*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_حبیب_فردی*
* #نویسنده_آرزو_مهبودی*
* #قسمت_سی_و_دوم*
شب از نیمه گذشته و تا صبح چیزی نمانده که صدایی می آید. حبیب با کلید در خانه را باز می کند و وارد میشود.
با سر و روی خاک آلود و یک اسلحه یوزی در دست .همه خوشحال می شوند ولی حمید نمی تواند جلوی خودش را بگیرد و به او چیزی نگوید:«کجا بودی؟ میدونی چقدر دنبالت گشتیم.؟! فکر کردیم بلایی سرت اومده.
اینها را با داد و فریاد می گوید. این چند ساعت حفظ ظاهر کردن و آرامش ساختگی داشتن را کنار میزند و دلشوره هایش را خالی میکند. حبیب اما آرام است. لبخندی به صورت خسته اش می نشاند: «با چند تا از رفقا رفتیم روی پشت بوم ساختمان دادگستری و از آنجا تیراندازی می کردیم»
_اسلحه از کجا آوردی؟
حبیب اسلحه را با یک دست بالا میگیرد و به آن نگاه می کند: «یکی از بچه ها برام جور کرد .گفت هرکس تیراندازی بلده باید سلاح دستش بگیره»
مادر میگوید :«حبیب سرتاپات پر از خاکه. برو لباسهایت را عوض کن»
_فدای سرت مادر به جاش انقلاب پیروز شد»
اسلحه را بالای کمد میگذارد . با حالت آدمی برنده و خوشحال می رود سمت حمام. حمید با نگاه او را دنبال می کند.به دلشوره ای که آن شب امانشان را بریده بود فکر میکند و میگوید چه خوب که برگشت.
🌹🌹🌹🌹🌹
امام خمینی دستور داده است کسانی که قبل از انقلاب از پادگان ها فرار کردند و سربازیشان نیمهکاره مانده به محل خدمت سابق شان برگردند.
حبیب فوراً برمیگردد به پادگان شماره ۴. اما این بار دیگر از فرار های شبانه از زیر سیم خاردار خبری نیست.این باره با جان و دل خدمت میکند و در طول چند ماه که از سربازی اش مانده از آنجایی که عشق کتاب است،کتابخانه را توی پادگان راه میاندازد.چند ماه بعد بالاخره خدمت سربازی به پایان میرسد و حبیب کارت پایان خدمت خود را دریافت میکند.
حالا باید برای آینده اش فکریکند.حمید که خودش در صنایع الکترونیک استخدام شده از حبیب می پرسد که چه می خواهد بکند: «میخوای تو هم بیا توی صنایع استخدام بشی؟»
حبیب میگوید :نه! چون کار توی محیط اداری با روحیه من سازگار نیست.
_پس میخوای چیکار کنی؟نکنه بازم میخوای بری کارگر روزمزد بشی؟
حبیب به دست هایش نگاه میکند خاطره انگشت قطع شده دوباره زنده میشود: «نه می خوام یه کار دیگه بکنم»
_چه کاری ؟چرا باز داری به دستات نگاه می کنی ؟نکنه بازم میخوای تفنگ دست بگیری؟
حبیب میخندد: از کجا فهمیدی! الحق که برادر خودمی!
حمید می گوید :سر بازی که تمام شد. نکنه میخوای بری توی سپاه یا ارتش.!
حبیب از جا بلند می شود: درست حدس زدی می خوام برم توی سپاه.
_حالا چرا سپاه؟
حبیب شانه بالا می اندازد: چون همه دوستان دارم میرن، منم می خوام برم.
حمید با تعجب می گوید :همین؟! چون همه دوست دارن میرن تو هم میخوای بری؟!
حبیب می خندد:« معلومه که نه !خوب پرس و جو کردم, تحقیق کردم, فهمیدم که رفتن توی سپاه از همه جا به روحیه من نزدیکتره.
حبیب کنجکاو می شود: مثلاً چطور نزدیکه؟!
حبیب کمی مکث میکند و میگوید: «بیشتر کسانی که الان دارند وارد سپاه میشن بچههای انقلابی هستند هدف اصلی سپاه هم حفظ دستاوردهای انقلابه! برای همینه که من تصمیم گرفتم توی سپاه برم .چون توی این دنیا هیچی برای من مهم تر از این انقلاب نیست»
_همه فکراتو کردی؟!
حبیب با اطمینان می گوید:
_همه فکرامو کردم.
ادامه دارد ......
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
🌹 #مراسم *میهمانی لاله های زهرایی* 🌹
*🏴گرامیداشت شهید علی شفاف 🏴*
🔹همراه با قرائت زیارت عاشورا 🔹
💢 #بامداحی برادر *حاج حسن حقیقی* 💢
#مکان : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام
#زمان : ◀️ *پنجشنبه ۱۳ آبان ماه ۱۴۰۰/ از ساعت ۱۶*
⬇️⬇️⬇️⬇️
*مراسم در #فضای_باز و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار میشود*
🔺🔺🔺🔺🔺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🔹🔹🔹🔹
پخش زنده با اینترنت رایگان از لینک:
http://heyatonline.ir/heyat/120
🔺🔺🔺🔺🔺
لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
⚘﷽⚘
پنجشنبه است...
وباردیگر
مزار شهدا دل ها را به سوی خود می کشاند...
دل هایی که این مکان راخلوتگاه خویش قرارداده اند
و یکدل سیر دلتنگی را بر مزارشان می بارند...
#پنجشنبه_های_عاشقی💔
#باز_پنجشنبه_ویاد_شهدا_باصلوات
🍃🌹🍃🌹
#ﺯﻳﺎﺭﺕﻣﺠﺎﺯﻱ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ, قرائت زیارت عاشورا
👇👇
🚨🚨🚨🚨
همینک آنلاین شوید ⭕️⭕️
لینک هییت آنلاین با اینترنت رایگان:
http://heyatonline.ir/heyat/120
💫یادی از طلبه شهید حبیب روزی طلب 💫
🌷با حبیب و حمید صالحی در عملیات بیتالمقدس باهم بودیم. حبیب که مجروح شد به مشهد رفت، من هم به اراک. وقتی برگشتم خبر شهادت حمید را شنیدم. وقتی حبیب را دیدم صدایش پر بغض بود. یکدفعه اشک از دو چشمش جاری شد و گفت می گن حمید شهید شده؟ سرپایین، انداختم. با گریه و محکم گفت: ما باهم قول و قرار داشتیم باهم شهید بشیم، همدیگر را شفاعت کنیم. به پهنای صورت اشک میریخت با همان بغض و اشک گفت: میتونی منو ببری پیش حمید.گفتم: آره، بیا بریم. او را تا محل قبر حمید بردم. قبر سمت چپ حمید، یا قبر پشت به قبله خالی بود. قبر حمید را که به حبیب نشان دادم، بیاختیار خودش را در قبر خالی انداخت، روبهقبله و رو به حمید کف قبر خوابید. دست به دیواره قبر حمید میکشید و حمید را صدا میزد و اشک میریخت. چنان صدای گریه و نالهاش بلند بود که تا چند ردیف اطراف همصدایش شنیده میشد. با ناله میگفت: حمید قرارمان این نبود... قرار بود باهم بریم... این گریه و زاری و درد دل با حمید در قبر، یک ساعت طول کشید.
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #استوری | رهبر انقلاب: روز سیزدهم آبان، روز جوان است.
🔖 #سیزدهآبان
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
گدات هرچه گداتر به نَزدت آقاتر!
کویرخشک به لطف دعات دریاتر!
هوای کرببلایت همیشه خوب اما
چقدر صحن تو شبهای جمعه زیباتر...
#اللهم_ارزقنا_ڪربلا💚
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌷
#شب_جمعه🌙دلم کربلا می خواهد
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#سلام_موعود
#سلام_امام_زمانم
کبوتر دلـ💔ـ ما
جمعه را مروری کرد
برای آمدنش ندبه
غرق شوری کرد
خدا کند برسد
جمعهای که برگويند
ز کعبه آن گل نرگـ❤️ـس
عجب ظهوری کرد
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
روحالله #عاشق امام حسین(ع) بود.
#امام_حسین رو برای خودش معیار قرار داده بود. هرکاری که میخواست انجام بده🚶♂ اول میسنجید که این کار، اون رو به #امام حسین(ع) نزدیک میکنه یا دور...🤔
گاهی که در ماشین موسیقی🎵 میگذاشتیم▶️مخالفت نمیکرد اما کمی که میگذشت میگفت:
احساس میکنم از#امام_حسین(ع) دورم میکنه. 🤭
آهنگ را قطع میکرد⏹ و میگفت:
حالا کمی#ذکر حسین#حسین رو بگیم که از یاد#امام حسین دور نشیم...بعد اگر خواستی دوباره ضبط رو ▶️ روشن کن...😳🤗
روحالله در تمام لحظاتش امام #حسینی(ع) بود. ✅
به نقل از: همسر و دوستان شهید
شهید مدافع حرم
شهید روح الله قربانی
#سالروزشهادت
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
نشردهید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_حبیب_فردی*
* #نویسنده_آرزو_مهبودی*
* #قسمت_سی_و_سوم*
حبیب پس از مصاحبه و گذراندن مراحلی در سپاه استخدام میشود.در گوشه و کنار کشور هنوز ناآرامی و ناامنی وجود دارد.
حبیب برای انقلاب نوپا نگران است: «دشمن توی هر گوشه و کنار از مملکت سربلند کرده که به انقلاب ضربه بزنه»
حمید می گوید: «پس شما چه کارهایی که خوب جلوشون را بگیرید»
_معلومه که می گیریم! ما تا پای جون وایسادیم! این همه خونواده نخوردیم که بخواهیم به این راحتی از امام و انقلاب بگذریم»
دو روز بعد حبیب تصمیم جدیدی گرفته: «می خوام داوطلب بشم برای اعزام به کردستان»
_حالا چرا کردستان؟!
_توی گنبد و کردستان آشوب شده .چند تا گروه ضد انقلاب هستند که دارند از سادگی مردم سوء استفاده میکنند»
_حالا مگه تو مجبوری بری؟
_اگه من نخوام برم کی باید بره؟! اگه همه بخوان اینجوری فکر کنم که..
حمید تسلیم می شود: «خیلی خوب باشه برو! ولی قبل از رفتن باید عروسی کنی!»
_عروسی ؟!با کی؟
_خودت میدونی با کی !همه میدونن کی درنظر ته!
_ولی من که هنوز جواب مثبت نگرفتم.
_اصلا خواستگاری کردی که جواب مثبت بگیری؟
_خوب باشه خواستگاری می کنم! اگه جوابشون مثبت بود نامزدی می کنم میرم کردستان .اولین مرخصی که برگشتم ازدواج می کنم.
_حالا نمیشه قبل از اینکه بری عروسی کنی؟
_نه دیگه برادر من! لااقل بگذار چند ماه بین نامزدی و عروسی فاصله باشه.
بعد به شوخی می گوید: «جای اینکه من هول باشم شما چرا هول برت داشته؟!»
هردو می خندند و حمید می گوید: «خیلی خب برو کردستان. وقتی غائله اونجا تمام شد برگرد ببینم خیالت راحت میشه یا نه؟»
حبیب خیره به دور دست ها انگار که رویایی دست نیافتنی نگاه می کند.:«اونوقته که تازه می دونم می خوام چیکار کنم»
حمید با کنجکاوی می پرسد: «میخوای چیکار کنی؟»
حبیب لبخندی میزند که تمام چهره اش روشن میشود: «می خوام برم فلسطین بجنگم»
ادامه دارد ......
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سخنان شهید حاج احمد کاظمی درباره قدرت ایمان به خدا در برابر قدرت پوشالی آمریکا
#شهیداحمدکاظمی
#افول_آمریکا
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💫یادی از طلبه شهید حبیب روزی طلب 💫
🌷حبیب گفت: شهدایی که در جبهه به فوز شهادت میرسند، دارای درجه و مقام یکسانی نیستند!
گفتم: چه طور، از کجا میدونی؟
گفت: در کتاب شهید مطهری خواندم که نوع شهادت آنها همدرجه و مقام آنها را تغییر میهد. اگر شهیدی در هنگام شهادت دستش قطع شود، مقامش از شهیدی که بدنش سالم است بالاتر است. شهیدی که دو دستش جدا شود، مقامش از کسی که یک دست میدهد بالاتر است. کسی که بدنش تکهتکه شود مقامش از آنها بالاتر است. کمی مکث کرد. گفت: کسی که مفقودالجسد میشود، مقامش از آنها هم بیشتر است. من هم دوست دارم شهیدی باشم که مفقودالجسد باشم و دلم نمیخواهد جسدم را بیارن! ادامه داد: اگر بعد از شهادتم جسدم برگشت. جسدم را در قبرستان عادی خاک کنید نه در گلزار شهدا. با تعجب گفتم: چرا؟ گفت: من دوست ندارم مردم عذاب بکشند، کسی درد و ناراحتی داشته باشد. میخواهم حضورم در کنار مردههای عادی باعث شود که اگر مردهها در حال عذاب هستند، خداوند به من در میان آنها نگاه بکند و به خاطر من عذاب از آنها را بردارد!
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
1_1169254668.mp3
966.6K
🎧 #روایتگری | #بشنوید
🔻حاج حسین یکتا:
بچه ها شهادت رو به آدمای حواس جمع میدن وچه عاقلانه زندگی کردند وعاشقانه رفتند ..
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb