eitaa logo
🟢گلزار ادبیات🟢
7.2هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
268 ویدیو
5 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌ و کارشناس ارشد ادبیات: عفت ک. (بانو خالقی) استفاده از مطالب، با درج لینک. کانال‌سوم: #سخنان‌بزرگان‌ایران‌و‌جهان https://eitaa.com/sokhananebozorgan2 کانال دوم‌: #گلستان‌ادبیات https://eitaa.com/golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
نالیدن ستون حَنّانه در فِراق پیامبر(ص) از مثنوی مولوی اُستُنِ حَنّانه از هجرِ رسول ناله می‌زد همچو اربابِ عقول گفت پیغمبر: چه خواهی ای ستون؟ گفت: جانم از فراقت گشت خون مَسندت من بودم، از من تاختی بر سرِ مِنبر، تو مسند ساختی گفت می‌خواهی تو را نخلی کنند؟ شرقی و غربی ز تو میوه چِنند؟ یا در آن عالَم حَقَت سروی کند تا تر و تازه بمانی تا ابد؟ گفت: آن خواهم که دائم شد بقاش بشنو ای غافل، کم از چوبی مباش آن ستون را دفن کرد اندر زمین تا چو مردم حَشر گردد یومِ دین تا بدانی هر که را یزدان بخواند از همه کار جهان بی‌کار ماند هر که را باشد ز یزدان کار و بار یافت بار آن جا و بیرون شد ز کار نکات: استن: ستون. حنانه: ناله‌کننده، گریه‌کننده. ستون حنانه: نام یکی از ستونهای مسجد النبی است که در محل درخت نخلی قرار داشت. پس از ساختن منبر برای پیامبر(ص) به جهت دیدن روی پیامبر توسط مردم هنگام وعظ ایشان، آن ستون از دوری پیامبر نالید. در حال حاضر، این ستون در مسجد النبی وجود ندارد. برخی روایات، حاکی از دفن ستون زیر منبر پیامبر است. مسند: جایگاه. یوم دین: روز قیامت. بار یافتن: اجازه‌ی ورود یافتن، نزدیک شدن. مثنوی معنوی، جلد اول، دفتر اول، ص ۱۳۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
معجزه‌ی پیامبر(ص) و به سخن آمدن سنگریزه در دست ابوجهل از مثنوی مولوی سنگها اندر کفِ بوجهل بود گفت: ای احمد، بگو این چیست؟ زود گر رسولی، چیست در مُشتم نهان؟ چون خبر داری ز راز آسمان؟ گفت: چون خواهی؟ بگویم کان چه‌هاست؟ یا بگوید آن که ما حقّیم و راست؟ گفت بوجهل: این دوم، نادرتر است گفت: آری، حق از آن قادرتر است از میان مُشت او هر پاره‌سنگ در شهادت گفتن آمد بی‌درنگ لا الهَ گفت، اِلّا الله گفت گوهر احمد رسولُ الله گفت چون شنید از سنگها بوجهل این زد ز خشم آن سنگها را بر زمین مثنوی معنوی، جلد اول، دفتر اول، ص ۱۳۴. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
ندای فرشتگان برای بخشنده و خسیس از مثنوی مولوی گفت پیغمبر که: دائم بهرِ پند دو فرشته، خوش منادی می‌کنند کای خدایا، مُنفِقان را سیر دار هر دِرَمشان را عوض دِه صد هزار ای خدایا، مُمسِکان را در جهان تو مده الّا زیان اندر زیان ای بسا اِمساک که ز انفاق بِه مال حق را جز به امر حق مده تا عوض یابی تو گنج بیکران تا نباشی از عِدادِ کافران کاشتران قربان همی‌کردند تا چیره گردد تیغشان بر مصطفا... سَروران مکّه در حَرب رسول بودشان قربان به امّید قبول بهرِ این مومن همی‌گوید ز بیم در نماز: اِهدِ صِراطَ المستقیم آن دِرَم دادن ، سَخی را لایق است جان سپردن، خود سزای عاشق است نان دهی از بهرِ حق، نانت دهند جان دهی از بهر حق، جانت دهند..‌. لغات: منفق: اِنفاق‌کننده، بخشنده. درم: یا دِرهَم، واحد پول نقره در قدیم. ممسک: بخیل، خسیس. امساک: خودداری از بخشش. از عدادِ: در شمارِ. حرب: جنگ. سخی: بخشنده، باسخاوت. سخا: بخشندگی. مثنوی معنوی، جلد اول، دفتر اول، ص ۱۳۸. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
ماجرای نحوی و کشتیبان از مثنوی مولوی آن یکی نحوی به کشتی درنشست رو به کشتیبان نهاد آن خودپرست گفت: هیچ از نحو خواندی؟ گفت: لا گفت: نیمِ عمر تو شد در فنا دل‌شکسته گشت کشتیبان ز تاب لیک، آن دم کرد خامُش از جواب باد، کشتی را به گردابی فکند گفت کشتیبان بدان نحوی بلند: هیچ دانی آشنا کردن؟ بگو گفت: نی، ای خوش‌جوابِ خوب‌رو گفت: کلّ عمرت ای نحوی فناست زان که کشتی، غرق این گردابهاست محو می‌باید، نه نحو این جا بدان گر تو محوی، بی‌خطر در آب ران لغات: نحوی: عالم به علم نحو، متخصص دستور زبان. لا: نه. آشنا کردن: شنا کردن. مثنوی معنوی، ج ۱، دفتر اول، ص ۱۷۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
طاعت چهار هندو😂 از مثنوی مولوی چار هِندو در یکی مسجد شدند بهرِ طاعت، راکع و ساجد شدند هر یکی بر نیّتی تکبیر کرد در نماز آمد به مسکینی و درد موذن آمد، زان یکی لفظی بجَست کای موذّن، بانگ کردی، وقت هست؟ گفت آن هندوی دیگر از نیاز: هی، سخن گفتی و باطل شد نماز آن سوم گفت آن دوم را: ای عمو چه زنی طعنه بر او؟ خود را بگو آن چهارم گفت: حمد الله که من در نیفتادم به چَه چون این سه تن پس نماز هر چهاران شد تباه عیب‌گویان، بیشتر گم‌کرده راه ای خُنُک جانی که عیب خویش دید هر که عیبی گفت، آن بر خود خرید هندو: اهل هند، پیرو آیین هند قدیم. خنک : خوشا، خوش به حالِ. به نقل از گلبانگ سربلندی، دکتر آذرمینا و دیگران، ص ۳۱. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
آزادگی و رهایی از حرص از مثنوی مولوی ۱ - بند بگسل باش آزاد ای پسر چند باشی بند سیم و بند زر؟ ۲ - گر بریزی بحر را در کوزه‌ای چند گنجد؟ قسمت یک روزه‌ای ۳ - کوزه‌ی چشم حریصان پر نشد تا صدف قانع نشد، پر دُر نشد ۴ - هر که را جامه ز عشقی چاک شد او ز حرص و عیب کلّی پاک شد آموزه‌های اخلاقی در مثنوی، علی شیروانی، انتشارات دارالعلم، قم، ۱۳۷۷، ص ۳۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
از پاکان بد مگو از مثنوی مولوی ۱ - چون خدا خواهد که پرده‌ی کس دَرَد میلش اندر طعنه‌ی پاکان بَرَد ۲ - ور خدا خواهد که پوشد عیب کس کم زند در عیب معیوبان نفس ۳ - چون خدا خواهد که مان یاری کند میل ما را جانب زاری کند آموزه‌های اخلاقی در مثنوی، ص ۴۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
کار برای خدا از مثنوی مولوی هر چه کاری، از برای او بکار چون اسیر دوستی، ای دوستدار گِردِ نفسِ دُزد و کار او مپیچ هر چه آن نه کار حق، هیچ است، هیچ 🦋🦋🦋 آموزه‌های اخلاقی در مثنوی، ص ۹۶. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
جویندگی و یابندگی از مثنوی مولوی سایه‌ی حق، بر سر بنده بُوَد عاقبت، جوینده، یابنده بُوَد گفت پیغمبر که چون کوبی دری عاقبت زان در، برون آید سری چون نشینی بر سر کوی کسی عاقبت بینی تو هم روی کسی چون ز چاهی می‌کَنی هر روز خاک عاقبت اندر رسی در آبِ پاک جمله دانند این اگر تو نَگرَوی هر چه می‌کاریش، روزی بِدرَوی بدروی: درو می‌کنی‌. آموزه‌های اخلاقی در مثنوی، ص ۲۱۶. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
نهان داشتن اسرار🌹🌹🌹 از مثنوی مولوی چون که اسرارت نهان در دل شود آن مرادت، زودتر حاصل شود گفت پیغمبر هر آن کاو سِر نهفت زود گردد با مراد خویش جفت شعر و زندگی، مهدی سهیلی، ص ۶۹ و ۷۰. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایتی از مثنوی مولوی اختلاف در چگونگی و شکل پیل پیل اندر خانه‌ی تاریک بود عرضه را آورده بودندش هُنود از برای دیدنش، مردم بسی اندر آن ظلمت، همی‌شد هر کسی دیدنش با چشم، چون ممکن نبود اندر آن تاریکی‌اش، کف می‌بَسود آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد گفت: همچون ناودان است این نهاد آن یکی را دست بر گوشش رسید آن بر او چون بادبیزن شد پدید آن یکی را کف چو بر پایش بسود گفت: شکل پیل دیدم چون عمود آن یکی بر پشت او بنهاد دست گفت: خود این پیل، چون تختی بُده‌ست همچنین هر یک به جزوی که رسید فهمِ آن می‌کرد، هر جا می‌شنید از نظرگه گفتشان شد مختلف آن یکی دالش لقب داد، این الف در کف هر یک اگر شمعی بُدی اختلاف از گفتشان، بیرون شدی لغات: هنود: هندی‌ها. همی‌شد: می‌رفت. می‌بسود: لمس می‌کرد. از مصدر بَسودن: لمس کردن. بادبیزن: بادبزن. عمود: ستون. مثنوی معنوی، تصحیح دکتر محمدرضا برزگر خالقی، ج ۱، ص ۳۸۷ و ۳۸۸. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
بیتهایی از مثنوی مولوی در روزه رزق حق، حکمت بُوَد در مرتبت کان گلوگیرت نباشد عاقبت این دهان بستی، دهانی باز شد کاو خورنده‌ی لقمه‌های راز شد..‌ باش در روزه، شکیبا و مُصِر دم‌به‌دم، قوتِ خدا را منتظر کان خدایِ خوب‌کارِ بردبار هدیه‌ها را می‌دهد در انتظار مثنوی معنوی، ج ۱، دفتر سوم، ص ۴۹۹ و ج ۲، دفتر پنجم، ص ۷۹۳. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303