[✨💔]
گفتم :
دگر قلبم شوق شهادت ندارد !
گفت :
مراقب ِنگاهت باش ...
اَلعَین بَریدُ القَلب ؛
چشم پیغام رسان دل است .
.
.
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
[⛅🍒]
همین که تــو هر صبـ🌤ـح
در خیالِ منی؛
حالِ هر روزِ من خــوبــــ است
سلام آقـ ❥ ــا جــ ❥ ــان✋💛
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مقام_معظم_رهبری♥️•~°
🎞 ای کاش مرگ ماهم مثل بچه های شما (شهدا) باشه...
✨ معنی #پرواز را کبوتر می داند ،
و معنی زمین را به خاک نشسته !😔💔
#شهادتمآرزوست🥀
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_مجنون_من_کجایی؟
══🍃💚🍃══════
#قسمت_نهم
از اتاق رقیه به سمت اتاق خودم رفتم
گوشی و برداشتم📞
-سلام سید
سیدمجتبی: سلام علیکم برادر
-خخخ
خوشمزه 😁
زنگ زدم بپرسم برنامه هئیت چه مدلیه⁉️
سید: عرض به حضورتون برادر جمالی
این مداح هئیت ما مدافع حرم هست
صبح تشریف آوردن از سوریه 🍃
-از خونه ما رفتی روی کله قند خوابیدی که شیرین شدی
یا رفتی قم تو نمک خوابیدی که بانمک شدی😁
سید؛ هیچ کدام بالام جان
انصافا تو نمیدونی چرا، برادر جمالی مداح ماهم هست😊
داعش بهش کارساز نیست
-خخخخ گلو له نمکی
موندم یه طوری شهید بشم جیگر رفقا بسوزه😔🌹
برو دیگه بچه پرو
فعلا یاعلی
سید: یاعلی
رقیه: داداش من حاضرم😊
-بفرما فدات بشم
بزن بریم
سوار ماشین🚙 شدیم
خب رقیه خانم تعریف کن
چه خبر
رقیه: عرض به حضورتون که قراره کلاسام شروع بشه
پنج شنبه حاجی گفت برم معراج🌹🍃
-إه موفق باشی
ساعت ۱۰ تو معراج الشهدا جلسه داشتیم
الانم با داداش تو راه معراجیم🌹🍃
وارد معراج الشهدا تو اتاق اصلی معراج که مخصوص همین جلسات است شدیم
داداشم عادتش بود جایی که خواهران باشن چندبار یاالله میگه☺️
ساعت ۱۰ بود حاج آقا کریمی وارد شد
همه به احترامش بلند شدیم
با برادران دست داد
حاج آقا : 🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃
بچهها ببنید
قراره همتون جزو بچههای جمعآوری آثار شهدا بشید
دوتا خانم و یه آقا
اما تیم اصلیمون فقط یه خانم یه آقا هستن😐
اسامی تک تک خونده میشود
حاج آقا کریمی: اما تیم اصلی
سیدمجتبی حسینی و رقیه جمالی جزو تیم اصلی هستن😍
به سمت ماشین حرکت کردیم
-داداش، حسنا خانم هم داره میاد مزارشهدا🌷
داداش سرش و انداخت پایین و قرمز شد☺️
وا اینجا چه خبره
این چرا قرمز شد خدایا 😂😂
بجان خودم یه خبریه اینجا
تو راه حسناهم به ما اضافه شد،
حسنا و آقای حسینی خواهر _ برادر شیری بودن😊
حسنا با آقای حسینی سلام و علیک کرد
رو به حسین با صدایی که خجالت و حیا توش موج میزد گفت سلام آقای جمالی✋
دیگه به یقیین رسیدم اینجا یه خبریه
باید به مامان و زینب بگم😍
بالاخره به مزار شهدا رسیدیم
استاد رو به ما گفت بچهها اجازه میدید من با رفقام تنها باشم😔
بعدا شما اضافه بشید
این سه تا چرا سرخن😳🤔
خدایا اینجا چه خبره
-بچهها شما روزه سکوتید عایا
حسناخانم و داداش جان😳
یاخدا این دوتا چرا سیب قرمزن😳🍎
شما دوتا که روزه سکوتید
استاد که پیش پدرن، من میرم پیش دوست شهیدم🌷
حسین: باشه مراقب خودت باش
-باشه داداش جان
به سمت مزار دوست شهیدم🌷 راه افتادم
شهید ابوالفضل ململی
شهیدی که عاشقش بودم😍
دقیقا مثل آقا قمربنی هاشم شهید شده
تو عملیات کربلای ۴، منطقهای که
آدم توش پرواز میکرد تا صحن بین الحرمین میرفت😔
بعد از یه ربع ما به حاج آقا اضافه شدیم
ساعت ۱ ظهره، داریم میریم خونه
قراره شب بریم دعای کمیل🍃
اما تا شب باید رفتارای حسین و حسنا رو به مامان بگم😉
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو............ش
══🍃💚🍃══════
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_مجنون_من_کجایی؟
══🍃💚🍃══════
#قسمت_دهم
همه بچهها رفتن
منو آقای حسینی موندیم
حاج آقا: بچهها، شما دوتا خیلی وظیفتون سنگینه
همه این لیست، فرمانده هستن
ازتون توقع کار عالی دارم👌
نه مصاحبه معمولی
منو آقای حسینی اصلا سربلند نکردیم
حاج آقا: خوب بچهها من دارم میرم مزارشهدا🌷
اگه میخاید بیاید یاعلی
البته حسین آقا میاد
سرراهم میریم دنبال دخترم😊
-آخ جون حسنا مییاد
با حسین وارد خونه شدیم
مامان: بچهها خوش اومدین😊
-مامان باید باهاتون حرف بزنم
مامان: باشه عزیزم بیا
-مامان
فکرکنم باید برای پسرت آستین بالا بزنی
مامان: یعنی چی؟😳😳😳
-مامان امروز منو داداشم و حسنا و آقای حسینی رفتیم مزارشهدا
مامان این دوتا سکوت و سرخ😐😊
مامان: تو مطمئنی
-۹۹درصد💯
مامان : باشه عزیزم
حسین جان پسرم بیا ناهار
سر میز ناهار مامان شروع کرد به حرف زدن
_حسین جان
حسین : بله مادر ما برات یه دختر خوب سراغ داریم 😳
غذا پرید تو گلوی داداش، با دست زدم پشتش
برادر من آروم😁
حسین: مادر
من فعلا بهش فکر نمیکنم 🤔
آب ریختم دادم دستش داشت آب میخورد گفتم کلا فکر نمیکنی یا به حسنا فکر میکنی😳
باز آب پرید گلوش
-مبارک باشه داداش جان😍
مامان : زنگ بزنم خونشون؟
حسین سرش انداخت پایین
-مبارکه 👏👏👏👏😍😍😍
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو............ش
══🍃💚🍃══════
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
سلااااااام☺️🌺
میدونم منتظرین بریم یه بخش دیگه اززندگی منو باهم ورق بزنیم🌹🍃
این بار بشنوید از خواهرم🍃😍
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
✨💫✨💫✨💫✨💫✨
#سلام_بر_ابراهیم ✋🌻✨
قسمت چهارم
🍀 زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار " #شهید_ابراهیم_هادی "
✅ روزی حلال
سلام✋
من خواهر شهید ابراهیم هادی هستم😊 دیشب داداش رضا یه خاطره از داداش شهیدمون براتون گفته حالا منم میخوام در ادامه ش بگم👇👇
💥 پيامبراعظم(ص) ميفرمايد: «فرزندانتان را در خوب شدنشان ياري كنيد، زيرا هر كه بخواهد ميتواند نافرماني را از فرزند خود بيرون كند.» (نهجالفصاحه حديث370)
بر اين اساس پدرمان در تربيت صحيح ابراهيم و دیگر بچهها اصلاً كوتاهي نكرد.😇 البته پدرمان بسیار انسان باتقوائی بود.🙂 اهل مسجد و هیئت بود و به رزق حلال بسیار اهمیت میداد.🌺 او خوب میدانست پیامبر(ص) میفرماید: «عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن روزي حلال است.»🌸
#ادامه_دارد... ☺️
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
💥براي همين وقتي عدهاي از اراذل و اوباش در محلهی اميريه (شاپور) آن زمان، اذيتش كردند و نميگذاشتند كاسبي حلالی داشته باشد، مغازهاي كه از ارث پدري به دست آورده بود را فروخت و به كارخانهی قند رفت.😢 آنجا مشغول كارگري شد. صبح تا شب مقابل كوره میایستاد.😔 تازه آن موقع توانست خانهای کوچک بخرد.😊
ابراهيم بارها گفته بود: «اگر پدرم بچههاي خوبي تربيت كرد به خاطر سختيهائي بود كه براي رزق حلال ميكشيد.»👌
هر زمان هم از دوران كودكي خودش ياد ميكرد ميگفت: «پدرم با من حفظ قرآن را كار ميكرد. هميشه مرا با خودش به مسجد مي برد.😍 بیشتر وقتها به مسجد آیتاللّه نوری، پائين چهارراه سرچشمه میرفتیم. آنجا هیئت حضرت علي اصغر(ع) بر پا بود. پدرم افتخار خادمي آن هيئت رو داشت.»☺️
#ادامه_دارد... 😊
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
💥یادم هست که در همان سالهای پایانی دبستان، ابراهیم کاری کرد که پدر عصبانی شد و گفت: «ابراهیم برو بیرون، تا شب هم برنگرد.»😠
ابراهیم تا شب به خانه نیامد.😞 همهی خانواده ناراحت بودند که برای ناهار چه کرده. ☹️اما روی حرف پدر حرفی نمیزند.😐
شب بود که ابراهیم برگشت. با ادب به همه سلام کرد. بلافاصله سؤال کردم: «ناهار چیکار کردی داداش؟!»😢
پدر در حالی که هنوز ناراحت نشان میداد اما منتظر جواب ابراهیم بود.😕
ابراهیم خیلی آهسته گفت: «تو کوچه راه میرفتم، دیدم یه پیر زن کلی وسائل خریده، نمیدونه چیکار کنه و چطوری بره خونه.☹️ من هم رفتم کمک کردم. وسایلش را تا منزلش بردم.😊 پیرزن هم کلی تشکر کرد و سکهی پنجریالی به من داد. نمیخواستم قبول کنم ولی خیلی اصرار کرد. من هم مطمئن بودم این پول حلاله، چون براش زحمت کشیده بودم.😌 ظهر با همان پول نان خریدم و خوردم.🙂
#ادامه_دارد... 😁
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
💥پدر وقتی ماجرا را شنید لبخندی از رضایت بر لبانش نقش بست.🙂 خوشحال بود که پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزی حلال اهمیت میدهد. دوستی پدر با ابراهیم از رابطهی پدر و پسر فراتر بود.😇 محبتی عجیب بین آن دو برقرار بود که ثمرهی آن در رشد شخصیتی این پسر مشخص بود. اما این رابطهی دوستانه زیاد طولانی نشد!😔
ابراهیم نوجوان بود که طعم خوش حمایتهای پدر را از دست داد.😭 در یک غروب غمانگیز سایهی سنگین یتیمی را بر سرش احساس کرد.😥 از آن پس مانند مردان بزرگ به زندگی ادامه داد. آن سالها بیشتر دوستان و آشنایان به او توصیه میکردند به سراغ ورزش برود. او هم قبول کرد💪
🍃🌹پایان قسمت چهارم🌹🍃
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
3-13960310.mp3
9.03M
#کرببایی_رضا_شیخی
🎼 یه نامه نوشتم تو خوابم براتون
نوشتم دلم پر زده تا هواتون...
#السلام_علی_ساکن_کربلاء 🌸🍁
#یاس_فاطمی
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
Shab03Moharram1398[10].mp3
6.72M
هیچ پرچمی غیر کربلا بالا نیست
حسین معنیِ آزادیست...
عشق پابرجاست زندگی زیباست
تا دلا دستِ ابی عبدالله ست👌♥️
#ابی_عبدالله
#دکتر_میثمـ_مطیعی
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
15.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°•|🌿🌹
#کلیپ
🎞وقتی #شهید_زینالدین اینگونه در مورد گناهانش صحبت میکند ما چه چیزی برای گفتن داریم؟
🔺امام زمان اینجاست، مراقب باشیم
#شهدا_التماس_دعا
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
رفــیق ...
آرزو نڪـن
شهیـد بشـے
آرزو ڪـن
مـثل شهـدا
زندگـے ڪـنی ...🕊🍃
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
ای غایب از نظر 💔....
بخدا دوستت دارم 🌱😔
🍂 اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
👌تنها لباسی که از همه لباس های دنیا شیک تره وفقط خودت میتونی اونو بدوزی لباس تقواست
🌸آیه ۲۶سوره اعراف🌸
🌸ارسالی اعضای کانال🍃
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
🔰من با شهدای زیادی حشر و نشر داشتم. اما شبیه شخصیت #شهيد_ابراهيم_هادي را در کمتر کسی دیدم.👌
🔰 برخی افراد بودند که بعضی از خصوصیات #ابراهیم را داشتند، اما اینکه کسی مانند #ابراهیم، این قدر جامع الاطراف باشد را ندیدم.
🔰 محبت #ابراهیم شامل حال همه می شد. از اسرای عراقی تا برخی رزمندگان که از نقاط دور دست ایران آمده بودند. این عشق و محبت، ظاهری هم نبود. ابراهیم با عشق وعلاقه به دیگران خدمت می کرد. 🌹👌
🔰اینکه ببیند یک بنده خدا اذیت می شود، برای او بسیار سخت بود.
🔰ابراهیم مسئولیت و فرماندهی قبول نمی کرد.❌
شاید یکی از دلایلش این بود که در زمان مسئولیت، امکان دارد انسان تصمیم درستی نگیرد 🔆و همین باعث رنجش اطرافیان شود.
🔰برای همین همیشه می گفت: یک نفر از دوستان، مسئولیت را قبول کند و ما با تمام توان در کنارش هستیم.💪
🔰 دیگر اینکه قلب رئوف و مهربان #ابراهیم به حیوانات هم محبت داشت.
( اغلب مدافعان حرم #شهید_هادی را الگو و دوست شهید خود میدانستند .
ان شاءالله ما هم راه شهید رو بریم و شهادت نصیبمون بشه )
🌹 راوی : مولف کتاب شهید ابراهیم هادی
♥️ کانال شهید ابراهیم هادی
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 هرکی با خدا معامله کرد ضرر نکرد.
👌👌👌
🌹 به روایت: حاج حسین یکتا
❣( شهید #حججی از عاشقان شهید #ابراهیم_هادی بود )❣
♥️ کانال شهید ابراهیم هادی
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
#منبر_بزرگان 🍃🌸
ما به دنیـا آمده ایم که با زندگـے کردن قیمت پیـدا کنیم...
نه اینکـــــه
به هر قیمت زندگـے کنیم😕
#ایت_الله_بهجت
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
#کلام_شهید🌱
#شهید_ابراهیم_هادی:
در زندگی،آدمی موفق تر است که دربرابر عصبانیت دیگران #صبور باشد و کار بی منطق انجام ندهد..
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_مجنون_من_کجایی؟
══🍃💚🍃══════
#قسمت_یازدهم
مادر پای تلفن☎️ نشست
شماره تلفن خونه حاج آقا کریمی و گرفت
مادر حسنا تلفن جواب داد📞
بعد از صحبتها
و قطع تلفن رو به من که هیجان داشتم😍 و حسین سر به زیر کرد و گفت
برای جعمه ساعت ۷ غروب قرار گذاشتم
هورا
هورا
هورا
من برم استراحت کنم
حسین: مادر با اجازتون منم برم اتاقم
~~~~~~~~~~
راوی👈حسین
وای از این رقیه شیطون😱
بدجنس
ای خدا نوکترم
اما یعنی حسنا خانم قبول میکنه همسر یه پاسدار مدافع حرم بشه 😔😔
عشق اول من حرم بی بی شهادته و بعد ازدواج با حسنا خانم
🍃توکلت علیالله🍃
اگه قبول نکرد نمیتونم روی عشق به
بی بی خط بکشم
فوقش از عشق زمینیم میگذرم
گوشی برداشتم و مداحی ارغوان و پلی کردم
"ز کودکی خادم این تبار محترمم"
بالاخره روز جعمه از راه رسید😍
کت و شلوار مشکی پوشیدم با یه پیراهن سفید
سر راهمون یه دست گل روز قرمز و گل رز سفید خریدیم 🌹
مادر، من، زینب، رقیه
فکرکنم رقیه در حال بال درآوردنه🕊🕊
زنگ زدیم حاج آقا کریمی در باز کرد
با حاج خانم برای استقبال ما اومدن😊
وارد شدیم
حاج خانم : حسناجان دخترم چای بیار ☕️☕️☕️☕️
حسناخانم با چادر وارد شد
سرم و انداختم پایین
بالاخره نوبت من بود چای بردارم😥
استرس داشتم تو دلم غوغا بود سعی کردم جلوی لرزش دستامو بگیرم
آروم چای رو برداشتم☕️
یه لحظه چشم تو چشم شدم با حسنا خانوم مشخص بود که از خجالت قرمز شده صورتش، منم کل تنم و گر گرفته بود حسنا خانم بعد یک مکث کوتاه از جلوم رد شد و روی مبل نشست☺️
صدای مادرم منو از فکر رو خیال اورد بیرون
مادر : حاج خانم اگه اجازه میدید
این دوتا بچه برن حرفهاشون بزنن
حاج خانم : بله حتما😊
حسناجان حسین آقا رو راهنمایی کن
وارد اتاق شدیم
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم بالاخره شروع کردم حرف زدن 🙂
-حسنا خانم عشق اول من شهادت🌷 و دفاع از حرمه
سخته کارم
اما تمام سعیم میکنم شما سختیش و حس نکنید
نظرتون چیه⁉️
در حالیکه همچنان سرش پایین بود گفت "علی که باشد فاطمه میشوم"
-مبارک باشه❤️😍
باهم از در خارج شدیم
کوتاهترین حرف زدن تو خواستگاری حرف زدن ما بود ظاهرا، کوتاه و مفید😁
مادر : دهنمون شیرین کنیم؟ 🍰
حسنا: هرچی مامان بابا بگن
حاج آقا: مبارکه انشاءالله😍😍
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو............ش
══🍃💚🍃══════
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_مجنون_من_کجایی؟
══🍃💚🍃══════
#قسمت_دوازدهم
راوی👈رقیه
دو روز پیش حسنا و حسین طلوع آفتاب روز جعمه تو مسجد جمکران محرم هم شدن💞
خیلی خوشحال بودم از این پیوند ☺️
امروز من با آقای حسینی تو معراج الشهدا🌹🍃 جلسه داریم
بریم هماهنگ کنیم کی و دیدار کدوم شهید؟؟
با چه کسانی قراره مصاحبه کنیم؟؟
با ماشین به سمت معراج الشهدا🌹🍃 حرکت کردم
وارد مزارشهدا شدم
پسر شهید محمدی🌷 از بچههای معراج الشهدا رو دیدم
سلام
معمولا با برادران سلام علیک نمیکنم
اما وقتی اونا سلام میدن به دور از ادبه
جوابشون ندم😊
-سلام
خوب هستید خانم جمالی؟
همچنان سر به زیر گفتم : ممنون
از طرف من به حسین آقا تبریک بگید
-ممنون حتما
خانم جمالی حقیقتا میخاستم بگم لطفا امشب تشریف بیارید هئیت خواهرم باهاتون کار دارن😳 😳
بله
وارد اتاق جلسه شدم
وا این آقای حسینی چرا اخمو هستش😠
آقای حسینی: خانم جمالی تشریف نمیاورید، الانم 😡😡😡
-آقای حسینی من دیرنکردم 😡😡😡
بعد، جلسه رسمی نیست که برادر من الانم بفرمایید تا جلسه دیر نشده
دست آقای حسینی رفت سمت موهاش و گفت : حلال کنید عصبانیم🍃
-من باید پاسخگوی عصبانیت شما باشم 😡😡😡
حسینی: حلال کنید
بفرمایید تا توضیح بدیم 😔😔😔
ما با خانواده شهدا🌷 عباس بابایی، رضا حسنپور مصاحبه داریم
با همرزانشون
انشاءالله از فردا شروع میکنیم
این دفترچه رو مطالعه کنید📖
- بله حتما یاعلی
حسینی: بابت برخودم ببخشید
-امیدوارم تکرار نشه
علت عصبانیت آقای حسینی چیه و خواهر آقای محمدی با رقیه چیکار داره🤔🤔
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو............ش
══🍃💚🍃══════
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌹امــیــرالــمــومــنــیــن امــام عــلــے عــلــیــه الــســلــامــ:
🔹قــَدْرُالــرَّجــُلــِ عــَلــَي قــَدْرِ هِمــَّتــِهِ
🔹وَ صــِدْقــُهُ عــَلــَي قــَدْرِ مــُرُوءَتــِهِ
🔹وَ شــَجــَاعــَتــُهُ عــَلــَي قــَدْرِ أَنــَفــَتــِهِ
🔹وَ عــِفــَّتــُهُ عــَلــَي قــَدْرِ غــَيْرَتــِهِ.
💢ارزشــمــرد(انــســان)بــه انــدازه همــت اوســتــ
💢و راســتــگــويي او بــه مــيزان جــوانــمــرديشــ
💢و شــجــاعــت او بــه قــدر نــنــگــي اســت كه احــســاس مــي كنــد
💢و پــاكدامــنــي او بــه انــدازه غــيرت اوســتــ.
📚نــهج الــبــلــاغــه،حــڪــمــت ۴۷.
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
1390-09-08(1).mp3
7.34M
#کربلایی_جواد_مقدم
🎵 زیر بارون توی رویا ؛یه سه شنبه شب زیبا..
#سهشنبههای_جمکرانی
#یاس_فاطمی
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
🌿اگر انسان در "پاکدامنی ظاهری" بکوشد
و اگر شکست خورد رها نکند و باز هم دنبال کند، کمکم تمام اعضا و جوارحش پاکدامن میشود
و به جانش میرود و اصطلاحا برای او "ملکه" میشود.
#آیتاللّٰهجاودان
#یاس_فاطمی
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•
سلام علیکم 🖑
زندگی نامه شهید ابراهیم هادی که در کانال گذاشته میشه طولانی هست
ومیدونم اکثرتون نمیخونید
به همین خاطر از امشب به جای ادامه زندگی نامه براتون متن های کوتاه در مورد شهید ابراهیم هادی میزاریم
با ماه همراه باشید🌸🍃
j๑ïท ➺
•♡| @Eitaa_007|♡•