eitaa logo
گلزار شهدا
5.7هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
عج ارتباط قلبی‌اش با امام زمان (عج) خیلی قوی بود و می‌گفت، یک قدم به طرفشان برداری صد قدم به طرفت برمی‌دارند. این شهید عاشق امام زمان بود و هنگامی که نام مبارک آن حضرت را می‌شنید به عنوان احترام بلند می‌شد و ارادت خاصی به آن حضرت داشت. همیشه توصیه می‌کرد در قنوت نماز بخوانید: « اللهم اجعلنی من المحبین المهدی و المنتظرین المهدی(عج)». 🍃🌷🍃🌷 عبدالحمید حسینی 🎊🎊 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * دو شب نخوابیده بودیم و آن شب هم غروب تا نزدیکیهای صبح در حال جنگیدن بودیم .داخل سنگری که با بیلچه آماده کرده بودم ،دراز کشیدم و به زبیر گفتم: - اگه خبری شد بیدارم کن. نه زیرانداز و نه پتویی داشتم .همچون طفلی که بر تشک نرم خوابیده باشد به خواب خوش فرو رفته بودم .دیگر نه از صدای انفجارهای پیاپی خمپاره ها بیدار میشدم و نه از سوز سرمای استخوان سوز شلمچه. در دل خاک به خوابی عمیق فرو رفتم. یک آن با شنیدن کلمه ای غیر منتظره از خواب بیدار شدم. گویی شنیدن این کلمه ها از صدای انفجارات رعب انگیز تکان دهنده تر بود. یکی مدام میگفت: - تعل! تعل! با شنیدن این کلمات احساس کردم که دشمن در حال به اسارت بردن ما است. از نام و کلمه اسارت نفرت خاصی داشتم .برای همین هم بارها دعا کرده بودم که اسیر نشوم .شوکه شده بودم که چه باید بکنم .دستم به اسلحه رفت و سرم را از شکاف سنگر بیرون آوردم و حالت هجو می گرفتم. میخواستم تیراندازی کنم اما چشمم به اطراف که افتاد دیدم هوا روشن شده و ستونی از اسرای دشمن را از کنارم عبور میدهند. زبیر مشغول تماشای این صحنه بود. صف اسیرها را نگاه کردم یکی از اسرا که چهره سیاه سوختهای داشت به قمقمه آب من نگاه کرد و گفت: - ماء! بلافاصله فهمیدم که تشنه است. قمقمه را درآوردم و تعارف کردم .قمقمه را گرفت و تا قطره آخر نوشید بعد قمقمه را به جای این که به من بدهد، دور انداخت .نمیدانم برای چه این کار را کرد به نظرم خیال میکرد که قمقمه خالی دیگر به دردم نمیخورد. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
6.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️بابایم برگشته ولی با استخوان‌های شکسته 🔹مرثیه‌خوانی دختر شهید مدافع حرم الیاس چگینی در مراسم استقبال از پدرش در قزوین 😔چقدر دیدن دلتنگی دختران شهدا سخته!! شهید مدافع حرم🕊🌹 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید عبدالعلی ناظم پور⭐️ 🌹عبدالعلی از همان کودکی به مسجد علاقه داشت. می رفت آنجا هم نماز می خواند هم به خادم کمک می کرد و به نماز گزاران چای می داد. از همان موقع بهش می گفتیم: شیخ! یک شب دیدیم تا ساعت 8.5، 9 از علی خبری نشد. نگران کوچه‌ها را گشتیم، آخر هم وقت نماز در مسجد محل پیدایش کردیم. بعد از مدرسه به مسجد رفته بود و همان جا پشت یکی از ستون ها، روی دفتر و کتابش خوابش برده بود! بچه که بود، یک بار پول دادیم آش بخرد. آش خرید و آمد اما دوباره سریع قبل از اینکه چیزی بخورد،‌از خانه خارج شد. گفتم: کجا می ری مادر! گفت: دو ریال به آشی بدهکار شدم. می رم که بده را بدهم. گفتم: حالا چه عجله ای،‌بخور بعد می دهیم. گفت: شاید، شب از مدرسه برنگشتم، چرا باید مدیون او باشم! 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔸می‌گفت: هر وقت خالص شدم شهید می‌شوم ... 🔹در ۱۵ آذر ۱۳۵۹ در حالی که پیروزمندانه از عملیات بازمی‌گشت، بالگردش مورد اصابت راکت یک فروند هواپیمای جنگنده‌ دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🚨 میهمانی لاله های زهرایی گرامیداشت سالگرد شهادت شهید فرهاد شاهچراغی 💢 و خاطره گویی برادر بزرگوار شهید 💢 : کربلایی حسن مهربان فر : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ پنجشنبه ۱۶ آذرماه/ از ساعت ۱۶ 🔺🔺 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
🌷🕊🍃 سراپا وسعت دریا گرفتند همان مردان که در دل‌جا گرفتند تمام خاطرات سبزشان ماند به بام آسمان مأوا گرفتند شهدا را یاد کنیم باذکر 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💢به مناسبت سالگرد مراسم گرامیداشت شهید فرهاد شاهچراغی، امروز ، در 🔹تقریبا سال پنجاه و شش بود وشهید فرهاد شاهچراغی فقط پانزده سال سن داشت. به خاطر فعالیت های انقلابی بارها قصد بازداشت وی را داشتند به همین دلیل یک بار که درتعقیب وی بودند و او درفرار بود به زمین خورد به صورتی که نتوانست از جایش بلند شود سرباز ها نزدیک تر می شدند و او کاری از دستش بر نمی آمد . تااین که در آن شرایط و با خلوص دلی که داشت شروع کرد به خواندن آیه ی شریفه ی (وجعلنا من بین ایدیهم سد و من خلفهم سدا فآغشیناهم فهم لا یبصرون). خلاصه سرباز ها بهش رسیدند اما انگار که او را ندیدند به طوری که یکی از سرباز ها با پوتین روی دستان فرهاد ایستاده بود بدون آن که بداند و دیگری روی کمر فرهاد ایستاد بود بدون آنکه متوجه شود ویا فرهاد را ببیندو... همه در جستجوی او بودند اما هیچ کدام او را نیافتند در حالی که او درست همان جا بود. بعد از نیم ساعت جستجو وقتی دیگر مطمئن می شوند که فرهاد آنجا نیست ازجستجو صرف نظر کرده و می روند . فرهاد هم  سالم و سلامت بلند می شود و به خانه می رود... فرهاد شاهچراغی 🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاجی میگفت: عملیات آزادسازی نبل و الزهرا خیلی مهم و سخت بود. بارها عملیات شده بود و به نتیجه نرسیده بود. روزهای قبلش فرماندهان را بارها برده بودم شناسایی. قرار شد شب عملیات از معبری که پاکسازی شده بود از میدان مین عبور کنند و ساعت ۱۲ شب نزدیک خط دشمن باشند. شب عملیات گردانها توی مسیر گیر کردند و دیر به خط رسیدند. در مقر فرماندهی دعای توسل خواندیم، جلوی ما چیزی در هوا با سرعت میآمد ، نزدیکتر که شد دیدم مه خیلی سنگینی است. از طرفی هم دیر رسیده بودیم و اگر هم عمل میکردیم، دشمن از ما تلفات میگرفت میگفت: به حضرت زهرا سلام الله علیها متوسل شدم. خیلی شرایط سختی بود؛ دیدیم مه بالای سر نیروهای القاعده وداعش ایستاد و حرکت نکرد. این باعث شد تکفیری ها امکان دیدن ما را نداشته باشند. به مدد حضرت زهرا(س) عملیات کردیم و هفتاد هزار نفر مردم شیعه در شهرهای نبل والزهرا باکمترین تلفات بعد از پنج سال محاصره آزاد شدند حاج رسول استوار 🍃🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz 🍃🌷🌱🌷
⭐️یادی از سردار شهید عبدالعلی ناظم پور⭐️ 🌹ده سالش بود و کلاس سوم دبستان. روزی با چشمی گریان به خانه آمد و گفت من دیگر به مدرسه نمی روم. مادر پرسید چرا؟ با گریه گفت: خانم معلم ما، خیلی بی حجاب است و با لباس های بد سر کلاس می آید. درست نیست، گناه دارد! روز بعد مادر پیش مدیر رفت و جریان را گفت. مدیر تعجب کرده بود که این بچه چطور نسبت به این مسائل حساس است. کلاسش را عوض کردند تا راضی شد به مدرسه برگردد. چند سالی از جهرم به تهران رفت و آنجا به مدرسه می رفت. در نوجوانی ذهن جستجوگر و سوالات بی شماریدر مورد هدف زندگی و خلقت انسان داشت. 16 سالش که بود، مرتب به قم سفر می کرد و سوالات خود را از یکی از روحانیون مطرح قم پرسید ا اعتقاداتش ریشه و اساسی شکل بگیرد. 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برادر آرزوت چیه؟ مرا دعوت شهیدی به کربلا کشانده 💢 یاد شهدا کنیم تا شهدا در کربلا یاد ما کنند .... 🌱 💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz