داستان طنز 😂😂
حکایت دستگاه دروغسنج، قسمت دوم
از دکتر شهرام جوادینژاد
ثبتنامکنندگان، چندین برابر موجودی انبار کارخانه بودند. هیأتمدیره دستور داد که چندین کارخانهی دیگر، برای ساخت دستگاه دروغسنج، سریع احداث و به صورت شبانهروزی و در سه شیفت مشغول به کار شوند.
انتشار این خبر، تا حدودی جَوّ به هم ریختهی ناشی از کمبود دستگاه را جبران کرد. عدهای فرصتطلب، سریع مغازههای خود را تغییر داده، انواع و اقسام خدمات و فروش وسایل جانبی دروغسنج رونق گرفت.
خیابانها پر شده بود از مغازههایی که این نوع خدمات را ارائه میدادند. از آن طرف، کار خرید و فروش فیشها هم رونق گرفته بود و صفحههای نیازمندیهای روزنامهها، مملو از آگهیهای خرید و فروش فیش دروغسنج شده بود. پس از گذشت چند هفته، بهتدریج تمامی دستگاههای دروغسنج به متقاضیانی که تقریباً تمامی مردم شهر بودند، تحویل داده شد؛ ولی مشکلات یکی پس از دیگری شروع شد.
صفهایی طویل، مقابل دادگاهها برای متقاضیان طلاق شکل گرفت و شهر، عملاً به حالت فلج درآمد. ظاهراً همهی زن و شوهرها، همسرانشان را مجبور کرده بودند که مقابل دستگاه دروغسنج به سؤالاتی از قبیل: آیا من را دوست داری یا نه؟ آیا تا به حال در زندگی مشترکمان دروغ گفتهای یا نه؟ و غیره پاسخ دهند.
قسمت سوم و پایانی، فردا🌹🌹🌹
نَمِکدون، طنزنوشتههای دکتر شهرام جوادینژاد، ص ۲۰۷ و ۲۰۸.
#داستانطنز
#حکایتدستگاهدروغسنج
#شهرامجوادینژاد
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303