eitaa logo
گلزار ادبیات
7.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
165 ویدیو
4 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌: ع. ک. (بانو خالقی) ایجاد کانال: ۹ بهمن ۱۴۰۱ استفاده از مطالب، با ذکر نام یا لینک کانال مجاز است. تبلیغ و تبادل نداریم. کانال دوم‌ما #گلستان‌ادبیات https://eitaa.com/golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
معجزه‌ی بازی چیست؟ از علی‌محمد مؤدب معجزه‌ی بازی چیست؟ که کودکان می‌دوند و نرسیده دامنها را، از غبار می‌تکانند چیست معجزه‌ی بازی؟ که کودکان، قایم می‌شوند و پیداشان که می‌کنی بزرگ شده‌اند دروغ‌های، مؤدب، ص ۷۸. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان کوتاه 📚📚📚 بازی یک برنامه‌نویس و یک مهندس، در یک مسافرت طولانی هوایی کنار یک‌دیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلی با هم بازی کنیم؟ مهندس که می‌خواست استراحت کند، محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روی خودش کشید. برنامه‌نویس دوباره گفت: بازی سرگرم‌کننده‌ای است. من از شما، یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید، پنج دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌پرسید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم، من‌ پنج دلار به شما می‌دهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشم‌هایش را روی هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار برنامه‌نویس، پیشنهاد دیگری داد؛ گفت: خوب اگر شما سوال مرا جواب ندادید، پنج دلار بدهید؛ ولی اگر من نتوانستم سوال شما را جواب بدهم، پنجاه دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد، چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامه‌نویس بازی کند. برنامه‌نویس، نخستین سوال را مطرح کرد: فاصله‌ی زمین تا ماه چقدر است؟ مهندس بدون این که کلمه‌ای بر زبان آورد، دست در جیبش کرد و پنج دلار به برنامه نویس داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: آن چیست که وقتی از تپه، بالا می‌رود، سه پا دارد و وقتی پایین می‌آید، چهار پا؟ برنامه‌نویس، نگاه تعجب‌آمیزی کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل‌حملش رفت و جستجو کرد. چیز مفیدی پیدا نکرد. سپس برای تمام همکارانش، پست الکترونیک فرستاد؛ ولی آن‌ها هم نتوانستند کمکی کنند. بالاخره بعد از سه ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و پنجاه دلار به او داد. مهندس، مودبانه پول را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامه‌نویس، بعد از کمی مکث، او را تکان داد و گفت: خوب، جواب سوالت چه بود؟ مهندس دوباره بدون این که کلمه‌ای بر زبان آورد، دست در جیبش کرد و پنج دلار به برنامه نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید. تو تویی؟ امیررضا آرمیون، ج ۱، ص ۱۱۶ - ۱۱۸. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303