⭐یادی از استاد شهید حاج علی کسائی⭐
💐وارد حسینیه جماران شدم و منتظر تشریف فرمایی ایشان شدم. در بین جمعیت، چشمم به آقای کسائی افتاد. او هم مرا دید.کم با هم صحبت و درد دل کردیم. ایشان از وضعیت دو دستگی که در شیراز به وجود آمده بود خیلی شاکی بود ومسائلی دیگری که دغدغه ایشان بود مطرح کرد، قرار شد بعد سخنان امام اگر شد به صورت خصوصی خدمت ایشان برسیم و مطالب را بگوئیم و راهنمایی بخواهیم...
امام آمد. من و آقای کسائی هر دو کوتاه قد بودیم روی شوفاژهای انتهای حسینه ایستادیم تا امام را خوب ببینیم.سخنرانی امام که شروع شد، امام بحثش را در مورد اتحاد و همدلی شروع کرد، هر جمله ای که می گفت گویی پاسخی بود به سؤالاتی که ما می خواستیم از امام بپرسیم، بی اختیار با هر کلام امام، نگاه من و آقای کسائی به سمت هم می چرخید و با تعجب به هم نگاه می کردیم. گویی امام دل ما را خوانده بود و فقط می خواست جواب سوالات آقای کسایی را بدهد...
در ادامه امام به نقش روحانیت و جایگاه آنها در جهاد و جبهه ها اشاره کردند و خواستند تا روحانیون حضور فعال تری در جبهه ها داشته باشند که باز از جمله دغدغه های آقای کسائی بود.
گل از گل آقای کسائی شکفت. هرچه سؤال داشت که شاید به خاطر پرسیدن و راهنمایی گرفتن درباره آنها از امام به تهران آمده بود، امام در آن سخنرانی خود مطرح کردند. دیگر نیازی نبود که ما خصوصی خدمت امام برسیم...
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
10.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خطابه زینبی و دردمندانه ی دختر شجاع #شهید_محمد_قنبری در مراسم تشییع پدرش؛
ما پشت این انقلاب میمانیم و از ولایت دفاع میکنیم.
🔹 مردم آگاه باشید راه ما راه شهادت است، راه ما اطاعت از ولی امر زمان است کاری نکنید فردای قیامت شهدا یقه شما را بگیرند و بگویند روی خون ما پا گذاشتید.
🔹 از خدا میخواهم به رهبر سلامتی عطا فرماید و این انقلاب را به انقلاب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف متصل گرداند.
😭😭
#شهیدمحمدقنبری
🌱🌷🌱
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌹 #مراسم میهمانی لاله های زهرایی🌹
💢و گرامیداشت سردار شهید محمد حسین حامدی
🔹با #روایتگری: حاج محمد مهدی حامدی(برادر بزرگوار شهید)
💢 #بامداحی: کربلایی محمد علی مشکین فام
#مکان : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام
#زمان : ◀️ پنجشنبه ۲۵ خرداد / از ساعت ۱۷
🔺🔺🔺🔺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🔺🔺🔺
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
مبلغ باشید
🌷🕊🍃
____قشنگترین سرگردونی ؟
هی میون گلزار شهدا بگردی
دنبال رفقای شهیدت 💔🥀
پنجشنبه ویادشهداباذکر #صلوات
#صبح_وعاقبتتون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟
2⃣ 2⃣ روز تا عیدالله الاکبر، #عید بزرگ #غدیر باقی مانده است...
✅ اَلا اِنَّ اَوْلِیائَهُمُ الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ - عَزَّوَجَلَّ - فَقالَ: الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ اُولئِكَ لَهُمُ الْاَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ.
✅ هان! دوست داران امامان ، مؤمنانی هستند که #خداوند جزّوجل چنین توصیف فرموده :آنان که ایمان آورده، باور خود را به شرک نیالوده اند ؛ پس ایشان در امان اند و راه یافتگان.
(انعام/۸۲)
📚فرازی از بخش هفتم #خطابه غدیر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈مبلغ #غدیـــــر باشیـــد
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚨به مناسبت یادواره شهید حامدی، امروز در #گلزارشهدای_شیراز
🔹️تیر به کف دستش خورده و انگشتان دست راستش حرکت نداشت.
🔸️سال ۶۷ بود. عراق مثل ابتدای جنگ، به طور گسترده در حال گذر از مرزهای ایران و تصرف خاک ایران بود، جبهه ها خالی از نیرو شده بود.
حضرت امام فرمان دادند که مردم جبهه را پر کنند.
🔸️حسین سر از پا نمی شناخت بلافاصله آماده شد تا به جبهه برود
لباس پوشید، پوتین را به پا کرد، اما چون انگشتانش حس نداشت، نمی توانست بند پوتین را ببندد. صدای مادرش زد تا بند پوتین را برایش ببندد.
تا مادر بیاید چند دقیقه طول کشید..
ناگهان حسین با ناراحتی پایش را چند بار به زمین کوبید و گفت: عجله کنید، حرف امام زمین مانده.. حرف امام عقب افتاد..
🔸️بعد ازشهادت حسین, آیت الله نجابت به منزل آمدند و فرمودند:
مدتی پیش درعالم خواب دیدم در باغی هستم که دو نهر یکی از شیر و دیگری از عسل جاری است. همه شهیدان دور شهید دستغیب نشسته بودند.در همین هنگام حاج حسین وارد شد وهمه شهدا به احترام ایشان ایستادند.
از خواب پریدم, ساعت و تاریخ خواب را یادداشت کردم که بعد دیدم منطبق با ساعت وتاریخ شهادت حاج حسین است..
🔸️🔹️
#طلبه شهیدحاج محمدحسین حامدی
#شهدای_فارس
🌱🌷🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
گلزار شهدا
🌹 #مراسم میهمانی لاله های زهرایی🌹 💢و گرامیداشت سردار شهید محمد حسین حامدی 🔹با #روایتگری: حاج محم
همسنگرا و خادمین شهدا
شهدای بیت المقدس ۷ یکی از شهدای مظلوم و غریبی هستند که در این ایام در شلمچه به شهادت رسیدند
خیلی از این شهدا با لب تشنه شهید شدند
امروز مراسم به یاد این شهداست
مجلس امروز را هم شرکت کنید و هم دیگران را دعوت کنید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_دست_بالا*
#نویسنده_بیژن_کیا*
#قسمت_سی_چهارم
_حالا نمیخواد عزا بگیری هنوز که عملیات تمام نشده.
_شاید شهید شده باشه .گمونم دیشب یکی میگفت شهید شده اما نمیدونم کی بود تو اون تاریکی.
_صبر کن اگه امشب برنگشت فردا باهم میریم دنبالش.
شب شدو غلامعلی برنگرد دوباره صبح شد و خبری از برادر من شد رفتم سراغ محمد اسلامی نسب و گفتم: می خوام برم دنبال غلامعلی بگردم.
شهید اسلامی نسب کمی فکر کرد و گفت: میخوای باهات بیام؟!
_نه
_موتور سیکلتش اونجاست .برو که خوش خبر باشی انشالله.
رفتم و آنجا را وجب به وجب گشتم اما انگار غیب شده بود. روز قبل دلداری ام داده بودند و گفته بودند برمیگردد.
برگشت اما استخوانش !برگشت اما سالها بعد! او همان شب به آسمان پر کشیده بود.
🌿🌿🌿🌿
نزدیک ظهر بود که زنگ خانه به صدا درآمد. عصازنان از اتاق بیرون آمدم و لنگ لنگان از حیاط رد شدم و در را باز کردم. پیرزن چروکیده و قد کوتاهی روبرویم ایستاده و چادری رنگ و رو رفته پوشیده بود .بغض آلود سلام کرد.
_من سواد ندارم این عکس آقا کریمه؟!
پیرزن به اعلامیه شهادت کریم اقبالپور اشاره کرد و پرسید: برادرته؟!
ساعت کار دادم و گفتم: دوستت کاکام بود ،اما از برادر چیزی کم نداشت.
بغضش شکسته و اشک صورت چروکیده اش را پوشاند.
_چرا گریه می کنی مادر؟!
_به من کمک می کرد.
_آره کریم خیلی مهربون بود.
_بعضی وقتا با دوستش برام خوراکی می آورد و یه وقتایی هم بهم پول میداد. انگار میدونستند بعد از یک عمر کلفتی مردم ،حالا دیگه کسی به یک پیرزن ضعیف کار نمیده. امروز رفتم کمیته امداد حالا هم داشتم برمیگشتم خونه که یک دفعه چشمم به این اعلامیه افتاد. شهید شده؟!
سر تکون دادم : کریم به خیلی ها کمک می کرد. حالا کسی هست که کمک کنه!؟
_نه مادر ..دوستش هم انگار منو یادش رفته .اونم دیگه سراغی ازم گرفته.
_اسمش چی بود یادت هست؟!
_ گمونم دست بالا بود. مدتی هست که دیگه نمیاد..
_اونم شهید شده.
_تو از کجا میدونی؟!
_غلامعلی دست بالا برادرم بود.
پیرزن خیره نگاهم کرد. اشک چشمانش دوید و بیآنکه دیگر حرفی بزند به راه افتاد و رفت.
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
•دلت که گرفت💔
•با رفیقی درد و دل کن
⇜که #آسمانی باشد
•این زمینیـ🌎ها
•در کارِ #خود مانده اند
#رفیق_شهیدم 🌷
#گاهےنگاهے😔
🌹🍃🌹🍃
عصر پنجشنبه، هدیه به شهدا #صلوات
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
یادی از استاد شهید حاج علی کسائی
سال 61 بود که آقای کسائی، طرح برپایی یک مسابقه سراسری احکام و عقاید در استان فارس را مطرح کرد. ایشان برای این مسابقه 1000 جایزه پیش بینی کرده بود که به 200 نفر اول موتور سیکلت اهدا می شد تا جوایز نفیس دیگر. پس از اینکه طرح ایشان مورد موافقت قرار گرفت. خودش شروع به نوشتن جزوه ای برای مسابقه کرد. یک جزوه کامل که شامل احکام و عقاید و به خصوص مطالب زیبایی در مورد نیاز و وجوب شرکت در جبهه و جهاد و شهادت در آن نوشته بود.
این مسابقه با این جوایز شور و ولوله ای در مردم انداخت. بیش از پنج هزار نفر از زن و مرد از سراسر استان در این مسابقه شرکت کردند.
این ابتکار و این همت آقای کسائی ماندگار شد چون سطح عقیدتی افراد و خانواده های زیادی را یک سطح بالاتر برد، غیر از این که، چون در زمان جنگ بودیم، بخشی از جزوه که مربوط به جهاد و شهادت بود، مشوق جوانان زیادی برای شرکت در جبهه های نبرد شد.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید