راز و نیازش🤲 با ، خلوص در کارها، و تحمّلش در مصائب و سختی ها، بی تفاوتی اش نسبت به دنیا و مافیها "؛ همه، برای خانواده و دوستان درس بود. محمّدحسین هر زمان که به کرمان می آمد به برادرش محمّدعلی سر می زد، گاهی می نشستند تا دیر وقت باهم صحبت می کردند؛ حرف هایی که رنگ الهی داشت و انسان را به یاد خدا می انداخت.✨ یادم هست در یکی از روز ها محمّدعلی به خانۂ ما آمد و گفت:«مادرجان!...دیشب تا دیر وقت با محمّدحسین حرف می زدیم، صحبت هایمان که تمام شد، من رفتم تا جای خوابش را آماده کنم؛ هوا خیلی گرم بود. روی آن تختی که کنار حیاط داشتیم، رختخواب راحت و تمیزی پهن کردم، حیاط را آب پاشیدم و یک پارچ آب یخ را کنار تخت گذاشتم و محمّدحسین را صدا کردم که بیاید استراحت کند. وقتی آمد و چشمش به آنچه آماده کرده بودم افتاد، قیافه اش در هم شد.» گفت:«تو می خواهی مرا از راهی که دارم باز داری!...این چیه؟ چه وضعیّتی است که درست کرده ای؟!» من یک دفعه جا خوردم😳. با خودم گفتم حتماً کوتاهی کرده ام یا آن طور که در خور و شایسته او بوده است، انجام وظیفه نکرده ام. خیلی آشفته بود😔، امّا به خاطر حجب و حیایی که داشت، چیزی نمی گفت. من اصلاً نمی دانستم قضیه از چه قرار است. سر در گم پرسیدم: «مگر چکار کرده ام؟!😧» گفت:«بیا اینجا!» و دست مرا گرفت و به حیاط برد. رختخواب را نشان داد :«آخر این چیه که برای من درست کرده ای؟» گفتم:«مگر چه کرده ام؟ خب!...رختخواب ساده ای انداختم تا یک امشب را راحت استراحت کنی.» گفت:«مگر من می توانم در چنین جایی بخوابم؟ اصلاً هیچ وقت دیده ای روی چنین رختخوابی استراحت کنم؟ چرا می خواهی مرا بد عادت کنی؟ چرا می خواهی مرا از راهی که دارم باز داری؟😔 » گفتم:«آخر یک رختخواب چطور مانع راه تو می شود؟!🤔» گفت:«اگر من در این جای نرم و راحت بخوابم، وابستگی پیدا می کنم و باز گشتم به جبهه و آن شرایط، سخت و دشوار می شود.» دیدم واقعا مضطرب و ناراحت است در حالی که من آرامش و راحتی او را می خواستم؛ گفتم:«خب!...حالا باید چه کنم؟» گفت:«اگر جسارت نمی شود این رختخواب را جمع کن. یک بالشت و رو انداز به من بده، همینجا راحت بگیرم بخوابم.» گفتم:«آخر اینطوری که نمی شود، تو مهمان من هستی، من شرمنده می شوم.» گفت:«باور کن من اینطور راحت ترم.» با اینکه برایم خیلی سخت بود، هر چه گفت عمل کردم. بالشت و رو انداز ساده آوردم و او خوابید. تا دیر وقت به این رفتارش فکر کردم. گفتم:«او عادتش همین است مادرجان!☺️ این جا هم که می خوابد معمولاً یک بالشت زیر سر و یک پتو روی خودش می کشد و می خوابد. بچّه عجیبی است، خدا حفظش کند.» محمّدعلی ساعتی کنارم نشست و سپس رفت. بعضی از روزها خانه برایم به قدری دلگیر می شد که اگر به و و یاد خدا برای آرامش قلبم رو نمی آوردم، حتما دچار مشکل روحی می شدم؛ چون نه تنها محمّدحسین و محمّدشریف، بلکه غلامحسین و محمّدهادی هم راهی جبهه شدند و آن ها نیز مرا تنها گذاشتند. واقعاً از این همه دوری به تنگ آمده بودم. با خودم گفتم این بار که غلامحسین بیاید با او صحبت می کنم و به او می گویم دیگر تحمّل این همه فراق را ندارم. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان دو شهید بزرگوار: و خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی @GSK_Admin ما را یاری نمایند. با سپاس از همکاری و همراهی شما... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman