💫یادی از سردار شهید حاج منصور خادم صادق💫 ۹
🌷از اوایل سال 1362 که لشکر 19 فجر تشکیل شد حاج منصور به عنوان فرمانده گردان زرهی لشکر منسوب شد. از همان ابتدا می گفت من هر نیرویی را نمی خواهم، باید نیروهایم را گلچین کنم. در بین نیروهای جدید و قدیم می گشت بهترین را برای گردانش انتخاب می کرد، حتی برای گلچین کردن نیروهایش آزمون کتبی عقیدتی برگذار می کرد، نیروهایی می خواست که نور بالا بزنند و با تربیت مستقیم خودش، به شهادت نزدیک شوند!
اما به مرور، رویه و هدفش عوض شد، دنبال نیروهای پس زده سایر گردان ها بود، نیروهایی می خواست که از همه جا رانده شده بودند، حالا می خواست به جای شهید، آدم بسازد، کاری که خیلی سخت بود، اما برای منصور شدنی شد!
#شهید حاج منصورخادم صادق
#شهدای_فارس
🌱🌷🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #ســـردارزهرایے
#پیشنهــاددانلـــود👆
🔰حاج عــبدالله به ائــمه اطهار به
ویژه حضـرت اباعـبدالله الحسین (ع) و حضــرت زهــرا (س) عشق می ورزید، همــیشه یاد آنها را باب توسل قرار مے داد و نام آنهـــا را آغازگر کارش بود
حاضــر بود هــمه وجــودش را در راه این گوهرهای عزیز آفرینـــش فدا کند.
🔰یــک روز با علاقه و احســاس عجیبــے پیش مــن آمد و گـفت: داده ام داخل چــتر پروازم را «یازهــرا(س) بنویــسند، مے خواهم وقتــے در آســمان ، بالاےسرم را نگاه مے کنم ، جز نــام حضرت زهــرا(س) نبــینم.
🔰او هــر وقت می خواســت کسی حرفش را کامل و بدون چون و چرا قبول کند می گفت: «به زهــراے اطهـــر»
#سردارشهـید حاج عبـدالله رودکے
#شهــداےفارس
سالروز شهادت🌹
🏴🏴🏴🏴🏴
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
امروز گلوله ها هدفشان فرق میکند
دیروز قلبها را نشانه میرفتند؛
امروز فکرها را!
گلوله ها دیگر آهنی نیست!
"نَرم" است...
و همه ما در صف جبهه ایم؛
پس اسلحه دست گیر و بجنگ..
#صبحتون _شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@golzarshohadashiraz
💝سخنش با تو!
ای مردم در صحنه باشید....
🌷شهید سید علی طباطبایی🌷
#همهـمیـآییم
#انتخاب_آگاهانه
#شهدا_و_انتخابات
#مشارکت_حداکثری
🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_جلال_کوشا*
* #نویسنده_فاطمه_ملاحت(کوشا)*
* #قسمت_بیست_و_سوم*
✔️به روایت کاظم حقیقت
جلال اشاره کرد به کوله پشتی ام
_اینا رو نیار که مشکله.
صبح بچه های شناسایی با لباس کردی و تجهیزات روی ارتفاع مرزی قمطره جمع شده بودند.چند تا کنسرو و کیسه خواب را گذاشتم داخل کوله پشتی و آماده حرکت شدم.
جلال کوله پشتی اش را به دوش گرفت.
_حاج کاظم من جلو میشم.
از ارتفاعات قمطره به طرف دره حاج عمران در عمق خاک عراق سرازیر شدیم . در سراسر منطقه سه رده خط پدافندی داشت که هر رده پوشیده بود از موانع و استحکامات.
آفتاب کامل پهن شده بود روی کوهستان. دست را قاب پیشانی کرده و دور و برم را خوب نگاه کردم. جلال را ندیدم به نیروی بدنی و شجاعت شک نداشتم.
عملیات والفجر ۲ در منطقه پیرانشهر حد فاصل بین ارتفاعات قمطره و تمرچین انجام می شد و هدفمان مسلط شدن بر ارتفاعات ، سرکوب منطقه ، تصرف پادگان حاج عمران و تسلط بر شهر جومان مصطفی و کنترل تردد ضد انقلاب در آن نواحی بود .
برای اینکه عراقیها در روز ما را نبینند مجبور بودیم داخل دره ها حرکت کنیم. کوه ها و تنگه های زیادی پشت سر گذاشتیم. استخر های بنفش رنگ برف آب شده قطره قطره پایین میریخت و چشم انداز زیبایی از نور آفتاب پدید می آمد.
از صبح تا غروب راه رفته بودیم و رمقی برای ما نمانده بود. به کمرکش کوه که رسیدیم .جلال کنار درخت سبزی نشسته بود. نفس زنان گفتم: کی رسیدی؟!
_دو ساعتی میشه اینجا نشستم!
از خستگی و افتادن روی زمین سنگلاخی سرتاپایم عرق نشسته بود. نزدیکیهای دشمن بودیم و تردد آنها را به راحتی می دیدیم کنار چشمشان مختصر خوردیم . سرما سست و کرختمان کرده بود.
باید باز هم بالا می رفتیم و توی تاریکی به مواضع دشمن نزدیک می شدیم.
گفتم: جلال چی به سرمان آوردی؟!
گفت :باید می آمدید و از منطقه بازدید میکردید.
✔️به روایت محمدحسین فانیانی
در عملیات والفجر دو پایش شکسته بود. دیگر نمی توانست آنجا بماند ناچار برگشت جهرم. با بچه ها رفتیم عیادتش . شیرینی و یک سری خرت و پرت و کادو گرفتیم و بردیم.
جلال توی اتاق نشیمن روی تخت نشسته بود تا مرا دید لبخند به لبش باز شد .دورش حلقه زدیم و سرگرم گپ زدن شدیم.
_چطوری باید شکست؟!
لبخندی زد و اشاره کرد به شهریار چارستاد.
_شهریار هم زخمی شده چرا احوال او را نمی پرسین!
پدرش با ظرفمیوه آمد دقایقی بعد هم مادرش آمد توی اتاق.
جلال شوخی اش گل کرد:«اینقدر از اینا پذیرایی نکنید.»
اشاره کرد به جعبه کادو گفت: تو این جعبه هم چیزی نیست من بارها دستشون را خوندم.
مادرش با محبت گفت: این حرفا رو نزن. خیلی زحمت کشیدن قدم رنجه نمودن.
_باشه سر جعبه رو باز کنید تا خودش ببینه.
یکی از بچه ها کاغذ کادو جعبه را باز کرد و دستش را برد توی جعبه ، دوتا بادمجان سبز را درآورد بچه ها از خنده مثل بمب منفجر شدند.
دست کرد توی جعبه دوتا خیار هم در آورد و گذاشت کنار بادمجانها..
صدای خنده اتاق را برداشته و جلال می خندید و مادرش می گفت .نگفتم از اینا پذیرایی نکن! ولی همین از صدتا هدیه نفیس برام با ارزش تره. بچه ها با همین کارهاشون بهم روحیه میدن.
ادامه_دارد ...
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
در منطقه عملياتي قدس3، يه روز صبح من و حاج «عبدالله رودكي» و مجيد سپاسي رفتيم روي يه ارتفاع تپه مانند براي شناسايي.
تپه بين خط خودي و دشمن بود. البته بيشتر نزديك به عراقيا. حاج عبدالله گفت: «من مي رم پايين ببينم چه خبره و زود بر مي گردم.» مجيد گفت: «برو، ما كه زورمون به تو نمي رسه!»
از ارتفاع به طرف يه شيار بزرگ پايين رفت؛ شياري شبيه دره كه پر از درختاي گز و بوته هاي خاردار بود. داشتيم به ﺣﺎﺝ ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ نگاه مي كرديم كه يه گراز بزرگ افتاد دنبالش! گرازها هم عموماً خوي وحشي دارن و حمله مي كنند. كمين دشمن هم نزديك بود و نمي شد سر و صدا كنيم تا متوجه پشت سرش شود. گراز بين درخت هاي كوچك گز درست پشت سر عبدالله بو مي كشيد و مي رفت و كاري نمي كرد. خيال مان راحت شد ولي چيز عجيبي بود و ما هر لحظه نگران بوديم. به نظرم عبدالله با گراز بازي مي كرد و اونو مي ديد. عبدالله مي رفت و گراز هم به دنبالش توي عمق دره رفتن تا محو شدن. عبدالله كه برگشت گفتم: «گراز رو سر كار گذاشته بودي؟» پشت لبش را برگرداند و گفت: «گراز؟! حال تون خوبه! گراز كجا بوده؟!»
🌹🌱🌹
#ﺷﻬﻴﺪﺣﺎﺝ ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ ﺭﻭﺩﻛﻲ
#ﺷﻬﺪاﻱﻓﺎﺭﺱ
🌱🌷🌱🌷
#ڪانال_گلزارشهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
هدایت شده از سربندهای گمشده
💫یادی از سردار شهید حاج منصور خادم صادق💫
🌷آن سال برای سفر راهیان نور
نه در منطقه جایی گیرمان آمده بود، نه حتی
بودجه کافی برای اسکان و تدارکات
زائرین داشتیم. رفتم سراغ مزار
حاج منصور، کلی شکایت کردم و گریه.
شب خواب دیدم حاج منصور
شهید شده و دارند وسایلش را تقسیم
می کنند، یک انگشترش هم سهم من شد، اما تا گرفتم نگینش چهار تکه شد. خواب را برای یکی از علما تعریف کردم، گفت نگین یعنی حاج منصور به یاد توست، برو کارت را شروع کن، مطمئن باش حاج منصور کمکت می کنه!
با توکل به خدا رفتیم آبادان، نماز هم رفتیم حسینه ای که همیشه اجاره می کردیم. بعد نماز هیأت امنا مسجد آمدند و گفتند: ما حرفی نداریم، امسال هم این مکان در اختیار شما! با خوشحالی برگشتم. هفته بعد که کاروان های راهیان نور از شیراز آمدند به حسینیه رفتم. دیدم نوشته حسینیه "شهید خادم صادق"! تنم یخ کرد. گفتم کی این اسم را روی این مکان گذاشته! گفتند: کسی نگفته، همین جوری به ذهن ما رسید.
راوی سید معین انجوی
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 گفتوگوی حاج محمود کریمی با مادران شهدای مدافع حرم افغانستانی در بهشت رضا علیهالسلام مشهد
#شهدای_مدافع_حرم
#شهدای_فاطمیون
🌱🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷در بین فرزندان، مادر کریم آقا را بیش از حد دوست داشت. البته این علاقه دو طرفه بود. من فکر می کنم یکی از دلایل شهادت کریم آقا، همین دوست داشتن و محبت بیش از حد ایشان نسبت به مادر بود.
بعد شهادت کریم، دوران سختی برای مادر بود. نزدیکان به جای اینکه مادرم را تسلی بدهند، برعکس خیلی به ایشان سرکوفت و طعنه می زدند. مادرم سواد خواندن و نوشتن نداشتند، به جایش، معرفت خیلی بالایی داشتند. وقتی به او طعنه می زدند که تو بچه هایت را دوست نداری که می فرستی جلو تیر و ترکش، خیلی راحت می گفت: من چون بچه هایم را دوست دارم به جبهه می فرستم، من می دانم کجا می روند. اما شما فکر می کنید بچه هایتان را دوست دارید، در صورتی که شما خودتان را دوست دارید. دوست ندارید در سوز و ناراحتی و هجران باشید. برای همین نمی گذارید بچه هایتان به جبهه بروند. من دوری و هجران پسرانم را تحمل می کنم که بچه هایم به آنجایی که باید برسند.
🌱🌹🌱
هدیه به شهیدان مهدی، کریم و هادی اوجی صلوات
#شهدای_فارس
🌷🌱🌷
#ڪانال_گلزارشهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🎐 #مکتب_حاج_قاسم
✍️ شهید دکتر مصطفی چمران:
وقتی عقل عاشق شود، عشق عاقل شود، آنگاه تو #شهید می شوی.
🌙شبتون شهدایی
🌱🌿🌱🌿
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌞صبح است، گلستان جهان گل ڪرده
خورشید، میان، آسمان گل ڪرده
از بس ڪه قشنگ و دلنشین می خندی
انگار ڪه دشت زعفران، گل ڪرده
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@golzarshohadashiraz
💝سخنش با تو!
هر کس به اندازه تواناییش احساس مسئولیت کند....
🌷شهید اسدالله حبیبی🌷
#شهدا_و_انتخابات
#مشارکت_حداکثری
#من_رأی_میدهم
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb