#یادشهدای_انقلاب
💠روز 22 بهمن سال 57 بود. خبرهایی از داخل شهر شیراز به گوش می رسید. تصرف کلانتری ها و شهربانی ها. برای کمک به مجروحین رفت. سر ظهر برگشت با خودش بنزین و پنبه آورده بود. نشست و چند کوکتل مولوتف درست کرد. بعد هم نشست و روی کاغذی چیزی یادداشت کرد. دقیق شدم، دیدم اسم و فامیل و آدرس خودش را می نویسد. کاغذ را تا زد و گذاشت در جیب پیراهنش.
بمب های آتش ساز دست سازش را هم برداشت. نگاهی عمیق به من انداخت. گفت: مادر اگر شهید شدم، لباس سیاه نپوش!
اشک در چشمانم پیچید. گفتم: نرو مادر، به دلم بد افتاده!
خندید و گفت: امروز هم مثل روزهای دیگر!
گفتم: نرو!
خودش را در آغوشم انداخت و بوسه بارانم کرد. با خنده ای جدا شد و رفت.
ساعتی بعد، سر خیابان دهنادی، خم شده بود تا مجروحی را از زمین بلند کند که تیری در قلبش نشسته بود!
#شهید علیمحمد(سپهر) قهرمانی
#شهدای_فارس
شهادت:1357/11/22
🌱🌷🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
هدایت شده از شهدای غریب شیراز 🇮🇷
#یادشهدای_انقلاب
💠روز ۲۲ بهمن سال ۵۷ بود. خبرهایی از داخل شهر شیراز به گوش می رسید. تصرف کلانتری ها و شهربانی ها. برای کمک به مجروحین رفت. سر ظهر برگشت با خودش بنزین و پنبه آورده بود. نشست و چند کوکتل مولوتف درست کرد. بعد هم نشست و روی کاغذی چیزی یادداشت کرد.
دقیق شدم، دیدم اسم و فامیل و آدرس خودش را می نویسد. کاغذ را تا زد و گذاشت در جیب پیراهنش.
بمب های آتش ساز دست سازش را هم برداشت. نگاهی عمیق به من انداخت. گفت: مادر اگر شهید شدم، لباس سیاه نپوش!
اشک در چشمانم پیچید. گفتم: نرو مادر، به دلم بد افتاده!
خندید و گفت: امروز هم مثل روزهای دیگر!
گفتم: نرو!
خودش را در آغوشم انداخت و بوسه بارانم کرد. با خنده ای جدا شد و رفت.
ساعتی بعد، سر خیابان دهنادی، خم شده بود تا مجروحی را از زمین بلند کند که تیری در قلبش نشسته بود!
#شهید علیمحمد(سپهر) قهرمانی
#شهدای_فارس
شهادت:1357/11/22
🌱🌷🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
نشردهید