eitaa logo
گلزار شهدا
5.7هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
43.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙یک چیزی که خیلی در زندگی من اثر بخش بود در رابطه با خدا ... 🎞مداح و ذاکر امام حسین علیه السلام، سردار بی سر شهید حاج شیرعلی سلطانی 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرسول سجادیان⭐️ 🌹ندیدم برای خودش خرجی بکند و چیزی بخرد. می گفت انسان یک بدن دارد، دو لباس برایش بس است، یکی بپوشد یکی بشورد. گاهی همان دو تا را هم نداشت. وقتی لباسش کثیف می شد، چادر مادرش را دور خودش می پچید تا لباسش را بشوریم! یکبار پرسیدم رسول حقوقت چقدر است؟ با خنده گفت: مگر نمی دانی بسیجی حقوق ندارد! از طریق دوستانم پرس و جو کردم حقوقش را فهمیدم. به او گفتم و گفتم: سید رسول با حقوقت چه کار می کنی؟ با ناراحتی گفت: نباید دنبال حقوق من می رفتی، بعد از مرگم می فهمید با آن چه می کردم. بعد از شهادتش بود. دیدم چند خانواده غریب آمده اند. از آن ها پرسیدم شما سید رسول را از کجا می شناسید؟ گفتند سید رسول سال ها تمام خرج و مخارج زندگی ما را تأمین می کرد! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰حسین چند ماهی یک بار به مرخصی می آمد یک روز با پاهای گچ گرفته به خانه آمد. با اضطراب پرسیدم: مادر پاهایت چطور شده ؟ لبخندی زد و گفت: چیزی نیست مادر موتور روی پایم افتاده... بعد از شهادتش فهمیدم در کوه های خان طومان در سال 90 زخمی شده ولی برای اینکه من مضطر نشوم حقیقت را به من نگفته بود. در آن ماموریت بهترین دوستش (کمیل صفری تبار ) را از دست داده بود. خانه آن شهید عزیز در بابل بود. حسین پس از شهادتِ دوستش در مرخصی هایش ابتدا به مادر کمیل سر می زد و بعد به خانه می آمد . و همیشه به مادر کمیل می گفته دعا کنید تا من هم شهید شوم (به روایت مادر شهید) 🔰 شب عملیات بود. قرآن در دست گرفته بودم و بچه ها از زیر آن می گذشتند. حسین با موتور چهارچرخ در حال گذشتن از زیر قرآن بود که گفت : دعا کن فردا اولین شهید روز باشم... و روز تاسوعا به آرزوش رسید شهید مدافع حرم 🕊🌹 🌱🌷🌱🌷 @golzarshohadashiraz
📝دل نوشته حججی در محرم🏴 سال ۹۵:👇 ‌ 🥀🌱یا رب علیه‌السلام ‌ 🔰خدایا؛ عقدۀ دل💓 پیشت باز نکرده‌ام و باز به لطف شما فرصتی مهیا شد...خدایا؛ محرم حسین علیه‌السلام رسید... تاسوعا رسید... عاشورا رسید...محرم ره به اتمام است و هنوز...خدایا؛ چه شده است⁉️مگر چه کرده‌ام که این‎گونه باید رنج و فراق بکشم؟خدایا؛ می‌دانم... می‌دانم 🔰 روسیاهم🖤، پرگناهم😔...اما... تو را به حسین علیه‌السلام... تو را به زینب سلام‌الله‌علیها... تو را به عباس علیه‌السلام...خدایا... دیگر بس است... اصلاً بگذار این‌گونه بگویم... غلط کردم.... بگذر... بگذر از گذشته‌ام. ببخش...باور ندارم در عالم تو را راهی نباشد.❌ ‌ 🌸 اله العالمین...🌸 ‌ 🔰ببخش آن گناهانی🔞 را که از روی جهالت انجام داده‌ام. آن خطاهایی را که دیدی و حیا نکردم. خدایا، تو را به مُحرَم 🚩حسین علیه‌السلام مرا هم مَحرَم کن... این غلام روسیاه پرگناه بی‌پناه را هم پناه بده...خدایا، گذشت و من کل سال را تنها با خاطرات همان چند روز جهاد گذراندم...زنده‌ام به دوباره رفتن... 🔰مپسند... مپسند که این‌ رنج بکشم...سینه‌ام دیگر تاب ندارد... مگر چند نفر شوق رفتن دارند⁉️یعنی بین این همه خوبان چون من راه ندارد؟مگر جز این است که حسین علیه‌السلام هم علیه‌السلام را برد و هم حُر را...مگر جز این است که هم حبیب روسفید شد و هم جو ْن...خدایا 🔰 اگر شوقی هست، اگر هست، اگر روحم به تکاپو افتاده است برای رفتن همه و همه به لطف تو بوده و بس...می‌توانستی مرا هم در این دنیا غرق کنی...می‌توانستی مرا هم آنقدر سرگرمدنیا کنی که فکر جهاد هم نباشد جه برسد به رفتن... آنقدر وابسته‌ام کنی که نتوانم از داشته‌هایم دل بکنم...اما خدایا، از همه چیز دل💖 بریده‌ام...از زن و فرزندم گذشتم... 🔰دیگر هیچ چیز این دنیا ارزشی ندارد جز آنچه که مرا به تو برساند...خدایا، من از همه چیز این دنیا تو نیز از من بگذر...و این همه را فقط از لطف تو می‌دانم...پس: ای که مرا خوانده‌ای؛ راه نشانم بده ... ‌ 🌷 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ
امان از شام❗️ آنقدر شدت مصائب شام سنگین بود که امام سجاد علیه السلام خودش تمثال صبر است میفرماید ؛ کاش شام را ندیده بودم ؛ تمام روضه در این حرف مستتر است... 💔🥀 🏴 (ع) وارث نهضت عاشورا تسلیت باد. 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
دهه اول محرم بود.سربازهای آموزشی را برای راهپیمایی شب به بیرون از پادگان بردیم. مهدی که فرمانده پادگان بود حال عجیبی داشت. پوتینش را در اورده, دور گردنش انداخته بود و پیشاپیش ستون ها روی سنگ و خارها حرکت می کرد, گویی روی زمین نبود و در اسمان ها سیر می کرد, نمی دانستم این کارش برای چیست. در دامنه کوهی دستور ایستاد داد, همه روبرویش نشستند. مهدی با صدایی بغض الود از سختی های پیش رو در جبهه گفت, تا حرفش را به امام حسین(ع) و کربلا رساند. کلام اخرش این بود... -این یک دستور نظامی نیست. هر کس دوست دارد به یاد غربت و غریبی اهل بیت امام حسین(ع), امشب پوتینش را در بیاورد و این ارتفاع را با پای برهنه طی کند! بعد هم با پای برهنه شروع کرد به بالا رفتن. چند دقیقه نگذشته بود که ۱۲۰۰ سرباز و مربی و ... پوتین ها را به گردن انداخته و جا پای فرمانده گذاشته و به یاد غریبی حضرت زینب(س) و اهل بیت امام (ع) از ارتفاع بالا می رفتند... 🌹🍃🌹🍃🌹 @golzarshohadashiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * یک پیشبینی دیگر او هم مال زمان جنگ است که باز خودم شاهد آن بودم و اینها از فراست گوهر آدمی بر می آید و سرچشمه ای به حکمت دارد نهادهای است کاملاً خدایی که به نظر میرسد. چندان اکتسابی نیست و باید در روز ازل خلقت به جوهر کسی آمیخته باشند. برخی از آنها الهامات کرامت گونه است که مهبطی به پاکی قلب مؤمن میخواهند تا بر آن فرود آیند و البته گوش نامحرم نباشد، جای پیغام سروش وجود نازنین شمس از آن گونه بود که ما بارها و بارها در حیات طیبه ی او مشاهده کرده بودیم و دیگر ایمان آورده بودیم که او را آنیست در حیات ،در درک و دریافت ،در حقیقت وجود ،در مکاشفه و مشاهده که ارزانی هرکس نشده است. چشمی داشت که آن سوى جدار را میدید. گوشی داشت که میشنید و هوشی درست که در می یافت‌. من بارها در همراهی او به ماجرای خضر و موسی رسیدم و شاید شمس نیز در دل گذرانده باشد که إِنَّكَ لَن تَستطيع معى صَبراً . ماجرای جبهه هم از این قرار بود که به عنوان واحد تخریب لشکر ۱۹ فجر، با زحمت و مکافات بسیار از اهواز نقل مکان کردیم به سومار .چهارپنج کامیون فقط وسایل و ادوات داشتیم به هر حال دستور بود و باید در جای جدید که پادگان ابوذر باشد ،در حوالی شهر سومار مستقر میشدیم. نصف شب بود که وسایل را در پادگان ابوذر پیاده کردیم و چون ادوات تخریب از حساسیتی خاص برخوردارند در جای امن و دور از دسترس جایشان دادیم .بعد از سه روز که هنوز خستگی اثاث کشی از تنمان بیرون نرفته بود ،شمس الدین صدام کرد و گفت :برو موتوری لشکر سه کامیون بگیر، کار داریم . حالا موتوری لشکر کجاست؟ بیست و پنج کیلومتر دور از زاغه مهمات ما! گفتم :کامیون برای چی؟ گفت: میخواهیم مواد را جابه جا کنیم . بهانه آوردم که هنوز خستگی از تنمان نرفته دوباره کجا بار کنیم؟ ظاهراً چاره ای جز اطاعت نداشتم. هم برادر بزرگترم بود و هم فرمانده ام. موقعیت هم موقعیت جنگی. این بود که موتور را سوار شدم و بیست و پنج کیلومتر را در غبار جادههای خاکی و چاله چوله های ردّ خمپاره ها و گلوله های توپ ،پشت سر گذاشتم تا به موتوری لشکر رسیدم. .. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رفتم پست رو تحویل بگیرم ازش دیدم تیر خورده افتاده کف سنگر... ع https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرسول سجادیان⭐️ 🌹بچه‌های گروه مقاومت یک خیمه ابتدای خیابان شیشه‌گری برپا کرده بودند. دنبال سید رسول به آن خیمه رفتم. درب برزنتی خیمه روی هم بود. آن را کنار زدم. دیدم سید رسول روبه‌قبله نشسته است. کنارش یک ضبط‌صوت روشن بود. دعای کمیل آقای انصاریان پخش می‌شد. با نوای دعای کمیل گریه می‌کرد و شانه‌هایش می‌لرزید. به مسجد برگشتم،به بچه ها گفتم بیاید ببیند سید رسول چه گریه‌ای راه انداخته، چند تا بچه‌ها را جمع کنید بریم یکم اذیتش کنیم، از این حال بیرون بیاید. آنها داخل رفتند. من هم برای کاری رفتم و چند دقیقه بعد برگشتم. دیدم همه این بچه‌ها پشت سر سید رسول نشسته‌اند و با گریه‌های او های‌های گریه می‌کنند! نمی‌دانم چه جاذبه‌ای داشت که این بچه‌ها این طور جذبش می‌شدند. با لبخندش می‌خندیدند و با گریه و حزنش غمگین می‌شدند! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
: کشوری که در قلب، اسم حسین علیه السلام را دارد، فرهنگ را دارد، باید در زیست و فرهنگ، الگوی جهان شود. 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماهمیشه فکرمیکنیم‌شهدا یه کارخاصی‌کردن‌کہ‌شهیدشدن❗ ، نه‌رفیق . .🖐🏽 اونا خیلی‌کارهارونکردن‌که شهید شدن :)❤️ 🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75