دلتنگ حرمت هستیم...
بعد از هر سلام،خاطرات این جمله را بر زبانمان جاری میکند... یادش بخیر...!!!
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌙 #شب_جمعه کربلا می خواهم ...
🌱🍃🌱🍃🌱🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🕊🕊
#سلام_امام_زمانم💚
خدا کند که رضایم فقط رضای تو باشد
هوای نفس نباشد،همه هوای تو باشد
خدا کند که گذارت فتد به منظر چشمم
که سجده گاه نمازم،جای پای تو باشد.
🌤اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
#صبحمون_مهدوی 💚
#عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
😂خنده رزمنده ها...😂
مرحله سوم عملیات رمضان بودومن باحسن حق نگهدار شبها می رفتیم شناسایی
هروقت می اومدیم استراحت کنیم یکی از بچه ها درحال وضو گرفتن ونماز شب بود
یه شب حسن گفت: فرداشب کاری میکنم که دیگه نمازهای یومیه هم نخونه😳☺️
فرداشب اومدیم دیدم بنده خدا وضو گرفته ودارد میره نمازشب بخونه😇
حسن یه دشداشه بلند پوشید بایه قابلمه ویه چفیه سفید...
به من گفت بیا بالای دژ بشین نگاه کن منم مجید سپاسی برداشتم رفتیم توکانال نگه میکردم
دیدم تا اون بنده خدا، غرق درگریه و نمازشد حسن توتاریکی بالباس سفیدوقابلمه روسرش وپارجه سفید انداخته روش ودارمیاد😇🤣
روبرویش رسید... وایستاد...
وبنده خدا داشت اسم ۴۰ مومن را میگفت
حسن هم با ابهت کامل زد روی قابله وبلند میگفت:( اقره )🤗
رزمنده هم گریه میکرد ومیگفت: چه بخوانم
چه بخوانم مولای من😭😭
بعدازپنج دقیقه وگریه والتماس حسن چفیه وقابلمه برداشت گفت: بخون بابا کرم دوستت دارم🤔🤩
رزمنده بیچاره ، چوب برداشت ودنبال حسن کرد... گفت من فکرمیکردم امام زمان ع داره بامن حرف میزنه 🤨😱😡
#شهید حسن حق نگهدار
#شهدای_ﻓﺎﺭﺱ
#ایام_شهادت
🍃🌹🍃🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#گزارش جشن باشکوه دهه کرامت
🎊و عقد زوج جوان ....
#پنجشنبه ۴ خرداد
#گلزارشهدای_شیراز
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
💝🌿💝🌿💝🌿💝
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_دست_بالا*
#نویسنده_بیژن_کیا*
#قسمت_شانزدهم
وانت که به راه افتاد ،محمد اسلامی نسب طاقت نیاورد ، پشت سر ما شروع به دویدن کرد و فریاد زد :«محکم باشیم مردانه بجنگین. فوق این راه شهادته»
اگه شهید شدین شفاعت ما یادتون نره.
قرار بود عملیات در منطقه مشترک بین ما و لشکر نجف اشرف اجرا شود هر دو لشکر در یک محور عملیاتی شرکت کرده بودند و به همین دلیل گروه ویژه ما باید خودش را به خط دوم می رساند و با گروه مخصوص لشکر نجف هماهنگ می شد تا بتوانیم دقیق و منظم عمل کنیم ،وگرنه تمامی عملیات شکست میخورد به خط دوم رسیدیم و گروه ویژه لشکر نجف اشرف را پیدا کردیم.
به اشاره شهید دست بالا همه پیاده شدیم. او ما را به مسئول گروه جوان رشید و سبزه رو بود معرفی کرد . آن جوان نگاهی به جثه نحیف قد کوتاه و کرکهای صورتم انداخت. لبخند زد و با لهجه اصفهانی گفت: «شوما چند سالتونه دادا؟!
_۱۹ سال.
جوان اصفهانی که هنوز قانع نشده بود ادامه داد: پسر جون اومدی اینجا چیکار میخوای کمین خفه کنی؟!
دست بالا با دلخوری گفت: فلفل نبین چه ریزه.
جوان لبخندی زد و ساکت شد .انگار دیگر دست از سرم بردار داشته بود .کسی اذان می گفت .همان جا نماز مغرب و عشا را خواندیم و مهیای حرکت شدیم. دست بالا کنارمان نشست با انگشت خطی روی شنها کشید و گفت :«بعد از این جاده شنی باید از اون شیار رد بشیم و قبل از رسیدن به کانال یک ردیف سنگر کمین که باید خفه شون کنیم »
رو به من و علی کرد و گفت:« اگه درگیری شد که خط آتش می خوام که سنگرهای کمین شون رو نابود کنه»
به من و علی خیره نگاه کرد و پرسید :«مفهومه؟!»
علی به هم نگاه کردیم و سر تکان دادیم.
دست بالا لبخند زد و ادامه داد: آرپیچی زن هامون باید دهانه آتیش سنگر دشمن را کور کنند.
عمیق کشید چند لحظه به فکر فرو رفت و بعد با صدای آرام گفت: «درگیری شدت پیدا نکرد و دشمن نفهمید کارمون را با نارنجک تموم می کنیم»
دست بالا صحبتش را تمام کرده بود ،اما من خیره به خطوط روی خاک هیجان زده بودم و بدنم داغ شده بود. از آنجا پیاده حرکت کردیم اما هنوز در شیار بودیم که خمپاره های دشمن به سمت ما شلیک شد و منور ها آسمان را به آتش کشیدند.
هنوز به سنگر های کمی نرسیده بودیم که زمین گیر شدیم.هرکداممان گوشهای پناه گرفتیم. دستگاه کنارم نشسته بود.
_چیکار کنیم؟!
_نمیتونم اینجا بمونیم .آتش که کم شده راه میافتیم!
چیزی نگفتم اما او رو به من کرد و در حالی که انعکاس نور منور ها روی صورتش می لغزید ادامه داد: «من تا نیمه راه باهاتون میام. از اون جا به بعد فرمانده شما برادر عقیقیه»
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
💢به مناسبت روز #بزرگداشت حضرت سید سادات ، احمد بن موسی شاهچراغ(س)💢
🔰اعتقاد عجیبی به حضرت شاهچراغ(س) داشت. می گفت من باید حداقل هفته ای یک بار به شاهچراغ بروم, در انجا به حرم بچسبم و گریه کنم و راز و نیاز...
🔰می گفت یک بار یکی از بچه هایم از بالای بالکن پایین افتاد. از همه جا قطع امید کرده بودم.رفتم شاهچراغ و با گریه متوسل شدم.
وقتی به خانه برگشتم دیدم حال فرزندم بهتر شده و بعد چند روز کاملا بهبود پیدا کرد.
🔹🔸🔹🔸🔹
#شهید دکترسید محمد ابراهیم فقیهی
فوق تخصص جراحی ارتوپدی
#شهدای_فارس
🌷🍃🌷🌱🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐يادي از سردار شهيد هاشم اعتمادي⭐
🌷عمليات كربلاي چهار، مجروح و در بيمارستان بستري بودم. هر روز چند نفر از دوستان به عيادت من مي آمدند. يك روز هم هاشم آمد. هر وقت مرا مي ديد شوخي اش گل مي کرد، آن روز هم اين گونه بود. اما وقت خداحافظي با حالتي جدي گفت: «با من كاري نداري، من دارم ميرم. اين دفعه شهيد مي شم.»
گفتم تو هر وقت مي خواي بري اين حرفُ مي زني. در صورتش هيچ نشاني از شوخي نبود، با جديت گفت: «اين بار فرق مي كنه»
در نگاهش شوق مي درخشيد، ادامه داد: «خاكريزي را فتح مي كنيم، بعد از آن تيري به من اصابت مي كنه و من شهيد مي شم.»
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
ناپدید شدن تصاویر شهدا در بوستان نماز شیراز
https://www.farsnews.ir/photo/14020303000845/
😳🤦♂