داستان کوتاه
پیرمرد ناشنوا
پیرمردی که مشکل شنوایی داشت و هیچ صدایی را نمیشنید، بالاخره بعد از چند سال با یک شیوهی درمان جدید، شنوایی خود را دوباره به دست آورد.
دو سه هفته بعد از بهبودی، به دکتر معالجش مراجعه کرد تا از او به خاطر زحماتی که در طول مدت درمان برایش کشیده بود، تشکر کند. دکتر به خاطر نتیجهی مثبت درمان، بسیار خوشحال شد و به او گفت: خوشحالم که شما را سالم میبینم. مطمئناً خانوادهی شما هم باید خیلی خوشحال باشند که شنوایی خود را به دست آوردید.
پیرمرد، لبخند تلخی زد و گفت: نه، من هنوز به آنها چیزی نگفتم. هر شب مینشینم و به حرفهایشان گوش میکنم. فقط تنها اتفاقی که افتاده، این است که در این مدت، تا حالا چند بار وصیتنامهام را عوض کردم.
من منم؟ امیررضا آرمیون، ج ۲، ص ۱۸۴ و ۱۸۵.
#داستانکوتاه
#پیرمردناشنوا
#امیررضاآرمیون
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303