eitaa logo
گلزار شهدا
5.6هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * نکته ی جالبی که از زبان او شنیدیم این بود که گفت: - وصیت نامه نوشته اید؟ جواب دادیم - بله! گفت: - من که ننوشته ام راستی مگه لازمه که بنویسیم؟ بعد گفت: - شهید هم شدیم که شدیم وصیت نامه میخواهیم چه کار؟! بعد از کمی خوش و بش از هم خداحافظی کردیم .همان دیدار و خداحافظی آخرین دیدار و خداحافظی با ربیع اله بود. دو روز بعد در سه راهی مرگ شلمچه در اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. روز هجدهم دی ماه نزدیکیهای غروب به سمت شلمچه حرکت کردیم. این بار همه میدانستیم که عملیات باید کجا انجام شود مسیری را که به شلمچه رفتیم با دفعه ی پیش فرق میکرد . قبلاً از سوسنگرد و جفیر رفتیم و این بار از مسیر خرمشهر. با همان سبک و روش کربلای چهار در یک بیابان اتوبوسها توقف کردند مایلرها نیز آماده ی بردن نیروها بودند سوار مایلر با چراغ خاموش حرکت میکردند اما چون دشت هموار و سرعت آنها زیاد بود .صدای انفجار خمپاره ها به گوش میرسید بعد از مسافتی پشت یک خاکریز پیاده شدیم .این بار خبری از سنگر سوله ای نبود در دل یک خاکریز بزرگ چند کانال به وسیله ی بیل مکانیکی حفر شده بود .قرار بر این شد که در همان کانال بمانیم نماز را که خواندیم. شام سردی بین بچه ها تقسیم شد. هوا سرد و استخوان سوز بود پتویی را که همراه داشتیم به دور خود پیچیدیم و در آن مچاله شدیم ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
•دلت که گرفت💔 •با رفیقی درد و دل کن ⇜که باشد •این زمینیـ🌎ها •در کارِ مانده اند 🌷 😔 🌹🍃🌹🍃 عصر پنجشنبه، هدیه به شهدا 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرضا سجادیان⭐️ 🌹شهید سید امین آل دومین مجروح جنگ تحمیلی بود که در بیمارستان نمازی شیراز بستری شد. با بچه های مسجد به دیدنش رفتیم. با بغض گفتم: سید چی شده! خنده ای کرد و گفت: الحمدالله پام قطع شده. بغضم شکست و شروع به گریه کردم. سید رضا دست من را گرفت و به بیرون اتاق برد. گفت: این دست و چشم و پا... تک‌تک اعضای بدن مال کی هست؟ مگر مال خدا نیست! با گریه گفتم: بله! گفت: احسنت. جسم سید امین هم مال خدا ست. پایش هم مال خداست. خدا دلش خواسته آن‌قدر از امانتش را بردارد. مال خودش بود حالا پس گرفته است. سید امین هم یک‌پایش را در راه خدا داده است. اسلام همیشه به این فداکاری‌ها نیاز داشته است، دیگر چرا ما حرص بخوریم و اشک بریزیم. ما چه‌کاره هستیم که بخواهیم شکایت و ناله بکنیم. کمی که آرام شدم، روی شانه‌ام زد و گفت: نگران نباش، پای سید امین زودتر از خودش به بهشت رفت! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
7.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃بغلم کن حسین 🍃بغل تو پناه منه 🌷 🌙 دلم کربلا میخواهم ... 🌱🍃🌱🍃🌱🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🌷🕊🍃 ❤️ صبحی🌤 نو سر زد و زندگی به برکت نفس های زهرایی شما آغاز شد و این نهایت امیدواری است که در هوای یادتان، نفس می کشیم و در عطر نرگس بارانِ نامتان، دم می زنیم ... شکر خدا که در پناه شماییم 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔰انس بـسیار عجیـبی به (س) داشـتن و البتـه امام رضا (ع) و همیشـه قـبل از هر مأموریت به پابوس آقا میرفــت.✋🤲 🔰محــمد امین به دلیل عوارض ناشی از استفاده تکفیری ‌ها از سلاح ‌های شیمیایی در بیمارستان بستری شده بود.. روزهای بــسیار بسیار سختی رو پشت سرگذاشت. شب آخر پیشش بودم. با هم، متوســل به ائمه شدیم، قرآن که میخوندم لذت میبرد. 😔 آخــرین جمله ایشان که اسمم رو صدا زد گفت: * بپـوش*. حدودا ۲ ساعت بــعد در حالی که سر برادرم روی دســت مادرم بود، به رسید..💔 مدافع حرم محمدامین زارع -🍃═ঊঈ🌹ঊঈ─🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * فرماندهی گروهان سر رسید و گفت: بچه ها جای خوبی دارید؟ شاهپور پاسخ داد: _بهتر از هتل که نیست همه خندیدیم. فرماندهی گروهان گفت: _بچه ها عملیات شروع شده دعا کنید و از خدا طلب پیروزی کنید. دقایقی بعد زمین و آسمان از گلوله های خمپاره ی معمولی زمانی و منورهای خوشه ای که توسط دشمن شلیک میشد. زیبا و دیدنی شد. بچه ها دعا و نیایش میکردند و من سرگرم تماشای منورها .بودم گاهی اوقات آن قدر خیره منورها میشدم که فراموشم میشد جنگی وجود دارد. لکه های ابر در آسمان راه شرق را در پیش میگرفتند و شب را در خواب و بیداری صبح کردیم. ساعت حدود نه صبح بود که ستون بلندی از تویوتاها کنار خاکریز خط کشیدند. فرماندهان اعلام کردند - يا الله عجله کنید سوار شوید آقای قنبری زاده با صدای بلندی گفت: - بچه ها زود باشید امروز میخواهیم بصره را بگیریم این گفته ی آقای قنبری زاده شور و هیجان عجیبی در بین بچه ها به وجود آورد. لحظاتی بعد ستون تویوتاها به سمت خط مقدم حرکت کردند از موضع تجمع تا منطقه ی عملیاتی فاصله چندانی نبود خیلی زود رسیدیم. فرماندهان به محض پیاده شدن با تشر و فریاد میگفتند: کسی حق ندارد بالای خاکریز برود. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
بلای جانسوز عصر ما نیست.. است.. او غائب نیست... پرده بر چشمان ماست.. چه کسی صادقانه دست به دعابرداشته وخالصانه امام خویش را طلب کرده وجواب نگرفته؟!! 🍃🌹 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🏴به مناسبت رحلت حاج محمدرضا ذاکر حسین ، پدر شهید عباس ذاکرحسین 💠عباس در کودکی دچار بیماری منژیت شد . خیلی حالش بد شد . همه دکترها ازش قطع امید کردند . اما پدرش امیدش ناامید نشد . درب خانه اهل بیت (ع) جایی که یک عمر رفته بود ، متوسل شد . در عین ناباوری شفای عباس را گرفت . عباس شد ذخیره حاج محمدرضا ذاکر حسین برای انقلاب اسلامی.... 💠 در هفت سالگی ضمن آموختن علم، قرائت کلام‌الله مجید را به دیگر دانش‌آموزان می آموخت تا آن‌جا که با پول هفتگی خود جوایزی تهیه کرده و به افرادی که احادیث یا قرآن را صحیح می‌خواندند، جایزه می‌داد. 💠 عباس در زمان قبل از انقلاب ، تمام وقت خود را صرف مبارزه با فساد و طاغوت و عبادت و خودسازی کرد. او دوستانش را به کوه‌های اطراف شیراز می‌برد و در آن‌جا علیه استبداد پهلوی صحبت می‌‌کرد. اولین فعالیت انقلابی‌اش حمله به مشروب‌فروشی‌ها و سینما‌ها بود. او با دوستانش شیشه‌های مشروب را خرد می کرد که توسط عمال شهربانی بازداشت شد. 💢هدیه به شهید عباس ذاکر حسین و پدر مرحومش 🌱🌷🌱🌷🌱 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرضا سجادیان⭐️ 🌹بغلم کرد، سرم را بوسید و گفت: پیرزن انگار خیلی خسته شدی! خندیدم. گفتم: اگر شما ازدواج کنی، من از خستگی بیرون می‌آیم! - خوب برایم زن بگیر! پدرش خیلی خوشحال شد، بلند شد و سروصورت سید رضا را بوسید و گفت هر کس را خواستی برایت می‌گیریم. سریع اسم چند نفر از اقوام و آشنایان را بردم، گفت: نه. - پس فلانی! - پدرش چه‌کاره است؟ - کارگر! - همین خوب است، همین را می‌خواهم! خندیدم. نه پرسید چه شکلی است، ‌زیباست، پول‌دار است، فقط وقتی فهمید از خانواده ضعیف و کارگری هستند قبول کرد. گفتم: پسر مگر تو مدافع قشر کارگری؟ خندید و گفت: بله! می‌گفت من راضی نیستم در مراسم عروسی‌ام گناهی شود، ‌ به خواست خودش به‌جای سازوآواز و رقص، ‌ در عروسی‌اش دعای کمیل برپا شد! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
بارالها..! از این که به بنده حقیرت توفیق دادی که در راهت گام بر دارد تو را سپاس می‌گویم و از این که توفیقم دادی که در جبهه در کنارِ خالصان و مخلصانِ راهت قدم بردارم تو را شکر و سپاس می‌گویم در این راه دیدار خودت را هم نصیبم گردان... شهید 🕊🌹 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz