📚حکایت بهرام گور و حکیم📚
از جوامع الحکایات محمد عوفی
در زمان بهرام گور، حکیمی بود که در فضل و حکمت، یگانه بود و در هنر و دانش، انگشتنمای اهل زمانه. چون بارها از او نزد بهرام گور تعریف کردند، بهرام، او را احضار و در انواع علوم، امتحان کرد.
چون همهی جوابها را درست گفت، بهرام گفت: باید شغل وزارت را به او بدهم؛ اما با خود گفت: صبر کن تا ادب و همت او را هم بیازمایم.
پس او را بر سر سفرهی غذا با خود همکاسه کرد و بر سر سفرهی خاص خود بنشاند و مرغی بریان پیش او گذاشت. حکیم، مرغ را پاره میکرد و با اشتهای تمام میخورد و پس از آن، مرغی دیگر برگرفت.
بهرام گفت: این مرد که در پیش من این چنین میخورد، همّت ندارد. اگر من حاضر نباشم، مال مرا در غیبت چگونه خواهد خورد؟ پس به او خلعت و جایزهای داد و او را بازگرداند و به سبب آن ترک ادب، از شغل وزارت محروم ماند.
📚📚📚📚
حکایتهای دلنشین، بازنویسی جوامع الحکایات عوفی، به کوشش منوچهر دانشپژوه، ص ۱۲۵.
#حکایتبهرامگوروحکیم
#جوامعالحکایاتعوفی
#منوچهردانشپژوه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303