eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.4هزار دنبال‌کننده
23.7هزار عکس
9.6هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹ادمین مسابقه👇 @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
« چادر،لباس رزم است! » آنان #چفیه داشتند، من #چادر دارم.😌 آنان چفیه مے بستند تا #بسیجی وار بجنگند؛
‌ بگذار همہ مُد ها بیایند و بگذرند... تو ساده باش.. بگذار رژ هاے جیغ مد شوند ... تو ساده باش.. بگذار همہ همرنگ هم شوند... تو خاص باش.. خانم باش.. چـاڋر مشڪۍات را با سادگۍ داشته باش..♥️.. آقا سادگۍات را دوست دارد😊 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#خاکریز_دلنوشته_ها 🌿 سلام سردار دلها، حاج قاسم سلیمانی! با اهدای خون پاک خود، هویت جدیدی به همه ا
🍃 🍃 😊✋سلام سردار دلها♡ °•مهدے هستم یک سرباز امام زمان (عج) ؛ شهادتت مبارک🌷 °•بسیار از شما سپاسگزارم که این گونه عمل کردید.. °•به همین زودی ها آمریکا و رژیم آنها را نابود می کنیم... °•از شما می خواهم برایم آرزوی خوشبختی و از همه مهمتر شهادت کنید. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#شهید_محمد_ابو_حیدری 💠به روایت مادر... بزرگترین آرزویش پیروزی اسلام بود. می‌گفت: «اگر راه کربلا با
🕊🕊🕊 از همرزمان او در جبهه، بود. از شهادت همرزمانش حسرت می‌خورد و می‌گفت: «فلانی هم شهید شد.😔 اگر من شهید شدم، مبادا گریه کنید.» 🌱یادش گرامی باد 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🥀از ردّ پای شما می‌گیرد نشان هر که دارد آرزویِ آسمان🦋 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
4_5793920189498131037.mp3
10.12M
🎵 👌بسیار زیبا😭❤️ ✨توی شلوغی های این عالم ✨واسه شهیدان دلمون تنگه 🎤 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🍂🕯🍂 ای شهیدان، عشق" مدیون شماست.. هرچه ما داریم از خون" شماست‌.. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت "همرزمان و خانواده شهید " 🔹صفحه ۲۴۱_۲۳۹ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🦋 ((حسرت آخ )) سریع ماشینی جور کرد تا بچه ها را به بیمارستان برساند ، چون بچه هایی که قبلاً مصدوم شده بودند ، دسته جمعی برده بودند و ما جمعاً با ، و یکی دیگر از بچه‌ها ، چهار نفر می‌شدیم . یادم می‌آید مجید آن لحظه دوست داشت هر کاری که از دستش برمی آید انجام بدهد . او با همان وضعیّت که پیراهنی تنش نبود و فقط یک چفیه دور گردنش انداخته بود ، نشست توی ماشین و ما را به بیمارستان صحرایی فاطمة الزهرا (س) رساند . توی بیمارستان خیلی از بچه‌ها بودند ، همه توی صف ایستاده بودند تا یکی یکی توسط دکتر معاینه شوند ، محمدحسین آنجا هم دوباره حالش به هم خورد . وضعش وخیم بود. یکی از بچه ها خارج از نوبت ، او را جلوی صف برد تا دکتر معاینه اش کند. محمدحسین آن‌طرف‌تر منتظر ایستاد تا بقیه جمع شوند و با اتوبوس به منتقل شوند . من همینطور که ایستاده بودم ، کنترل خود را از دست دادم حالم بد شد نقش زمین شدم . خدا رحمت کند را ! آمد دو تا دستش را گذاشت زیر بازوهایم مرا از زمین بلند کرد و برد جلو ،گفت :« کمک کنید این بنده خدا دارد می‌میرد.» دکتر آمد معاینه ام کرد و دید حالم خیلی خراب است ، چند قطره چکاند داخل چشمم مرا هم فرستاد پیش محمدحسین . من و محمدحسین هر دو بدحال بودیم ، اما او خیلی سعی می کرد خودش را سرپا نگه دارد . در واقع هنوز می‌توانست خودش را کنترل کند. در همین موقع دوباره هواپیماهای عراقی آمدند و محدودۂ بیمارستان را کردند . آنهایی که توان حرکت داشتن پناه گرفتند ، اما ما نتوانستیم حتی از جایمان تکان بخوریم. محمدحسین همانطور ایستاده بود و بمب ها را تماشا می‌کرد . بالاخره تعداد به حد نصاب رسید و اتوبوس برای انتقال مصدومین آمد . صندلی های اتوبوس را برداشته بودند. بچه‌ها دو طرف روی کف اتوبوس نشستند ،همه حالت تهوع داشتند و بعضی‌ها که وضعیت بدتری داشتند دراز کشیده بودند . من دیگر چشمانم باز هم نمیشد؛ گفتم :« محمدحسین در چه حالی من اصلاً نمی بینم.» گفت :« من هنوز کمی می توانم ببینم .» وقتی به اهواز رسیدیم و خواستم پیاده شویم ، گفتم :« من هیچ جا را نمی بینم.» محمدحسین گفت :« عیبی ندارد !خوب می شوی پیراهن من را بگیر ،هر جا رفتم تو هم بیا !» من پیراهنش را گرفتم و پشت سرش راه افتادم . از طریق صداهایی که میشنیدم ، متوجه اوضاع اطراف می‌شدم وارد سالن بزرگی شدیم . محمدحسین مرا روی تخت خواباند . خودش هم کنار من روی تخت دیگری خوابید . احساس می‌کردم خیلی رنج می کشد و تمام بدنش درد می کند ،چون تخت ها چوبی بود و از سر و صدای تخت مشخص بود که محمدحسین بدجوری به خودش می پیچید ،اما کمترین آه و ناله ای نمی‌کرد ، حتی من یک آخ هم از او نشنیدم و عجیب تر اینکه در آن وضعیّت حال مرا می‌پرسید . به روایت از "محمد علی کار آموزیان" 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان دو شهید بزرگوار: و خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی @GSK_Admin ما را یاری نمایند. با سپاس از همکاری و همراهی شما... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه 🌙 خدایا! شاید گناهانم موجب شده است تا درخواستم به عرش نرسد..😔 پس خودت به من فرصت توب
🕯 پروردگارا .. آنچه دارم، از تو دارم و در راه تو باید بدهم🌼 👤شهید اکبر کارآموزیان 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه سی وچهارم اشرار جنوب تعدادی از ن
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه سی وپنجم حاج قاسم مقابل خبرنگارها🎙 حرف هایی زد که دل ها را خون کرد؛ _در شهر تکریت هزارو دویست سیصد نفر جوان بی گناه ، از پادگان فارغ التحصیلان شدند. داعش سر آن ها را برید ، به آن ها تیر خلاص زد ، داخل رودخانه انداخت . بیش از دو هزار نفر زن جوان ایزدی را بین خودشان دست به دست به فروش گذاشتند. از دختر های نوجوان تا زن های جوان. بدون این که حدود شرعی را بدانند. جنایت های عجیبی بود. کشتار های صدنفره ، دویست نفره ، پانصد نفره . گردن زدن ها.... شما یک نمونه را دیدید. یک نوجوان را در شرق حلب سر بریدند. این سر بریدن دیدن عجیبی داشت. با خنده مثل تفریح. از او پرسیدند سرت را ببریم یا با تیر بکشیمت ؟! و سر این نوجوان را بریدند. من دیدم در همین دیاله . کودکی را از سینه مادرش گرفتند ، او را مثل گوسفند روی آتش🔥 سرخ کردند ، لای پلو گذاشتند ، برای مادر فرستادند. این جنایت وحشتناک در سابقه تاریخ بشریت نا یاب است . پدیده کوچکی نیست ! بلای کوچکی نیست ! چه طور ما برای این ریزگردها ، برای بحث محیط زیست جلسه می گیریم، چه کار کنیم این ریزگرد هامردم را اذیت نکند (که درست هم هست) جلسات منطقه ای می گذاریم جلسات بین المللی می گذاریم ، اما برای داعش ! این عصاره خباثت..... 🔺ادامه دارد..... 📚منبع: کتاب "حاج قاسم" 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman