eitaa logo
گلزار شهدا
5.6هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
💢شهیدی که گفت دیگر روضه حضرت قاسم س نخوانید .... 🔰خودش را از اردبیل به تهران رساند از بین محافظ رئیس جمهوری به التماس خودش را به رئیس جمهور که آن زمان حضرت آیت الله خامنه ای بودند رساند... گفت «آقا جان! من از اردبیل آمدم تا اینجا که یک خواهشی از شما بکنم.» حضرت‌آقا گفتن: «بگو پسرم. چه خواهشی؟» گفت :آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر (ع) نخوانند! حضرت‌آقا گفتند:چرا پسرم؟ شهید بالازاده با گریه گفت: «آقا جان! حضرت قاسم (ع) ۱۳ ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم ۱۳ ساله‌ام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم هر چه التماسش می‌کنم, می‌گوید ۱۳ ساله‌ها را نمی‌فرستیم, اگر رفتن ۱۳ ساله‌ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم (ع) را چرا می‌خوانند؟» حضرت آقا دستشان را دوباره روی شانه شهید بالازاده گذاشت و گفت: «پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است» شهید بالازاده هیچ چیز نگفت، فقط گریه می‌کند و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش بلند شد حضرت‌آقا شهید بالازاده را جلو کشیده و در آغوش می‌گیرند و رو به سرتیم محافظانش کرده و می‌فرمایند: «آقای...! یک زحمتی بکش باامام جمعه شهرشان تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است, هر کاری دارد راه بیاندازید و هر کجا هم خودش خواست ببریدش, نتیجه را هم به من بگویید» 💢با التماس رفت جبهه، با التماس رفت خط مقدم، با التماس هم شهید شد 😭 مرحمت بالازاده 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت زهره غازی بلافاصله کاپشن سفید و خوشرنگی را که بر تن داشت بیرون آورد و اطلاعیه ها و نوارها را در آن پیچید و به من داد تا زیر چادر بگیرم و خودش با تک پوش سبز هیأت جدیدی پیدا کرد .این جوری بود که تقریباً با لباس مبدل خود را به آستانه حضرت سید علاءالدین حسین رساندیم و از دست امنیه ها نجات یافتیم. اما این پایان ماجراهای انقلابی من نبود بعدها اگرچه با آنها بیرون نمیرفتم ولی تا نیمه های شب بیدار مینشستم و پشت در حاضر و آماده بودم تا به محض رسیدنشان به خانه در را باز کنم که این کار و آن شبها برای من با دلهره ای سخت و انتظاری رنج آور همراه بود. گاهی میشد که تا نزدیک صبح به خانه برنمیگشتند و من از دلشوره خوابم نمیبرد و همچنان پشت در منتظر میماندم. یکی دو بار نیز مأموران ساواک دنبالشان کردند که در یک مورد به دستگیری پسر عمه ام انجامید با این حال شورش انقلابی مردم هرگز فروکش نکرد تا سرانجام در بهمن هزار و سیصد و پنجاه و هفت به پیروزی رسیدند. با پیروز شدن ،انقلاب گویی مسئولیتمان نیز به پایان رسید؛ زیرا سراغ زندگی رفتیم . شمس الدین خیلی زود خود را پیدا کرد و به سراغ بسیج رفت و بعد از مدتی به عنوان بسیجی (ذخیره ی سپاه )به فعالیت مشغول شد تا این که با شروع جنگ، وارد سپاه شد و دوره های مختلف آموزشی از جمله دوره ی ویژه ی چتربازی تفنگداری و آموزش تخریب را با موفقیت پشت سر گذاشت و به عنوان مربی آموزش نظامی به خدمت پرداخت حضور پیوسته در فعالیتهای انقلابی و بعد از آن بسیج و سپاه او را از درس و مدرسه و مدرک بازداشت. در مدتی که بسیجی بود به حفاظت شهری و گشتِ شبانه با بچه های سپاه و کمیته میپرداخت و چون هیچ اسلحه ای در کار نبود به ابتکار خود گرزی پلاستیکی ساخت و به عنوان اسلحه به کار میبرد .خلاقیت و ابتکار وجه بارز و ویژگی اول شمس به حساب میآمد برای تهیه ی همین ،گرز چوبی را داخل دبه ی پلاستیکی کرد و روی آتش گرفت و چرخاند تا دور چوب جمع شد ، بعد آن را در آب سرد فروبرد و تبدیل به گرز شد. در غائله ی منافقان که دست به خرابکاری حتی در شهرهای کوچک میزدند و از کارهای محتوم آنها به آتش کشیدن پمپ بنزینها بود، مسئولیت این کار خطیر ، یعنی حراست از پمپ بنزین اردکان را شمس الدین به عهده داشت که از قضا در یکی از شبهای نگهبانی ، مردی به طرفش می آید و یک کیف دستی را به او میدهد و ازش میخواهد که برایش نگه دارد. حالت نگرانی مرد دل شمس را به رحم میآورد و با آن که سرپست بوده است کیف را قبول میکند؛ ولی چون نمیتوانسته با آن نگهبانی ،دهد کیف را زیر سنگ چینی در نزدیکی پمپ بنزین قایم میکند تا این که چند روز بعد صاحب کیف به سراغش میآید و امانت را طلب میکند شمس هم بیدرنگ او را به محل اختفای کیف میبرد و تحویلش میدهد. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
🚨ﺷﻬﻴﺪﻱ ﻛﻪ ﺷﻬﻴﺪ ﺻﻴﺎﺩ ﺷﻴﺮاﺯﻱ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﻫﺎﻱ ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ اﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ 🔰از شناسایی منطقه عملیاتی والفجر ۲ بر می گشتیم. ... هلیکوپتر که روی زمین نشست.🚁 شیرازی پیاده شد. پشت سرش هم کمال....👌 کمال در بین فرماندهان عالی رتبه ای که حاضر بودند روی دو زانو نشست و شروع کرد به یک چوب موقعیت محوری که باید عمل می شد را به دقت تشریح کرد....💪 کلامش که تمام شد. صیاد روی دوش او زد و گفت: باید درجه های من را بزنن رو دوش این کیهان فرد!😳!🙂 ادامه داد: چنین نیرویی را باید تو هفت سنگر پنهون کرد تا دست دشمن بهش نرسه!👌 قبل از رفتن به عملیات خواب دیده بود از هلیکوپتر سقوط می کند....😞 توی هلیکوپتر بود که شهید شد.😭 محمد امین(کمال) کیهان فرد شهادت:۱۳۶۲/۵/۲ عملیات والفجر ۲- حاج عمران 🌹 🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرسول سجادیان⭐️ 🌹خبر دادند، یکی از اراذل محل، مزاحم نوامیس مردم شده است. سید رسول رو به من گفت: برو بهش بگو سید رسول کارت داره بیا مسجد! با تعجب گفتم: من! خندید و گفت: بله! در آن جمع من از همه کوچکتر بودم.گفتم: سید، من از ش می ترسم! خود اشرار و اراذل محل هم از او می ترسیدند و حساب می بردند و با او در نمی افتادند، من که 15 سالم هم نشده بود، جای خود داشتم. با مهربانی گفت: من اگر به تو می گویم برو به این بگو بیاد، چون می خواهم دل و جرأت پیدا کنی مقابل این ها بایستی؟ دل به دریا زدم و رفتم. جلویش ایستادم. با قلدری گفت: چیه بچه، چی می خواهی؟ گفتم: آسید رسول گفت بیا مسجد! تا اسم سید رسول را آوردم، رنگ از رخش پرید. نگاهی به من کرد. نگاهی به مسجد وگفت: تو برو، خودم میام! چند دقیقه بعد با ترس جلو سید ایستاده بود و می گفت اشتباه کردم... تکرار نمیشه... راوی رسول غفاری 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 💢 و توزیع اقلام غذایی در بین نیازمندان 🏴همزمان با ماه محرم الحرام🖤 شماره کارت جهت مشارکت:
6037997950252222
[روی کارت بزنید کپی بزنید] بنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام شیراز تلفن هماهنگی:09177296569 ▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🌷🕊🍃 🖤 دستانت کوچک است اما گره های بزرگ باز میکنی؟! حاجتم هست فرج پس جان زینب زودتر که دگر طاقت این روضه های سنگین را ندارم... 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💢شهیدی که امام حسین ع او را طلبید... می گفت من از امام حسین(ع) طلب شهادت می کنم تا مثل علی اکبر و علی اصغرش شهید شوم. دوست دارم نه سر بر بدن داشته باشم,نه قبری داشته باشم و نه نشانی از من باشد! چند شب گذشت. از خستگی گوشه سنگر خوابم برده بود که از صدای گریه جمشید از خواب پریدم. می گفت یا امام حسین, مگه من چی کار کردم که من را نمی طلبی؟ با اشک التماس می کرد, من خوابم برد تا نماز صبح هنوز صدای گریه جمشید می امد. اما چهره ای شاد و خوشحال داشت. گفتم چی شد, خبریه؟ با خوشحالی گفت امروز به هدفم می رسم, اقا منو طلبیده! گفت اقا, امام حسین را در خواب دیدم. گفت ناراحت نباش, امروز تو را می طلبم... همون روز شهید شد و بدنش برنگشت .... جمشید پایخوان , فارس 🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
گلزار شهدا
💢 #طرح_جمع_آوری_نذورات_حسینی 💢 و توزیع اقلام غذایی در بین نیازمندان 🏴همزمان با ماه محرم الحرام🖤 ش
عزیزان .‌‌. انشاالله مبلغ این طرح نذورات باشند..🚨⬆️ مخصوصا این تبلیغ را برای آنهایی که خیلی این روزها به مجالس امام حسین ع ایراد می‌گیرند و میگن باید به فقرا کمک کنید ،بفرستید میگیم ما هم کمک به ایتام و نیازمندان کمک میکنیم و هم مجلس امام حسین ع برپا میکنیم ..به لطف خود حضرت
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت زهره غازی مرد رهگذر میگوید میدانی در این کیف چیست؟ شمس میگوید از کجا باید بدانم من که درش را باز نکردم؟ مرد میگوید: دو میلیون پول وقتی مرد خداحافظی میکند که برود ,شمس میپرسد :چه جوری اعتماد کردی که این کیف پر از پول را به من بدهی؟ مرد لبخندی میزند و میگوید: از چشمهایت .! رازهای مکنون در دل آدمی از پنجره ی چشمها تلالو دارد دیده ای باید روشن بین تا این رازهای نهفته در صندوقچه ی دل را بر لوح چشمها بخواند. کاری که آن مرد غریبه کرده بود. او صفا، صداقت و سلامت ایمان بسیجی نوجوان را از چشمهایش خوانده بود .حق این است که اضطرار هم به آدمی فراست ارزانی میکند. ناگزیری به گونه ای است که تمام یاخته های آدمی را به هوش می.کند در چنین وضعیتی کلام آدمی گرم و تأثیرگذار میشود و بر قلب مخاطب می نشیند ،راستی همسو شدن با نهاده ی فطرت هستی است که هرگز تخلف در آن راه ندارد ادمی هرگاه از فطرت فاصله ،گرفته سر از بیراهه درآورده است. حالا شمس الدین غازی که مرزوق بهشت است و صاحب کیف را هم نمیدانیم که چراغ عمرش روشن است ،یا ،خیر ولی در آن شب تاریک و بلکه دلهره آور ،نوری از چشم تافته و گمشده ای بدان راه یافته که به قدر همین یاد کرد و قلمی شدن در این یادنامه ثبت افتاده است. طی دوره های مختلف آموزشی شجاعت و جسارت ایثار و فداکاری و وقف بودن بر کار سپاه در آن روزگار پرهیاهو از او نیرویی کارآمد ساخت و این گونه بود که نامش بر سر زبانها افتاد و از همین رو منافقان که یکی دیگر از کارهای محتومشان که در آن موفقیتها به دست آوردند ،ترور افراد نشان شده بود، در او طمع کردند و باوجود چندین مورد اقدام به ترور ناکام ماندند .از جمله آن که یک بار با ماشین او را زیر میگیرند و فرار میکنند؛ ولی شمس جان در میبرد و تنها پای راستش میشکند که مدتی در گچ بود. یک روز نیز منافقان به طرفش نارنجکی را پرتاب میکنند و چون خودش تخریب چی ماهری بود عکس العمل نشان میدهد و آن را به طرف دیگر پرتاب میکند و این بار نیز آسیبی نمیبیند به دلیل همین اقدامات منافقان که شمس همیشه مسلح بود و کُلت با خود داشت. خلاصه این که دریغا از برادری مثل شمس که ما تازه بعد از شهادتش مقداری به عظمت وجودش پی بردیم .همه ی برادرانم عزیزند ولی شمس چیز دیگری بود .کل خانواده هم به متفاوت بودن او اقرار دارند. باور کنید مهمانی رفتن به خانه او دعوا بود. سر مهمانی دادن به او دعوا بود. سر خوابیدن خانه دایی شمس الدین همین طور. سر همه چیز او دعوا بود. چون که عزیز بود چون دوست داشتنی بود .ستون و محور خانواده بود. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
43.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞دلتنگی دختر مدافع حرم🥺 خدا ما را بیشتر از شرمنده فرزندان شهدا نکن ...😭 🩸حسین جان🩸 محمد رضائی 🎬نشر بدهید به نیت فرج🎬 🌱🏴🌱🏴🌱🏴 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرسول سجادیان⭐️ 🌹بچه های هیات محل از سید رسول خواستند تا نیروهای گروه مقاومت هم شب ها همراه با هیات زنجیرزنی آنها باشد. سید رسول گفت: برای این همراهی چند شرط دارم. اول اینکه اگر در مسیر به دسته ای دیگر رسیدیم، باید هیات ما صدای بلندگو ها را قطع کند و ما با مداح آن هیات زنجیر بزنیم. می گفت اگر این حرکت دسته و مداحی و زنجیر زنی برای امام حسین است، به احترام امام حسین شما از خودتان بگذرید، بگذارید هیات آنها جلوه کند و شما همراهی کنید، با آنها تقابل نکنید، صدای بلندگویتان را بلند تر نکنید که خودتان را نشان دهید. شرط دومش هم این بود که هیچ دسته سینه زنی را نشکافیم و بهم نریزیم تا زودتر به صحن شاهچراغ برسیم. معمولاً سید ها و بزرگان هیات همیشه اول صف هیات بودند، اما سید همیشه می رفت آخر صف کنار بچه ها. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید