6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰شب خاکسپاری مجتبی دیدم پسر جوانی کنار قبر مجتبی نشسته و زار زار گریه می کند. کنجکاو شدم، از او پرسیدم: «شما چه کاره شهید هستید؟»
گفت:« من یکی از بسیجیهای گردان آقا مجتبی هستم.»
ابتدا از گفتن دلیل گریهاش امتناع میکرد اما ساعتی بعد، آمد و کنارم نشست و این گونه تعریف کرد: « در گردان ایشان بودم که در عملیات مجروح شدم. از آن زمان به بعد هر وقت ایشان به شیراز میآمد، با جعبه شیرینی به عیادت من میآمد. وقتی جراحتم بهبود پیدا کرد، دوباره به گردان ایشان برگشتم. مدتی بعد مسأله ازدواج من پیش آمد و از ایشان خواستم که پنج هزار تومان به من قرض بدهد. ایشان هم بیآنکه چیزی بگوید یا چیزی بخواهد، روز بعد پول را برایم آورد. از روز بعد هرگاه من را می دید، راهش را کج میکرد تا چشم در چشم نشویم. حالا که ایشان شهید شدهاند، نمیدانم پول ایشان را به چه کسی پس بدهم.»
گفتم: «نمی خواهد پس بدهی.»
هر چه اصرار کرد، گفتم ما قبول نمیکنیم. وقتی به همسر ایشان موضوع را گفتم، گفت: « درست است. این دفعه آخر خودش گفت، یک نفر است که پنج هزار تومان از او میخواهم، اگر آورد از او نگیرید.»
#شهید مجتبی قطبی
#شهدای_فارس
🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_شمس_الدین_غازی*
#نویسنده_غلامرضا_کافی*
#قسمت_پنجاه_هفتم
🎙️به روایت محمود رجایی
روحیات خاصی هم به سید میخورد از جمله دعای ماه رجب هر دو دعای یامن ارجوه لکل » را با هم میخواندند و حالی میکردند. انگار از آن چیزی میفهمیدند که ما نمیفهمیدیم. بسیار اهل گریه و تضرع بودند و این هم از روحیات متفاوت و گاه متضاد سید بود که نمیشد از ظاهرش چنین دید .ولی ماه های سه گانه را روزه میگرفت و اهل دعا و مناجات بود و در امر نظامی هم قرص و محکم .اصلاً کارهایی با مواد منفجره می کرد که من میترسیدم .حقیقتاً میترسیدم ولی او انگار با نقل و نبات بازی می کند. از طرف دیگر اهل مطالعه و کتاب هم بود؛ برای نمونه وقتی شهید بزرگوار محمدرضا عقیقی اولین مسئول عقیدتی لشکر نوزده فجر، می گفت فلان کتاب شهید مطهری را بخوانید سید میگفت که خوانده ام و درباره ی آن کتاب صحبت میکرد حُسن خلق و لطف گفتار با توانایی در مدیریت را نیز با هم جمع داشت و دلیلش مدیریت او در فرماندهی آماد و پشتیبانی فرماندهی موشکی، زیرا کسانی که در این قسمت یعنی تدارکات و پشتیبانی کار کرده اند میدادند که جمع اضداد است اینجا آدمهای متفاوت سلایق مختلف روحیات ناهمگون ،سوادهای با فاصله از هم کارهای متعدد ابزار و سایل نامحدود و معدود در اینجا جمع است و مدیریت آنها البته کاری سخت هماهنگ کردن این مجموعه طوری که کار به خوبی پیش برود و هیچ مشکلی بروز نکند از خُلق خوش سید در کنار مدیریت شایسته ی او خبر میداد . او راز و سحری داشت که جلب و جذب میکرد و آدمها را منقاد خود میساخت و شاید همین حال را خود ما به سید داشتیم که تا آخرین لحظات عمر عزیزش باقی بود و این که میگویم استاد ما و برادر بزرگ ما بود شوخی نمیکنم به واقع این گونه بود این کشش و جذبه هم که در شخصیت داشت، چند سویه بود یعنی بر اثر یک چیز نبود ،بلکه بر اثر همان احوالات مختلف بود .یعنی وقتی شوخی ها و شیطتنت های ظریف او را می دیدی ،در کنارش نماز اول وقت ،تضرع و دعایش را می دیدی،در کنارش روحیه عرفانی و اهل شعر بودنش و حتی شعر گفتنش را می دیدی که شعرهای جالبی می گفت .از سوی دیگر در امور نظامی و ابتکاراتش در این حوزه می دیدی ، پایداری و ایثار و برادری اش را می دیدی .همه این ها تو را با او پیوند می داد و مهرش را به دل می انداخت .
#ادامه_دارد ..
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
19.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 ببینید | مستند کوتاه "هدیه به قلب مجروح جُنا"
🔸روایتی از سرگذشت مهمانان سوریهای برنامه معلی و دیدار اخیر مادر و دختر اهل فوعه و کفریا با رهبر انقلاب ببینید...
🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید حاج موسی رضا زاده⭐️
🌹فرزند اولمان پسر بود. فرزند دوم و سوم هم دختر شد. فرزند چهارم که دختر شد، زخم زبان های اطرافیان شروع شد. در منطقه ما پسر زیاد برای خانواده را خوب و دختر پشت سر هم را خوب نمی دانستند.
حالم از زخم زبان ها گرفته بود. از روی موسی خجالت می کشیدم که باز دختر دار شدم. وقتی آمد، سرم را زیر پتوپنهان کردم که اشک هایم را نبیند.
گفت : چرا گریه می کنی؟
با بغض گفتم: باز هم دختر شد.
با خوشحالی گفت خدا را شکر که باز هم دختر شد. زیر چشمی نگاهش کردم.قنداقه دخترش را روی سر گذاشت و گفت: دیگه نگی دختر بده، دختر رحمت خداست، لطف خداست!
رفتارش را که دیدم، دلم از غم خالی شد، تمام زخم زبان ها را فراموش کردم.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهوقتِ۱۹شهریورماه ؛❣
تولدت مبارک دلاور. . .♡
💢فرازی از وصیت نامه شهید مصطفی صدرزاده
شکر بیپایان خدایی را که محبت شهدا و امام شهدا را در دلم انداخت و به بنده توفیق داد تا در بسیج خادم باشم. خدایا از تو ممنونم بیاندازه که در دل ما محبت سید علی خامنهای را انداختی تا بیاموزد درس ایستادگی را درس اینکه یزیدهای دوران را بشناسیم و جلوی آنها سر خم نکنیم. از تمام دوستان و آشنایان در ابتدای وصیتنامه خویش تقاضا دارم به فرامین مقام معظم رهبری گوش دهند تا گمراه نشوند. زیرا ایشان بهترین دوست شناس و دشمن شناس است
#شهیدمدافع_حرم🕊🌹
#مصطفی_صدرزاده
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
💢اگر میخواهی
محبوبِ خدا شوی،
گمنام باش،
کار کن برای خدا،
نه برای معروفیت...
#سردار_شهید_علی_تجلایی
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🌷🕊🍃
وَ چہ زیباسٺ ڪہ
ٺو ســـر بـدهے با دل و جان
و ٺـــو خود جان و سر عـالم و آدم بـاشے...
#سرباز_ولایت
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🥀💔
#صبح_وعاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠سیره شهــ💔ـــدا💠
غلام شاگرد نانوا بود.🍞🥖
یڪ روز می رفتم خانه, غلام را دیدم یڪ ڪیسه پر از نان و میوه و وسایل دیگر دستش بود.🍑🍒🥖🍓
آرام دنبالش رفتم. دیدم بسته را گذاشت پشت درب خانه اے, آرام دری زد و به راه خودش ادامه داد.
می دانستم در آن خانه هفت بچه یتیم زندگے مے ڪنند.
تنم یخ ڪرد, ڪاری ڪرد ڪه حتے من و مادرش هم نمیدانستیم.
وقتے رسیدم خانه, گفتم :"چرا می خواهے به ڪسے ڪمڪ ڪنے این جور ؟؟ خوب برو داخل بذار تو خونه...
با شرم گفت: *دوست ندارم ڪسے مرا ببیند و برای این خانواده بد شود, نمی خواهم غیر از خدا ڪسی بداند!* 👌
☝راوی پدر شهید
#شهید_غلامعلی_غفاری
#شهدای_فارس
🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_شمس_الدین_غازی*
#نویسنده_غلامرضا_کافی*
#قسمت_پنجاه_هشتم
🎙️به روایت محمود رجایی
روزهای غم انگیز و طاقت سوز آخر که شیر بیشه چله گاه یال فرو افکنده بود و عقاب قله های« قوچ خوس» فروغی در دیدگان نداشت و پلنگ -بلندی های سپیدان سر از مجادله ی ماه برتافته بود، به اتفاق دوستان نظیر سردار حدائق، سردار مهدیار سردار مازندرانی سردار شیخ زاده به سراغش رفتیم .
پیاپی سرفه میکرد و عذر میخواست و من هرچه سعی میکردم آن برز و بالای گذشته را با لباس سبز و سفید یا با هیمنه ی کلاه تکاوری به یاد بیاورم، قامت تکیده و روی ملول و رنجورش نمیگذاشت و اینک خلاصه ای از آن شمس در مقابلم نشسته .بود به ناگزیر سخن را به گذشته بردیم و یاد کردیم از مجید رؤیایی ،ژولیده سیرت ،حسین نژاد ،محمد زاده، سعید جراحی، نعیمی، کریم حیدری و ... و دوستان به دلداری و سرسلامتی تعارف می کردند که خدا شفا میدهد.
ان شاء الله دوباره برمیگردی سر کار و ... ولی او پیش از این جایش را در بهشت قرب الهی یافته بود.
در این تعارف و تکلیفها نگاهی به من و شیخ زاده ،انداخت.
رفیقان روزهای لباس قرضی و عدس پلوهای نیمه سیر و گفت با لبخند، که البته من طعم آن لبخند را در نیافتم که تلخ بود یا شیرین ، که من همه چیز را پذیرفته ام و به این اتفاق دعا کنید تا این حال من به عنوان بیماری
بسیار راضی ام و خدا کند، شما هم
دعا کنید تا این حال من به عنوان بیماری نباشد، بلکه شیمیایی و به عنوان آثار جنگ باشد که من همش عین دوستانم به
خیل شهدا بپیوندم .وقت خداحافظی شاید هیچ یک از ما به ظاهر اشکی بر چهره نداشتیم؛ ولی چنان اندوهی در دلمان لانه کرده بود که گلهای
سجاده ی مغرب را حسابی سیراب کرد.
#ادامه_دارد ..
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
10.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #روایتگری | #اربعین_حماسه
.:لبخندی به حسین (ع):.
داستان تسیح قدرت الله
🎙 راوی : سردار #محمد_احمدیان
🌱🍃🌱🍃
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
⭐️یادی از سردار شهید حاج موسی رضا زاده⭐️
🌹سال 1354 [شهید] آیت الله سید اسدالله مدنی توسط رژیم پهلوی از تبریز به نورآباد تبعید شدند. موسی که انگار گمشده خود را پیدا کرده بود از ایشان بهره ها برد. یک روز آقای مدنی این آیه را تلاوت و ترجمه و تفسیر کردند: « لَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ ۗوَكَفَىٰ بِاللَّهِ حَسِيبًا » (آیه 39 احزاب). این آیه را نوشت، چون مؤذن مسجد هم بود، هر بار قبل از اذان در بلندگو آن را می خواند. تکرار خواندن این آیه ساواک و مأموران را حساس کرد. یک روز به مسجد آمدند و حاج موسی را تهدید کردند و گفتند این آیه را نخوان برات دردسر میشه!
گفت از کی خواندن آیات قرآن ممنوع شده!!!
هنوز مأموران دور نشده بودند که وقت اذان شد. حاج موسی پشت میکروفن رفت و اول این آیه را محکم تر از قبل تلاوت کرد بعد هم اذان گفت!!!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
برادران! عقب بایستیم، ترسو بار میآییم
استثنا هم ندارد.
آخرش که چی؟ هی خودمان را عقب حفظ کنیم. آخرش هم توی لحاف و تشک بمیریم، آن وقت همه بسیجیها روز قیامت به ما میخندند.
تا زمانی که ظلمی هست مبارزه هم هست،
شکلش فرق میکند اما اصلش فرقی نمیکند.
#شهید_حسن_باقری
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید