یک روز من به سپاه رفتم و می خواستم وارد آن جا شوم که دیدم «کرامت» درب موتوری سپاه نگهبانی می دهد.
خندیدم و گفتم:"آقای نگهبان ،اجازه هست؟!" او جلو آمد و زنجیر را انداخت و من داخل شدم با تعجب گفتم:"کرامت،چرا نگهبانی می دی؟! تو فرمانده ی گردان بوده ی، در جبهه مسئول محور بوده ی، حالا داری نگهبانی می دهی؟!"کرامت خندید و گفت:"خدمت، خدمته؛ انسان باید خدمت کنه، هرجا که باشه!"
بعد من به نزد مسئولان سپاه رفتم و گفتم: "ایشان از فرماندهان قدیمی در سپاه و جنگ هستند و یکی از مسئولان محوری لشکر المهدی(عج)، آن وقت شما او را به عنوان نگهبان دم در گذاشتید؟!
آن ها گفتند:"ما او را نمی شناختیم؛ از او سئوال کردیم که شما چه کاری از دستتان بر می آید؟ "او گفت : "نگهبانی!"
وقتی دوباره به پیش کرامت برگشتم و موضوع را برایش توضیح دادم، گفت:"من فرماندهی سپاه را با نگهبانی عوض نمی کنم!"
منبع : کتاب هزار و یک شب عاشقی
#شهید_کرامت_الله_رفیع/فسا
🌷🍃🌷🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد