🌹 #مراسم *میهمانی لاله های زهرایی* 🌹
و عزاداری روز شهادت حضرت زهرا (س)🏴
🏴گرامیداشت شهیدان یزدگردی و زارع 🏴
💢با سخنرانی حجت الاسلام یزدگردی
💢 #بامداحی برادر کربلایی محمد شریف زاده 💢
#مکان : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام
#زمان : ◀️ *پنجشنبه ۱۷ آذر ماه/ از ساعت ۱۶*
🔺🔺🔺🔺🔺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🔺🔺🔺🔺🔺
لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
🌷🕊🍃
✨خوشبختے یعنے ؛
دوستانے داشتہ باشے ڪہ تا
بهشت همراه تو باشند ...
🌷خوشا بہ حال بهشت ڪہ
چنین جوانانے دارد ...
شباب الجنہ ؛ جوانان بهشتے❣
#شهیدان صحرایی ،حاجی زاده ،شیخ الاسلامی🌷
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷تشنگی و محاصره طاقت ما را بریده بود. همه چیز داشتیم جز آب و یک راه ارتباطی اَمن به عقب. یک قطره آب هم نداشتیم، نه برای نوشیدن نه برای وضو.
دشمن هم که وضع ما را می دانست در انتظار تسلیم شدن ما بود.
هشتاد، نود نفر بودیم. جعفر با صدای سوزناکش زیارت عاشورا میخواند. همه از گرما در سینه خاکریز سر به زمین دوخته بودیم که از گرمای آفتاب خلاص شویم و به صدای حزن انگیز جعفر گوش میدادیم.
زیارت عاشورا که تمام شد، بلند شد. همه را دور خودش جمع کرد و گفت: برادران از شما می خواهم در این ساعات سخت، یاد خدا را فراموش نکنید. همه به یاد لب تشنه امام حسین(ع) و یارانش باشید.
دیگر سخنی نگفت. نشست روی زمین و پوتینش را در آورد. دو کف دستش را روی زمین که هرم گرما از بلند می شد کوبید و بعد روی پیشانی و پشت دست ها کشید. بعد به نماز قامت بست. بجز چند نفری گه نگهبانی از خط را به عهده داشتند، همه تیمم کرده و پشت سر جعفر به نماز ایستادیم.
نماز که تمام شد خنکی سایه ای را روی سر خود حس کردیم.
سر به آسمان کشیدیم. در آن فصل گرما، ابری سیاه روی سر ما آمده بود و چند دقیقه بعد در کمال ناباوری، دانه های کوچک و سرد تگرگ روی سر ما باریدن گرفت!
🍃🌷🍃🌷
#شهید محمدجعفر صادقی
#شهدای_فارس
🌹🌱🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_محمودرضا_بیضایی*
✍از تبریز تا دمشق / #قسمت_هفتم
🔷معنویت؛ به همین سادگی
🔹محمودرضا از مریدان مرحوم آیت الله العظمی سیدابوالحسن مولانا(رضوان الله علیه) بود.
مرحوم آیت الله مولانا ظهرها در مسجد«استادشاگرد»در خیابان فردوسی تبریز اقامه نماز میکرد.من ایامی که در دبیرستان ابوذر در خیابان تربیت درس میخواندم، به خاطر نزدیک بودن مدرسه به این مسجد، ظهرها گاهی میرفتم و نماز را به ایشان اقتدا میکردم.ایشان خیلی بزرگوار بودندو با افتادگی و حسن خُلق فوق العاده ای با جوان ها برخورد میکردند. معمولا بعد از نمازهایشان حلقه ای از جوان ها دور ایشان تشکیل میشد و تا چند ساعت ایشان را رها نمیکردند. در معنویات مقاماتی داشتند و البته کمتر کسی ایشان را در تبریز از این بُعد میشناخت. من نمیدانستم محمودرضا هم در نمازِ ایشان حاضر میشود. اوایل دورهٔ دانشجویی من، با اواخر دورهٔ دبیرستان محمودرضا هم زمان بود. بعد از دانشگاه، من دیگر توفیق درک محضر آیت الله مولانا را به جز یکی دو بار در دیدارهایی که در عید غدیر منزلشان مشرّف شده بودم، نداشتم.
محمودرضا در دو سال آخر دبیرستان ظهرها بعد از مدرسه، مسیر دبیرستان فردوسی تا مسجد استاد شاگرد را پیاده طی میکرد و در نماز ایشان حاضر می شد. من از این قضیه بی اطلاع بودم تا اینکه یک روز فهمیدم و به محمودرضا گفتم:« شنیده ام میروی نماز آقای مولانا.» اول جاخورد، بعد گفت:« آره، خیلی آدم خوش مرامی است!» گفتم:« از فرمایشاتش استفاده هم میکنی؟» گفت:« بله.» گفتم :« از چیزهایی که شنیده ای یکی دوتا بگو ماهم استفاده کنیم.» گفت:« دیروز بعد از نماز با احتیاط و رعایت ادب رفتم جلو و سلام کردم و گفتم اگر میشود نصیحتی بفرمایید.» ایشان چند لحظه سرشان را انداختند پایین، بعد توی صورت من نگاه کردند و گفتند:« حال شما خوب است؟!» محمودرضا این را گفت و زد زیر خنده و دیگر نگذاشت بحث آیت الله مولانا را ادامه بدهیم.آن روز مرا پیچاند. بعدا دوباره یقه اش را گرفتم و خواستم اگر سوالی پرسیده و جوابی شنیده بگویدتا من هم استفاده کنم. گفت:« آن روز از ایشان درباره ی عرفان سوال کردم و ایشان هم فرمودندهمین روایت هایی که شیخ طوسی و دیگران از اهل بیت(علیه السلام) نقل کرده اند عرفان است.» محمودرضا تا آخر همین بود. هیچ وقت، حتی یکبار هم نشد که تظاهری بکند یا قیافهٔ آدم های معنوی را به خودش بگیرد! من تا آخر حیات ظاهری محمودرضا چیزی از او ندیدم که بخواهد معنویتش را به رُخ بکشد.
✍به روایت"احمدرضا بیضائی"
#ادامه_دارد.
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
#خدای_خوب_ابراهیم🌿'
دیده باز بر روی مسائل مختلف داشت .
ابراهیم گاهی وقت ها که دوستان متاهل خود را می دید، مانند یک مشاور دانا با آنان حرف می زد.
توصیه می کرد در رفتار خود دقت کنید. جنگ و جدال نکنید، تا آن جایی که توان دارید گذشت کنید و برای برطرف کردن مشکلات، از خدا کمک بگیرید.
.
وَ عَاشِروهُنَّ بِالمَعرُوفِ فَإِن كرِهتُمُوهُنَّ
و با زنان، به طور شایسته رفتار کنید و اگر از آن ها، کراهت داشتید، ( سریع تصمیم جدایی نگیرید.) ( سوره نساء/۱۹ )
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
⭐️یادی از سردار شهید محمدرضا ایزدی⭐️
🌷عملیات خیبر بود. رزمنده ای آمد و چیزی به رضا گفت و رفت. رضا برافروخته و سرخشده بود. به سمتش رفتم و گفتم: رضا چیزی شده؟ آرام گفت: رسول زخمی شده!
گفتم: خوب بیا بریم دنبالش.
گفت: نه، مسئولیت این مأموریت و این بچهها با من هست، باید کارم را انجام بدهم.
راضی نشد مأموریتش را به خاطر برادرش رها کند. تا ساعت پنج صبح درگیر بودیم تا کار با موفقیت تمام شد.
به محل تخلیه شهدا و مجروحین رفتیم. جنازه چند شهید را رویهم، پشت یک ماشین گذاشته بودند تا منتقل کنند. رضا صدایم زد و گفت: بیا... رسول.
چشمان یکی از شهدا، در میان صورت خاکآلود و خونآلودش باز بود. چشمش سبز بود، رنگ چشمهای خاص و زیبای رسول. رضا دست به سروصورت رسول کشید و با هیجان گفت: هنوز نفس میکشد.
گلوله بالای جیب چپ لباسش، از بالای قرآنش رد شده و از بالای قلبش عبور کرده بود.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سردار_دلها
هرچقدر از حاج قاسم بگیم بازم کم گفتیم...
از سادگی
از مناعت طبع
از افتادگی و اخلاص....
حاج قاسم یادم داد....
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
اعضا و محبین شهدا
لطفا کانال گلزار شهدا را به دیگران معرفی نمایید :
⬇️⬇️
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
لطفا نظرات و انتقادات و پیشنهادات خود را با ادمین کانال در میان بگذارید
🔻🔻
@Kh_sh_sh
🌷🕊🍃
✨قسم به نام امنیتی که
شما با خون خود
برایمان به ارمغان آوردید
هرگز اجازه نمیدهیم
ایران
جولانگه هرزه ها شود
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#فدایی_امام_زمان عج
ارتباط قلبیاش با امام زمان (عج) خیلی قوی بود و میگفت، یک قدم به طرفشان برداری صد قدم به طرفت برمیدارند. این شهید عاشق امام زمان بود و هنگامی که نام مبارک آن حضرت را میشنید به عنوان احترام بلند میشد و ارادت خاصی به آن حضرت داشت. همیشه توصیه میکرد در قنوت نماز بخوانید: « اللهم اجعلنی من المحبین المهدی و المنتظرین المهدی(عج)».
🍃🌷🍃🌷
#شهید عبدالحمید حسینی
#سالروزتولد🎊🎊
#شهداےفارس
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_محمودرضا_بیضایی*
✍از تبریز تا دمشق / #قسمت_هشتم
🔷از مایکل جردن تا شکیل اونیل
🔹یکی از علایق محمدرضا در ایام نوجوانی،تعقیب مسابقات لیگ بسکتبال حرفه ای آمریکا "ان بی ای" بود. یادم هست که جمعه ها صبح، مسابقات لیگ حرفه ای آمریکا از شبکه ی یک پخش میشد. محمودرضا همیشه قید خواب صبح جمعه را میزد و می نشست پای تماشای بستکبال. اطلاعاتش هم درباره ی لیگ آمریکا خوب بود و اخبار آن را علاوه بر تلوزیون، گاهی از طریق نشریه های ورزشی هم دنبال میکرد. عکس این مسابقه ها را از مجله های ورزشی می برید و نگه میداشت. مدتی هم پوستری از مایکل جردن به دیوار اتاقش بود.از اسامی بازیکنان و مربیان بگیر تا جدول لیگ و... را خوب می دانست و مرتب درباره شان حرف می زد. یک صبح جمعه با هم نشسته بودیم و اگر اشتباه نکنم داشتیم مسابقه ی تیم اورلاندو مجیک را که تیم محبوب محمودرضا بود، تماشا میکردیم. محمودرضا به شکیل اونیل، بازیکن سیاه پوست و مسلمان این تیم علاقه داشت و طبق معمول شروع کرد به تعریف و تمجید از او و تکنیک بازی کردنش و از این حرف ها.من وسط حرفش همین جوری گفتم :《به مایکل جردن نمی رسد!》گفت :《نه،شکیل اونیل فرق دارد.》گفتم :《چه فرقی؟》گفت:《شکیل اونیل هر هفته نمازجمعه میرود.》بعد گفت:《یک بار روز جمعه مسابقه داشته و هر چه مربیان تیم به او اصرار میکنند که آن روز نماز جمعه نرود،نمی پذیرد.دست آخر مجبود می شوند چند نفر را همراه اون بفرستند که به محض تمام شدن نماز، شکیل اونیل را سوار ماشین کنند و سریع برگردانند تا به مسابقه برسد!》
محمودرضا آن روز به من ثابت کرد که شکیل اونیل از مایکل جردن سرتر است، چون نماز جمعه اش ترک نمی شود.
✍به روایت"احمدرضا بیضائی"
🔹
#ادامه_دارد.
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*