عقل و دل
از فاضل نظری
جان پس از عمری دویدن، لحظهای آسوده بود
عقل، سر پیچیده بود از آن چه دل فرموده بود
عقل با دل روبرو شد، صبح دلتنگی به خیر
عقل، برمیگشت راهی را که دل پیموده بود
عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت
دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود
عقل، منطق داشت، حرفش را به کرسی مینشاند
دل، سراسر دست و پا میزد؛ ولی بیهوده بود...
ضد، نظری، ص ۳۳.
#عقلودل
#فاضلنظری
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303