معنی مسافر در گلشن راز محمود شبستری
مسافر آن بُوَد کاو بگذرد زود
ز خود فانی شود چون آتش از دود
یعنی "مسافر" و "سالک" آن است که از منازل طبیعی و مُشتَهَیات نفسانی و لذّات و مألوفات جسمانی عبور نماید و از لباس صفات بشری مُنخَلِع گردد و از ظلمت تَعَیُّن خودی که حجاب نور اصل و حقیقت او بود، صافی گردد و پردهی پندار خودی، از روی حقیقت براندازد و چون دود، از آتش جدا شود.
لغات:
مشتهیات: جمع مشتهیه، چیزهای خواستهشده و مرغوب.
مألوفات: جمع مألوفه، الفتگرفتهها، خوگرفتهها.
منخلع: از جای کنده، جدا، منقطع.
مَفاتیحُ الاِعجاز فی شرح گلشن راز، شمسالدین محمد لاهیجی، تصحیح و توضیح دکتر برزگر خالقی و عفت کرباسی (بانو خالقی)، چاپ چهاردهم، ۱۴۰۱، ص ۲۰۵.
#گلشنراز
#شرحگلشنراز
#محمودشبستری
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303