eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
15.6هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
9.4هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
#رهبرانه🌱 آن‌چهرهٔ‌عارفانہ‌اٺ‌ࢪاعشق‌اسٺ😌🌱 آن‌چفیہ‌عاشقانہ‌اٺ‌ࢪاعشقٺ😍 اے‌دیدهٔ‌هࢪحسودوبدخواهت‌ڪو
🍃❄️ سَیّدعلـے‌جــآن😍🌿 بیــ🍃ــهوده نگردید🔍 به تکرار در این شهـ🇮🇷ــر او طــ😍ــرز نگاهـش بخـدا شعبه ندارد😌 اَلٰهُّمَ‌احفِظْ‌قاٰئِدَناوَحُبَّناٰ 💓 مقام_معظم_دلبری❤️ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman ‌‌‌‌‌‌‌
گلزار شهدای کرمان
شـ‌هدا 🌷 بـ‌هترین میزبانان‌اند....🍃 پذیرای همه ‌ی رنگ‌ها هستند!🌸 اما آن را که دل، زلال‌تر . . .
شاید شهــ❤️ـادت آرزوۍ همه باشد اما یقیناً جز کسی بدان نخواهد رسید . . کاش بجای زبان با عملم طلب می کردم 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#نماز 🌱حتی اگر خسته ای یا حوصله ‌نداری؛ ‏نمازهایت‌ را عاشقانه♥️ ‌بخوان..! تکرار هیچ‌چیز‌ جز نماز د
🌷 بخاطر عشق میسوزم ، در برابر زیبایے میسوزم، در برابر اشک یتیم میسوزم، در برابر درد دردمندان و آه بیوه زنان میسوزم، در برابر ظلم و ستم میسوزم. به خاطر عدل و عدالت می سوزم ، در مقابل که در راه حق جان باخته است ، مے سوزم . در برابر قلب داغ دیده میسوزم ، در برابر محرومیت و هجران عشاق مے سوزم... آه ، خدایا با این قلب سوزان چه کنم؟ چگونه بر این آتش سوزان خاکستر بپاشم؟ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاط
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت "همرزمان و خانواده شهید" 🔹صفحه :٢٣۴_٢٣٢ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🦋 ((آخرین عزاداری)) روز دوم، والفجر هشت، به سمت جادّهٔ فاو _امّ القصر ادامه یافت. قرار بود لشکر شب وارد عمل شود. از طرف فرماندهی به واحد دستور رسید که هر چه زود تر گروهی برای شناسایی به اعزام شوند. محمدحسین با همان وضعیت جسمی که داشت، بلافاصله خودش را آماده کرد و سوار موتور شد. ما هم همین طور، همگی با چهار موتور سیکلت به طرف جادّهٔ امّ القصر راه افتادیم. محمّد حسین علی رغم ضعف جسمی شدیدی که داشت، با سرعت زیاد جلوی همه می رفت و ما هم به دنبالش بودیم. دو طرف جادّه را به شدت می کوبید، نزدیک خط رسیدم، هلی کوپتر بالای سرمان ظاهر شد و راکتی شلیک کرد. 🚀 فکر کردیم شلیک به طرف ما صورت گرفت؛ به همین دلیل زود از موتورها پیاده شدیم و موضع گرفتیم، راکت به یک دستگاه ایفا که پشت سر ما در حرکت بود اصابت کرد و منفجر شد و هلی کوپتر رفت. دوباره سوار شدیم و راه افتادیم. منطقه ای را که باید میکردیم، سه راهی کارخانهٔ نمک بود؛ دشمن آتش شدیدی روی این نقطه متمرکز کرده بود، محمّد حسین بی خیال و راحت میان آتش جلو رفت و به کمک بچّه‌ها منطقه را شناسایی کرد، نقاط مختلف را زیر نظر گرفت و تمام جوانب کار را بررسی کرد. بعد از پایان مأموریّت، دوباره به سمت مواضع خودی برگشتیم. در راه از چهره و حالت محمّد حسین به خوبی میشد فهمید هر لحظه متظر گلوله ای است تا بیاید و او را به آرزویش برساند. 🕊 وقتی به خطّ خودی رسیدیم، گزارش شناسایی را به فرماندهی لشکر دادیم؛ امّا در همین موقع، از طرف قرارگاه اعلام شد که امشب لشکر حضرت رسول (صلی اللّه علیه و آله و سلم) وارد عمل می‌شود؛ به همین سبب قرار شد که بچّه‌ها برای یک استراحت کوتاه به مقرّ اصلی واحد در عقبه بروند وفردا صبح دوباره به منطقه برگردند. همه به همراه محمّد حسین سوار قایق شدیم و به ساختمان واحد که کنار بود،آمدیم. وقتی رسیدیم، هرکس دنبال کاری رفت.. حمّام، و استراحت. آن شب همهٔ بچّه ها استراحت کردند؛ چون همان طور که گفتم قرار بود لشکر حضرت رسول وارد عمل شود. صبح روز دوم بعد از نماز، مجلس عزاداری و دعا بر پا بود.🤲 حدود بیست و پنج نفر از نیروهای اطّلاعات، داخل اتاقی در همان ساختمان واحد اطّلاعات دورهم جمع بودند. بچه ها متوسّل به خانم فاطمه زهرا (سلام اللّه علیها) شدند. یک هفتهٔ آخرِ همهٔ مجالس عزاداری، به نیت حضرت زهرا ( سلام اللّه علیها) بر پا می شد. همه شور و حال خاصّی داشتند. هر کس گوشه ای نشسته بود و ضجّه می زد، 😭انگار می‌دانستند این آخرین عزاداری است!! مراسم که تمام شد، مشغول خوردن صبحانه شدیم. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه 💟 خـدایا🙏 مرا در عرصہ #قیامت ، از نسیم خوشِ عفو و عنایتت جدا مساز! خدایا سایه ابر رح
🌙 نمےخواهم در رختخواب بمیرم؛ نمےخواهم که شرم بد مردن را به دنبال بکشم...☘ خدایا زیستن را نیاموختم، میروم که چگونه مردن را تعلیم ببینم و بعد امتحان دهم....🍃🌸 خدایا مرا در این آزمایش پیروز گردان، (از برگشتن شرم دارم و جوابی برای توجیه آن ندارم). خدایا در شب اول قبر زبانم را بگشا که من گنگم خدایا در همه حال مرا یاری کن که من ضعیفم وخدایا مرا نصیب گردان که او را عاشقم وخدایا مرا زنده گردان که من مرده ام 🥀 وخدایا آزادم گردان که در بندم و خدایا در آخر از تو می خواهم که مرا رستگار گردان که آنگاه در پروازم...🍃🍃 انالله و انا الیه راجعون به امید آنروز که پرچم عدل مهدی(عج) بر فراز کاخ های ستم به اهتزاز در بیاید و به امید روزی که حضرت مهدی(عج) قدم بر سرزمین غصب شده قدس بنهد...🌷 تاریخ نگارش 13/9/59 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴 راه سی ام رئیس جمهورهای آمریکا و ان
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه سی ویکم یکی از مدافعان حرم و همرزمان به نقل از می گوید: _سردار سلیمانی گفت : یکبار از ماموریت برمی گشتم منتظر نماندم که ماشین بیاد دنبالم ازفرودگاه مستقیم ، سوار تاکسی شدم. راننده تاکسی جوانی بود و یک نگاه معناداری به من کرد. بهش گفتم چیه؟ آشنا به نظر می رسم؟ بازهم نگاهم کرد و گفت شما با نسبتی دارید؟ برادر یا پسرخاله ایشون هستید؟ گفتم من خود سردار هستم. جوان خندید و گفت: ما خودمون این کاره ایم. شما می خواید من رو رنگ کنید. خندیدم و گفتم من سردار سلیمانی هستم. باور نکرد. گفت: بگو بخدا که سردار هستی! گفتم : بخدا من سردار سلیمانی هستم. سکوت کرد و دیگر چیزی نگفت. پرسیدم: چرا سکوت کردی؟ حرفی نزد. گفتم : چطوره زندگیت؟ با گرونی چه می کنی؟ چه مشکلی داری؟ جوان نگاه معناداری بهم کرد و گفت : اگه تو سردار سلیمانی هستی من هیچ مشکلی ندارم ! 🌿بله مسئولان ما اگر مردمی باشند اگر درد مردم برایشان مهم باشد... مردم ما مردم خوبی هستند و قدرشناس و مومن ! وچه زیبا و با شکوه قدر یشان را دانستند. 📚منبع: کتاب "حاج قاسم" 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
💠 💠 💠 امام خمینی (رحمة اللہ علیه): «امروز باید لباس محبت #دنیا را از تن بیرون نمود و زره #جهاد و
امام خمینی (رحمة الله عليه)🌷   انسان تا خودش را نسازد نمیتواند دیگران را بسازد و تا دیگران ساخته نشوند نمیشود که کشور ساخته شود🍃🇮🇷 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
فرازے از شهید «خلیل الله سلطانی نژاد»🌷 پدر و مادر عزیزم... واقعا شرمنده ام که نتوانسته و نخواهم توانست زحمات شما را جبران کنم. مرا ببخشید و حلال کنید و اگر به رسیدم نه تنها غم و اندوه به خود راه ندهید بلکه استوارتر از قبل در مقابل دشمنان بایستید....🍃 مبادا به خاطر من از انقلاب دلسرد شوید که روح مرا عذاب خواهید داد. نگذارید با رفتن من نام در خانه غریب بماند، چرا که این بار نوبت کسانی است که توانایی رفتن به جبهه را دارند اگر شما بتوانید این مصائب را تحمل کنید مسلمان واقعی هستید....🌸 برادران عزیزم ،همین گونه در صحنه انقلاب حضور یابید ،امام را تنها نگذارید و اسلحه خونین مرا از زمین برداشته تا پیروزی نهایی راهم را ادامه دهید .و شما خواهران عزیزم، زینب وار مصائب را تحمل کنید امیدوارم خداوند پاداش صبر و تحمل شما را در دنیا و آخرت نصیبتان گرداند....🌱 حال که این وصیت نامه را می خوانید شاید من در زیر خروارها خاک مدفون شده باشم یا پیکرم در بیابان مانده است و مرگ به هر حال از راه می رسد پس به خود بیاید که سستی و درنگ موجب پشیمانی در آخرت است مرا غسل ندهید و کفن نپوشانید چون من را [از] سرورم حسین آموخته ام که نه کفن داشت و نه غسلی . 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
#شهیــــدانه....🌷 روبروي عکست ايستاده ام و به نگاهت خیره مانده ام... تو هم چشمهايت مدتهاست به من خيره شده و من مثل كودكي "لجباز" به هر سو ميدوم تا به خيال خودم ديگر تحت تعقيب چشمهايت👀 نباشم... گم ميشوم ميان دلبستگي هاي روزانه ام و با چشمهايي اشك الود، دوباره به التماس يك نگاه ديگر😭 بر ميگردم سمت تو...🌹 دوباره نگاهت را به زندگي ام گره ميزني، راه روشن ميكني برايم. و من دوباره لجبازي هاي كودكانه ام را از سر ميگيرم و غفلت زده خودم را به جاده خاكي ميزنم. حس يك كور محروم از روشنايي رهايم نميكند نمي بينم تورا؛ و اين درد💔 دارد اين طور نمي شودهنوز عاشق نشده ام...🍃 هنوز فاصله دارم تا مرد ميدان عشق♥️ شدن... براي همين است كه معني نگاه هايت را نميفهمم گم شده ام چون تورا گم كرده ام. بايد فكري به حال اين دل کرد كه فقط مدعاي عشق است وگرنه اين دل كجا و رسيدن به قافله عشق كجا؟؟؟🍃 شرط عشق جنون است ما که ماندیم مجنون نبودیم ...🌱 🌷شهداگاهی نگاهی🌷 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
••• ✔آیت‌الله‌حق‌شناس : 🌱جوانی که وقتی به محرمات الهی می‌رسد چشم میپوشد، اِمام زمان به او افتخار میکند☺️⁩❤ ••• 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
آن فروریخته گلهای پریشان در باد🌸 کز می جام شهادت همه مدهوشانند نامشان زمزمه نیمه شــب مستان باد تا نگویند که از یاد فراموشانند . . . #شهید_محمود_نجفی_کلیانی #سالروز_شهادت 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت "همرزمان و خانواده شهید " 🔹صفحه۲۳۵_۲۳۴ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاط
🦋 ((بچّه ها زیر آوارند!)) آن هایی که قرار بود آن طرف اروند بروند، زودتر صبحانه خوردند و در حال آماده شدن بودند. من هم صبحانه ام تمام شده بود و داشتم چای می خوردم. گفت: « ابراهیم برو یگان دریایی و یک قایق بگیر که بچّه ها را به آن طرف ببریم!» 🛶 گفتم: «چشم! چایی میخورم، می روم.» بیشتر بچّه ها از اتاق خارج شده و در حیاط ساختمان ایستاده بودند. محمّد حسین در کنار حیاط بود، گروهی هم که قرار بود جلو بروند، همراه او به طرف بیرون ساختمان راه افتادند، امّا درست در همین لحظه سر و کلّهٔ هواپیماهای عراقی پیدا شد. اول فقط صدایش را شنیدیم، ولی بعد از چند لحظه آن ها را بالای سرمان دیدیم. محمّد حسین برگشت و رو به بچّه ها فریاد زد: «هواپیما! هواپیما سریع پخش شوید، یک جا نایستید.» 😲 اغلب بچّه ها به داخل اتاق های ساختمان رفتند.😫 عدّه ای هم که تازه صبحانه شان را خورده بودند و می خواستند بیرون بیایند، دوباره برگشتند. محمّد حسین همچنان وسط حیاط ایستاده بود، یک مرتبه با همان پای مجروح به طرف ما دوید و فریاد زد: «بچّه ها راکت، راکت!» 🚀 هنوز حرفش تمام نشده بود که چند انفجار پی در پی صورت گرفت. 💥 هواپیماها سه راکت زدند که دو تا به طرفین ساختمان و یکی درست به همان اتاقی که بچّه ها در آن جمع بودند، اصابت کرد. 😱 وقتی انفجار رخ داد، فهمیدیم که راکت ها بودند، 😓امّا با این حال اتاق روی بچّه ها خراب شد و مواد شیمیایی به شکل مایع روی بدن بچّه ها ریخت. مقداری آوار هم به سر و صورت آن هایی که داخل حیاط بودند، فرو ریخت. محمّد حسین آسیبی ندیده بود با شنیدن فریادهای « شيميايي! شیمیایی!» هرکس به طرفی می دوید. و سعی می کرد از دور شود. عدّهٔ زیادی توانستند به میان نخلستان بروند 🌴و خودشان را نجات دهند. محمّد حسین یک دفعه در میان راه ایستاد و گفت: «بچّه‌ها زیر آوارند، باید کمکشون کنیم.» و بدون اینکه منتظر کسی بماند به داخل ساختمان برگشت. او می دانست این کارش چقدر خطرناک است، امّا وجدانش اجازه نمی داد به آنها کمکی نکند. او از ناحیهٔ پا جراحت داشت از طرفی قبلاً "شیمیایی" شده بود؛ به همین سبب بدنش حسّاسيت بیشتری داشت. و از همه مهم تر ماسک هم نداشت، 😷 با این حال دلش نیامد بچّه ها را بگذارد و برود؛ در صورتی که راحت می توانست خودش را از نجات دهد. ما هم با دیدن محمّد حسین نتوانستیم فرار کنیم، برگشتیم تا به کمک او بچّه ها را نجات دهیم. ♦️به روایت آقای " ابراهیم پس دست" و آقای "حسین ایرانمش" 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه 🌙 نمےخواهم در رختخواب بمیرم؛ نمےخواهم که شرم بد مردن را به دنبال بکشم...☘ خدایا زیستن
🌙 خدایا ؛ پستیِ دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی، مرا از یاد تو دور نکند... 🔹فرازی از مناجات 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه سی ویکم یکی از مدافعان حرم و همر
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه سی و دوم سال هفتاد و هفت به عنوان رایزن فرهنگی در کشور بوسنی و هرزگوین مشغول خدمت بودیم. برادران آن جا عملیات بازسازی به عهده شون بود و بعد از جنگ، در حال بازسازی بودند. یک بار تشریف آوردند آن جا و شب مهمان ما شدند. سوال کردم از تعداد فرزندانشان. دهه هفتاد بود. حاج قاسم گفت: _ما رعایت قانون جمهوری اسلامی رو نکردیم. (یعنی کنترل جمعیت که دوتا بیشتر نشه) بعد خاطره ای نقل کرد که : من خدمت رسیدم . بحث فرزند شد من گفتم که ما رعایت قانون جمهوری اسلامی رو نکردیم . آقا فرمودند: این قانون رو ما خودمون هم قبول نداریم. یعنی در همون دهه هفتاد آقا گفتن ما قانون کنترل جمعیت رو قبول نداریم. ☘ یک قانون هایی هست که قانون خدا نیست. استکبار، سرِ ضعیف ها و ترسوها را شیره می مالد و به زور برای آن ها می گذارد. قانونِ "من در آوردی" بشریت است و به نفع همان بشری که وضع کرده. مثل قانون دو بچه ، هسته ای ، برجام، گازهای گلخانه ای ، بیست سی ، اف ای تی اف ، فمنیست ، بی حجابی،... خدا قانون که می گذارد، به نفع مخلوقش می گذارد ؛ 👈مخلوق مخصوصا اگر مستکبر باشد، به ضرر ضُعفا و به لذت خودش. مثل حاج قاسم که باشی، سرت کلاه نمی رود؛ به جای آن که نگاهت به قوانین بین المللی "کشور خراب کن" باشد، به خداست و یاری او !❤️ 📚منبع: کتاب "حاج قاسم" 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
شهدای کرمان🌷 یادی کنیم از سید حمیدی که👇 به جبهه که رسید ، کفشاشو درآورد و از اون روز به بعد دیگه او
بیسیمچی فرمانده 📞 🔰بعد از عملیات فتح المبین، رفتم کرخه نور تا سید را ببینم و از سلامتی اش با خبر شوم. گوشه سنگر، یک تلفن بود که سید مدام با آن حرف میزد؛ ولی هر دفعه به گونه ای صحبت می کرد که خیلی عادی و معمولی جلوه کند. پرسیدم: آقا سید حمید، مسئولیت شما توی جبهه چیه؟ سید گفت:من تلفن چیِ فرمانده ام! درست می گفت. خودش‌ هم فرمانده بود و هم تلفنچی فرمانده! فرمانده خط بود ولی برای اینکه همشهری هایش نفهمند چه مسئولیتی دارد، جلوی ما آن طور برخورد می کرد. به همه نیروهایش گفته بود در مورد مسئولیتش به کسی چیزی نگویند. 🌿 ((از شهدای بزرگوار شهرستان رفسنجان)) 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
یاد و نام شهیدان مایه‌ سربلندی ملت و نشانه‌ راه به سوی پیروزی است.✌️ همه وظیفه داریم نامهای نورانی شهیدان را تکریم کنیم و عظمت جایگاه آنان را در یادها ماندگار سازیم. افتخاری است برای کوی ها و برزن ها که نام و عنوان بر فراز آنها بدرخشد. این موهبت هم‌اکنون در سراسر کشور وجود دارد و باید ادامه یابد..🇮🇷 💠 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#شهید_مهدی_تیکدری_نژاد ❇️گوشه هایی از زندگی شهید: 🔹او فرزند درد و رنج بود و همراه با پرداختن ب
🏷شهید «مهدی تیکدری نژاد» در روستای تیکدر در خانواده ای شریف و انقلابی چشم به جهان گشود. با وجود سن اندک، روحی بزرگ داشت و کمک خرج خانواده بود. پس از گذشت یک سال از خدمت سربازی اش، سرانجام در چهارمین روز از چهارمین ماهِ سال شصت و چهار، هنگامیکه در تلاش برای رساندن آب به رزمندگان خط مقدم بود، زیر آتش شدید دشمن شربت شهادت را سرکشید.🥀 🌿\ راهش پر رهرو \🌿 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#خاکریز_دلنوشته_ها 🌷 🍃خــدایــا به حرمـت تمامے انبیائـت قسـم مےدهم .... #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🌿 سلام سردار دلها، حاج قاسم سلیمانی! با اهدای خون پاک خود، هویت جدیدی به همه انسان های آزاده در برابر هجوم همه جانبه دشمنان دادی ! باشد که ما ادامه دهنده راستین خون پاک آن شهید گرانقدر باشیم.✊ ان شاءالله... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
مداحی آنلاین - اخت الرضا یا معصومه - نریمانی.mp3
5.48M
گنــبد زرد تـــو شده ســرپناه ایــران خداروشکر که گذرت خورد به راه ایران *سیدرضا نریمانی (س) 🎊 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاط
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت "همرزمان و خانواده شهید" 🔹صفحه :٢٣٧_٢٣۶ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🦋 ((نگران نباش!)) من به محمّدحسین گفتم: «بابا! خداوکیلی شما بیاید بروید، ما بچّه‌ها را نجات می دهیم. محمّدحسین ! تو که وضعیتت از همه خراب تر است. قبلاً توی خیبر شدی، برو این جا نمان! ماسک هم که نداری، برو خودت را شستشو بده!» گفت : «نترس! نگران نباش با هم هستیم!» خلاصه خیلی اصرار کردم امّا گوش نکرد. وقتی به خرابه های اتاق رسیدیم، صدای را از زیر آوار شنيديم که بد جوری داد و فریاد می‌کرد. 😓 ((بارقهٔ امید)) راکت که منفجر شد 💥ساختمان فرو ریخت. من زیر آوار ماندم. آن هایی که توی اتاق نزدیک در بودند، توانستند خودشان را نجات دهند؛ امّا بقیه از جمله خود من، همان جا گیر کردیم. فریاد میزدم و کمک می خواستم، نفسم داشت بند می‌آمد ناگهان صدای محمّدحسین بارقه ای از امید در دلم روشن کرد! صدای صحبت هایشان به گوشم می‌رسید و مطمئن شدم که نجات پیدا خواهم کرد. آن ها کمک کردند تا من از زیر آوار بیرون بیام. من که اول بیرون آمدم، گفتم : «وزیری، دیندار، دامغانی، کیانی و چند تا از بچّه‌ها هنوز زیر آواراند.» آن ها هر کدام را بیرون آوردند، شهید شده بود. من نمی‌دانستم دقیق چه کسانی توی اتاق بودند و این کار را مشکل کرده بود. حالم از دیدن پیکر های پاک بچّه‌ها دگرگون شده بود و به ذهنم فشار می آوردم! ناگهان یادم آمد که قبل از انفجار مقابل من نشسته بود. به محمّدحسین گفتم: «شگرف هنوز زیر آوار است.» تا این حرف را زدم، همگی دوباره شروع به جستجو کردند، امّا نتوانستند او را پیدا کنند... 😞 محمّدحسین گفت: «این طور نمی شود. بروید لودر بیاورد.» در همین موقع صدایی توجّه همهٔ را به خود جلب کرد. 😳 او شگرف بود که از پشت سر می آمد گفتم : «تو کجا بودی؟ مگر زیر آوار نماندی؟» گفت: «نه! راه باز شد و من به سمت بیرون فرار کردم.» با آمدن شگرف دیگر بچّه ها مطمئن شدند کسی جا نمانده است. ♦️به روایت: "حسین متصدی " 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman