جان غزل
از محمدعلی بهمنی
اینک آن طفلِ گریزانِ دبستان غزل
بازگشته است غریبانه به دامان غزل
چتر نیماست، به سر دارد و میبارد؛ لیک
عطشی میکشدش از پیِ باران غزل...
تو مگر تاب و توانی شوی ای عشق، که من
همچنان جسمِ غزل هستم و تو، جانِ غزل!
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود، بهمنی، ص ۱۳.
#جانغزل
#محمدعلیبهمنی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303