eitaa logo
گلزار شهدا
5.6هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🕊🍃 ای شهید؛ به‌توخواهم‌پیوست آرزو‌که‌عیب‌نیست:)...!' 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔰اولين اعزامش به جبهه هاي جنوب و منطقه عملياتي فاو بود که در اين منطقه مجروح شيميايي شد. 🔰زماني که به مرخصي آمده بود کتابهايش را برداشت و گفت: *"زندگي بايد در جبهه رقم بخورد. در صورت امکان و اوقات فراغت همانجا درس هم مي خوانم."* 🔰عبدالمحمد و فرمانده اش شهید اکبر میرزایی علاقه وافري به يکديگر داشتند. زمانی که اکبر به شهادت رسید، عبدالمحمد اسلحه او را برداشت و گفت:اجازه نمی دهم اسلحه اکبر بر زمین بیفتد. عبدالمحمد يک روز بعد به وصال معشوق خويش رسيد🥺 🔰یک روز قبل از رفتن به جبهه منزل را تمیز می کردم یک کار بنایی داشتم که او خیلی کمکم کرد. خواستم او را ببوسم. "عبدالمحمد" دور ماشین می چرخید و فکر میکرد که می خواهم مانع رفتنش بشوم.او را در آغوشم گرفتم بغض گلویم را گرفته بود . خداحافظی کرد و رفت. وقتی داشتم دیوار خانه را درست می کردم دختر کوچکم علتش را پرسید.گفتم: "عبدالمحمد" از جبهه بیاید و برایش عروسی بگیریم خانه را برای آن زمان درست می کنم. چند روز بعد خبر شهادتش آمد.🥺 عبدالمحمد اکبری باصری 🦋--🍃─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─🍃-🦋 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * _انگار دوباره اومدی _خب آخه... مگه قرار نبود بیام _بگیر لیوانت... تو مثل خرمگس به جون هر که افتادی ول کنش نیستی. لیوان را تا نیمه پر کرد تازه همین هم بیشترش تفاله بود. گفت: - مزه ی چایی توی تفالشه یک حبه قند هم بیشتر از دستش در نیامد. کرم ایزدی مند که با این یکی کرم همسن و سال و هم محلی بود در حالی که دیگ بزرگ غذا توی دو دستش بود، از خاکریز بالا آمد. می خواست اضافه های غذا را دور بریزد. صدا زدم - عمو گرم کمک نمیخوای؟ با پرخاش گفت: - جبهه هم بچه بازی شده حالا اگه این عملیات لو نرفته بود. آن وقت معلوم میشد چند تا بچه مثل تو از ترس.... حرفش تمام نشده بود که سوت خمپاره ۱۲۰ او را نقش زمین کرد دیگ از دستش رها و پای خاکریز گپ شد. داد میزدم. _حالا دیدی دروغگو... دیدی کی میترسه!!!... دیدی چوب خدا صدا نداره... همان شب سنگر گروهان سوم هدف خمپاره قرار گرفت. صبح که برای نماز بیدار شدیم، این خبر به گوش ما رسید با عجله خود را به مقر گروهان سوم رساندم برای هم محلی ها نگران بودم خوشبختانه تلفاتی .نبود فقط کرم و خدا بخش دچار موج انفجار شده و اعزام شده بودند دو روز دیگر در آنجا ماندیم. تا این که در موقع غروب مایلرها رسیدند. سوار شدیم و به عقب بازگشتیم از آن جا به پادگان معاد و از پادگان معاد به جای اصلی یعنی گتوند رسیدیم. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا غروب این بچه‌ها ذکر "یا قمر بنی‌هاشم" می‌گفتن و تیر می‌خوردن و شهید می‌شدن... 🌱🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb نشردهید
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرضا سجادیان⭐️ 🌹 بعد از برگشت از کردستان گفت: مادر، می‌خواهم برای دیدار امام به قم بروم، شما هم بیایید. من و خواهرش همراهش شدیم و به قم رفتیم. یک روز عید بود. ابتدا برای زیارت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها رفتیم.با هم به مدرسه فیضیه قم رفتیم. امام با مردم دیدار داشتند. مردم در صف به دیدار امام می‌رفتند. ما هم وارد صف شدیم. به امام که رسیدیم، سید رضا خم شد و دستان امام را بوسید. ما هم عبای امام را بوسیدیم. امام نگاهی به‌صورت و چشمان سید رضا کردند و گفتند: پسرم سید هستی؟ سید رضا گفت: بله اماما. امام باز نگاهی عمیق به‌صورت سید رضا کردند و باز فرمودند: از پدر و مادر سیدی؟ لبخندی روی صورت سید رضا آمد و گفت: بله آقا، هم از پدر هم از مادر سید هستم. آقا گفتند: سید چه هستی؟ سید رضا گفتند: سید موسوی! این بار لبخند روی صورت امام آمد.و انجام دادند. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
شہید گنجی خطاب‌ به‌ شہید آوینی گفت:حاج‌ مرتضی! دیگه‌ باب‌ شہادت‌ هم‌ بستہ‌ شد...💔 شہید آوینی در‌ جواب‌ گفت: نہ‌ برادر!!! لباس‌ تک‌ سایزی است که‌ باید تن‌ِ آدم‌ِ به‌ اندازه‌ آن‌ در‌آید هروقت‌ به‌ سایز‌ این‌ لباسِ‌ تک سایز‌ درآمدی...پروازمیکنی...! مطمئن باش...! ‎‎‌‌‎🌱🌷🌱 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
«بعضی‌ها فکر می‌کنند اگر ظاهرشان را شبیه شهدا کنند کار تمام است؛ نه، باید مانند شهدا زندگی کرد» 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🚨 میهمانی لاله های زهرایی گرامیداشت شهدای بسیج🇮🇷 💢 و روایتگری :حجت الاسلام سعید آزاده 💢 : حاج امیرحسین راستی : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ پنجشنبه ۲ آذرماه/ از ساعت ۱۶ 🔺🔺 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
🌷🕊🍃 با تبسم هـاے گرمت صبح من آغاز شد صبح آمد خندہ ات جاریست  لبخندت بہ خیر 🌷 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🌷معتقد بود مي گفت : پيروزي هاي ما در جبهه به فرماندهي امام زمان عج کسب مي شود . 🌷حدود بيست ماه در جبهه بود و در هر مرخصي که براي ديدار خانواده مي آمد تعريف هاي فراواني از معجزات امام زمان (عج) می گفت. عشق بخصوصي به حسين بن علي (ع) داشت و صبح ها بعد از اداي فريضه ي نماز ، حتماً زيارت عاشورا مي خواند . 🌷 بعد از نماز دست هاي خود را بالا برده و از خداي خويش شهادت را درخواست مي نمود و زمزمه مي کرد که : اللهم الرزقني شهاده في سبيلک . 🌷آخرين باري که به ديدار خانواده آمد تاسوعاي سال 62 بود و در همين ايام مرخصي ، پسر خاله اش شهيد شده بود بنام رضا صميمي در ميمند که روز عاشورا تشييع شد . 🌷 بيش از 48 روز از شهادت شهيد رضا صميمي نگذشته بود که قدرت اله هم پاداش تلاش و دعاهایش را گرفت و آسمانی شد. قدرت اله قاسم زاده 🌷🍃🌹🍃🌷🍃🌹 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * مسافت پادگان معاد تا گتوند را با اتوبوس طی کردیم. چادرها هنوز پا برجا بود دو سه نفری که به عنوان نگهبان مانده بودند به استقبال مان آمدند . از سر و روی خیمه ها غصه و اندوه میبارید .شب را استراحت کردیم و صبح روز از نو و روزی از نو آموزشها شروع شد .مربیها همان روش قبل را در پیش گرفتند. آقای بیانی مربی جهت یابی شخصیتی عجیب داشت. تواضع و فروتنی اش قابل تحسین بود. بنا بود ایشان یک جلسه بحث جهت یابی یا همان نقشه خوانی برای پیدا کردن مسیر ،جهت داشته باشد. همان ابتدای کلاس تکه چوبی را به صورت عمود در زمین کوبید و سایه آن را علامت زد .بعد از حدود بیست دقیقه دوباره سایه دوم چوب را علامت گذاشت .وقتی خواست پیدا کردن جهت را روی شاخص نشان دهد، بچه ها اطرافش به گونه ای حلقه زدند که شاخص و نشانه ها در زیر پا از بین رفت. آقای بیانی برای نخستین بار عصبانی شد و از این که نگذاشتند بحث جهت یابی را خوب کار کند ،گلایه کرد . چرا که برای کار عملی به دلیل فشردگی کلاسها فرصتی نبود. چند روزی به همین منوال گذشت. فشردگی آموزشها و رزم شبانه ها به نحوی خسته کننده بود که اگر ایمان و توکل به خدا نبود، امکان تحمل آن وجود نداشت. فرماندهان برای رفع آثار خستگی ناهار عصر پنج شنبه را سفره ی وحدت انداختند میزبان سفره فرماندهان گروهانها بودند. آنها ظهر بعد از نماز سفره انداختند و با دست خود غذا جلوی بچه ها گذاشتند. بعد از ناهار خودشان ظرفها را جمع و جور کرده و شستند. کشیدن سفره ی وحدت شور و شعف و همبستگی عجیبی بین بچه ها ایجاد می کرد. مخصوصاً هر گاه میزبان فرماندهان بودند ،وحدت و یکدلی حدیث دیگر داشت. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
46.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدان حواله‌های خدا به آقا خمینی بودن؛ آمدن که اتفاق‌های مهم را رقم بزنند... 📷 بریده‌ای از شب شیدایی سالگرد شهادت شهیدان زین‌الدین 🗓 چهارشنبه ۲۴ آبان؛ قم 🌱🌷🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz