یک رباعی از فخرالدین عراقی
در عشق، اگر بسی ملامت ببری
تا ظن نبری جان به قیامت ببری
انصاف دِه از خویشتن ای خامطمع
عاشق شوی و جان به سلامت ببری؟!
گزیدهی آثار فخرالدین عراقی، ص ۲۸۱.
#عشق
#فخرالدینعراقی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان کوتاه 📚📚📚
بازی
یک برنامهنویس و یک مهندس، در یک مسافرت طولانی هوایی کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامهنویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلی با هم بازی کنیم؟ مهندس که میخواست استراحت کند، محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روی خودش کشید. برنامهنویس دوباره گفت: بازی سرگرمکنندهای است. من از شما، یک سوال میپرسم و اگر شما جوابش را نمیدانستید، پنج دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال میپرسید و اگر من جوابش را نمیدانستم، من پنج دلار به شما میدهم.
مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روی هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار برنامهنویس، پیشنهاد دیگری داد؛ گفت: خوب اگر شما سوال مرا جواب ندادید، پنج دلار بدهید؛ ولی اگر من نتوانستم سوال شما را جواب بدهم، پنجاه دلار به شما میدهم. این پیشنهاد، چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامهنویس بازی کند.
برنامهنویس، نخستین سوال را مطرح کرد: فاصلهی زمین تا ماه چقدر است؟ مهندس بدون این که کلمهای بر زبان آورد، دست در جیبش کرد و پنج دلار به برنامه نویس داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: آن چیست که وقتی از تپه، بالا میرود، سه پا دارد و وقتی پایین میآید، چهار پا؟ برنامهنویس، نگاه تعجبآمیزی کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابلحملش رفت و جستجو کرد. چیز مفیدی پیدا نکرد. سپس برای تمام همکارانش، پست الکترونیک فرستاد؛ ولی آنها هم نتوانستند کمکی کنند.
بالاخره بعد از سه ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و پنجاه دلار به او داد. مهندس، مودبانه پول را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامهنویس، بعد از کمی مکث، او را تکان داد و گفت: خوب، جواب سوالت چه بود؟ مهندس دوباره بدون این که کلمهای بر زبان آورد، دست در جیبش کرد و پنج دلار به برنامه نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید.
تو تویی؟ امیررضا آرمیون، ج ۱، ص ۱۱۶ - ۱۱۸.
#داستانکوتاه
#بازی
#امیررضاآرمیون
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
گمگشته
از رحیم معینی کرمانشاهی
از آن گمگشتهی من هم، نشانی آور ای قاصد
که چون یعقوب نابینا، سخن با پیرهن گویم
ای شمعها بسوزید، ص ۱۶.
#یعقوب
#معینیکرمانشاهی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
hushang.ebtehaj-azroyeto.del.kandanam.Amokht.mp3
1.47M
شعر از روی تو دل کندن...
🌹🌹🌹
از#هوشنگابتهاج
با دکلمهی شاعر
🌼🌼🌼
کبوتر در اندیشهی مولانا
در غزلهای مولانا، کبوتر، دل است:
چو پرید سوی بامت، ز تنم کبوترِ دل
به فغان شدم چو بلبل، که کبوترم نیامد
چو پیِ کبوترِ دل، به هوا شدم چو بازان
چه همای ماند و عَنقا، که برابرم نیامد
(دیوان شمس، غزل ۷۷۰)
فرهنگ نمادها و نشانهها در اندیشهی مولانا، علی تاجدینی، ذیل واژهی کبوتر.
#نمادهایمولانا
#کبوتر
#علیتاجدینی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
غزلهای ناب
مرتضی امیری اسفندقه
دلم برای غزلهای نابِ تو تنگ است
تمام پیکر من، گوش میشود، برگرد
کَوار، گزیدهی اشعار مرتضی امیری اسفندقه، ص ۴۶.
#دلتنگ
#امیریاسفندقه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سلام. وقت به خیر 🌹🌹🌹
به کانال گلزار ادبیات خوش آمدید.
اگر علاقهمند به مطالعهی شعرهای زیبا و پرمحتوای تکبیتی و دوبیتی هستید،
همراه ما باشید در کانال دوم ما:
#گلستانادبیات 🌺🌺🌺
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3029336810Cb0c3442fae
🌼🌼🌼🌼🌼
امام علی - علیه السلام - فرمودند:
کم سخن گفتن، عیبها را میپوشاند و گناهان را کم میکند.
غرر الحکم، ج ۳، ص ۵۳۷.
#امام_علی(ع)
#کمحرفی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
دلم همراه توست
از مصطفی رحماندوست
تور و پارو، قایقی کوچک
در کنارت هم دل من
عاشقی کوچک
رفتی از دیشب برای صید نان از آب
من ولی در انتظار بازگشت تو
چشم بر دریا
خسته و بیخواب
وای! دریا سخت طوفانی است
هیچ کس جز من در این جا نیست
نیست راهت راه بیبرگشت
آن دل تنگی که همراه تو دادم
بارها گفته
باز خواهی گشت.
خلوت انس، ج ۳، ص ۲۲۰ و ۲۲۱.
#صیدنان
#مصطفی_رحماندوست
#روزادبیاتکودکونوجوان
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
این شعر، تقدیم به کسانی که در هیاهوی زندگی، هنوز کودک دلشان، جای مهر و محبت است و هوای کودکان نیازمند را دارند.
🌹🌹🌹