eitaa logo
گلزار ادبیات
8.2هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
145 ویدیو
1 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌: ع. ک. (بانو خالقی) ایجاد کانال: ۹ بهمن ۱۴۰۱ استفاده از مطالب، با ذکر نام یا لینک کانال مجاز است. تبلیغ و تبادل نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان کوتاه📚📚📚 هدیه‌ی پدربزرگ هدیه را از پدربزرگ مهربان خود گرفت و با هیجان زیاد، بازش کرد. یک کتاب با جلد چرمی نفیس بود که روی کتاب، با خطی درشت و به رنگ طلایی نوشته بود: پله پله تا موفقیت. نوجوان قصه‌ی ما، ابروهایش را در هم کشید؛ سرش را بلند کرد و رو به پدربزرگش کرد و گفت: آقا جان، شما که می‌دانید من از این نوع کتابها خوشم نمی‌آید. پیر مرد که انتظار این جمله را از نوه‌ی خود داشت، تنها چشمهایش را به آرامی تنگ کرد و در همین فاصله، لبخند عمیقی روی صورتش نشست. هنوز کتاب در دست پسرک بود. شروع به ورق زدن کتاب کرد. هر قدر ورق می‌زد، تعجبش بیشتر می‌شد. با چشمانی گِرد و حالتی مضطرب از ترس تمسخر، دوباره سرش را بلند کرد و گفت: این که همش خالیه! می‌خواهید اذیتم کنید؟ پدربزرگ، آرام و بانگاهی پر از محبت، کنار نوه‌ی خود نشست و گفت: توقع نداری که داستان موفقیت تو را، یک نفر دیگه بنویسه؟ پسر که تازه متوجه شده بود، با خوشحالی تمام گفت: نه، خدا نکنه. و این سرآغاز حرکت نوجوان قصه‌ی ما شد. زبان‌زد، عبداللهی، ص ۴۵. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303