💢عزیزان و همسنگرای شهدایی
📢همانطور که قبلا هم گفته شد برنامه های هییت در #گلزارشهدای_شیراز از طرف هیچ ارگان و سازمانی، پشتیبانی نمیشود..
برنامه ها همه #مردمی و با همت خیرین و خود شما عزیزان برگزار میشود
لذا برای جشن روز ازدواج حضرت زهرا(س) و حضرت علی (ع)، حداقل ۶ میلیون هزینه لازم داریم🙃
👈اگه کسی میتونه ۴۰ کیلو کیک هم تهیه کنه ، کلی از اینهزینه کم میشه 🎂☺️
پس برای امیرالمومنین ع و حضرت زهرا س کم نذاریم 🔻🔻
شماره کارت جهت مشارکت :
6037697506615480(روی شماره بزنید کپی میشه) بانک صادرات بنام محمد پولادی
زخمي شده بود پايش را گچ گرفته بودند و توي بيمارستان مريوان بستري بود.
بچه ها لباسهايش را شسته بودند. خبردار که شد،
بلند شد برود لباس هاي آن ها را بشويد.
گفتم«برادر احمد،پاتون رو تازه گچ گرفتن اگه گچ خيس بشه، پاتون عفونت ميکنه.»
گفت«هيچي نميشه.»
رفت توي حمام و لباس همه بچه ها را شست.نصف روز طول کشيد. گفتيم الآن تمام گچ نم برداشته و بايد عوضش کرد.اما يک قطره آب هم روي گچ نريخته بود.
ميگفت«مال بيت المال بود،مواظب بودم خيس نشه.»
🌱🌷🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#قربانےاول_ماه_قمرے
#ﻧﺬﺭﻇﻬﻮﺭ ﻣﻨﺠﻲ_ﻣﻮﻋﻮﺩ (ﻋﺞ )
#ﺑﻪ_ﻧﻴﺎﺑﺖ اﻣﺎﻡﺯﻣﺎﻥﻋﺞ و #ﺷﻬﺪا
🌷🌹🌷🌹
حضـرت رسـول (ص) :
قـرض بگــیرید و قربانی کنیــد ؛ زیرا آن قرضی است ادا شدنى اســت ( این قرض را خـداوند سبحــان ادا مى کند)
🌷🏴🌹🏴🌷
ﻃﺒﻖ ﻗﺮاﺭ ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ, به عنایـت حضـرت زهــرا (س) ، #قربانے و ذبــح گوسفــند، جهت رفــع بلا و بیمارے و ﺗﻌﺠﻴــﻞ ﺩﺭ #اﻣﺮﻓـﺮﺝ منجے موعــود، در روزاول ماه ذی الحجه (روز سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۲) ﺗﻮﺳــﻄ ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ شهــدا انجام مےپذیرد. ✋✋
شمــا هم مےتوانید در این امر خــیر سهیم باشیـــد
👇◾️👇
ﺷﻤــﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟــﻬﺖ ﻭاﺭﻳﺰ ﻛﻤــﻚ ﻫﺎ:
6037997950252222بــنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام (با زدن روی شماره کپی کنید) 🔺▫️🔺▫️ هییت شهداے گمنام شـــیراز* مرکز نیکوکاری شهدای گمنام شیراز 🌹🌷🌹🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
گلزار شهدا
🎊🎊🎊 🚨 #سه_شنبه ۳۰ خرداد جایی قول ندهید ....😍😉 💝جشن ازدواج چند زوج خوشبخت #دعوتیم💝👏👏 یه جشن #ساده،
لطفا پوستر مراسم را منتشر کنید 👆👆
🌷🍃🕊
شهیدان🌷
دست ما را هم بگیرید؛
که پاهایمان
بدجور گیر است در گِلِ این
دنیاے دست و پا گیر . . .
#صبح_وعاقبتتون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟
9⃣ 1⃣ روز تا عیدالله الاکبر، #عید بزرگ #غدیر باقی مانده است..
✅ مَعاشِرَ النّاسِ، اَلا وَ اِنّى رَسولٌ وَ عَلِىٌّ الْاِمامُ وَ الْوَصِىُّ مِنْ بَعْدى، وَ الْاَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ. اَلا وَ اِنّى والِدُهُمْ وَ هُمْ یَخْرُجُونَ مِنْ صُلْبِهِ.
✅ هان مردمان! من رسول ام و #علی، امام و وصیّ پس از من است و پس از او امامان، فرزندان اویند. آگاه باشید! من والد آنان و ایشان از صلب اویند .
📚فرازی از بخش هشتم خطابه غدیر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈مبلغ #غدیـــــر باشیـــد
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔰شمع محفل ما آقا منصور بود. دورش حلقه زده بوديم و هر کس چيزي مي گفت. در گرما گرم صحبت ها، يکي از بچه ها حرفي زد که بوي غيبت می داد. هنوز کلام رفیق ما تمام نشده رنگ و روي هميشه خندان منصور برافروخته شد.
عصبانيت در چهره اش موج مي زد، با همان حال گفت: چرا محيط جبهه را با غيبت آلوده کردي، چرا محيط جبهه و قلب هاي خودتان را با ذکر گناه و معصيت کدر مي کنيد!
از کلام دوستمان، خيلي هم برداشت غيبت نمي شد، اما حساسيت منصور در اين موارد مثال زدني بود.
#شهید حاج منصور خادم صادق
#شهداےفارس
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سرود مهر خواهر برادری...
انشاالله آخر مراسم روز سه شنبه اجرا خواهد شد
برادر یاره برادر سایه اش مثل باباست
خواهر دریا خواهر مهرش مثل مادرهاست
برادر کوه غیرته اهل نجابته
قدر برادرو بدون آخه نعمته
خواهر عفیفه مثل گل لطیفه
خواهر سنگ صبوره خواهر رحمته
به چادر حضرت معصومه
همدیگه رو تنها نمیذاریم
امام رضا هوامونو داریم
چه خوبه که امام رضا داریم
دنیا یه طرف ما یه طرف
ما و امام رضا دنیا یه طرف
مـا آرامش رو تو گوهرشادش پیدا کردیم
ما هر جا باشیم به مشهد یا قم بر میگردیم
آخه خاک ما کشور پسر و دختر
باب الحوائج موسی بن جعفره
ما از هر جا که بریدیم به حرم رسیدیم
ما سر سفره این آقا قد کشیدیم
به چادر حضرت معصومه
همدیگه رو تنها نمیذاریم
امام رضا هوامونو داریم
چه خوبه که امام رضا داریم
دنیا یه طرف ما یه طرف
ما و امام رضا دنیا یه طرف
#متن سرود مهر خواهر برادری
گلزار شهدا
🚨🚨🚨 قابل توجه کوچولوهای عزیز #شیرازی👋👦🥰 🎊 #سه_شنبه ۳۰ خرداد ، آخر مراسم جشن ، قراره همه بچه های ز
پدر ومادر های عزیز ...
اگه میخواهید فرزندان عزیزتان در سرود شرکت کنند اسمشون را در لینک که معرفی شده ثبت کنید 🚨
میخواهیم یه سری پرچم هدیه برای بچه ها بگریم 😊🇮🇷
شعر هم تمرین کنند
اون روز مناسبت داره 😍
هم ازدواج ، هم فرزند آوری 😊
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_دست_بالا*
#نویسنده_بیژن_کیا*
#قسمت_سی_هفتم
سلام غلامعلی جان !سلام بر تو و بر تمامی شهدای اسلام منو میشناسی؟ زارعی .هستم علی ،احمد برادر محسن زارعی دوست و همکلاسی تو در دبستان الهام.
همون رزمنده ای که سر به سر همه میگذاشت؛ اما حالا دیگه
حال و حوصله ای برام .نمونده امروز پنجشنبه س بیست و هشتم اسفندماه ۱۳۷۱ این روزها شیراز حس و حالی بهاری داره بوی عید رو میشه با هر نفسی که . فرو میدی احساس کنی آفتاب نرم نرمک میباره و سبزه ها قد می کشن به آرومی روزای آخر اسفندماه که از راه میرسن همه بیقرار میشن انگار حتی ماهیهای کوچک و قرمز هم در تشتهای بزرگ پلاستیکی مدام این سو و آن سو
میرن.
اما امروز صبح با تمامی روزهای سال فرق .داشت امروز تو روی دستهایی تشییع شدی که همیشه بیقرارت بودن. دستهایی که بارها در این ده سال غیبت تو به سوی خدا دراز میشد تا دوباره به وطن برگردی امروز بعد از مدتها ،پدرت حاجی کرامت رو .دیدم شکسته شده .بود امروز بچه های گردان رو هم .دیدم حاج حسین هم آمده بود در راه از تو خاطره ای برایم تعریف کرد میگفت: یک روز من و آقای دست بالا رفته بودیم .اهواز پسر بچه ای ده دوازده ساله.
دیدیم که ده تومان میگرفت و از بالای پل فلزی شیرجه میزد داخل رودخونه ی کارون عده ای دور پسر جمع شده بودن. دست بالا به طرف پسربچه رفت و :گفت
تا ظهر چند مرتبه ی دیگه میتونی بپری؟
پسر بچه جواب داد :چهار شاید هم پنج "بار
شهید دست بالا جیبهایش را گشت؛ چند اسکناس را روی هم گذاشت و به من گفت :داری"بیست تومن به من قرض بدی؟
بیست تومن را جور کردم و به دستش دادم .پولها را به او داد و گفت :دیگه نمیخواد "بیری.
پسربچه با تعجب به او خیره شده بود. دست بالا ادامه داد .برو... برو خونه... تا ،ظهر ،شیرجه بیشیرجه
پسرک لباسش رو پوشید و رفت. دست بالا راه افتاد و من هم دنبالش. چرا این کار را کرد؟ خودش که چیزی نگفت. بعدها فهمیدم کارون به ظاهر آرام اما در باطن خطرناک است و افراد زیادی را طعمه بستر گل آلود و چسبنده اش کرده به چشمان خیس حاج حسین نگاه کردم حاجی سر تکان داد و گفت
:دست بالا مرد بود مرد...
لبخند زدم و :گفتم یادت میاد چقدر تند و تند وضو میگرفت؟
آهی کشید و گفت :دائم الوضو بود و مرتب وضو میگرفت
گفتم: بعضی وقتا سر به سرش میذاشتم
حاجی آهی کشید و گفت :یه روز بهش گفتم چرا این قدر وضو میگیری؟ غلامعلی لبخند زد و گفت: وضو» نوره پاکی روح و جسم .
حاج حسین رو به من کرد و گفت: از اون روز به بعد سعی میکنم همیشه دائم الوضو باشم. بیشتر وقتها هم موقع وضو ،گرفتن یاد شهید دست بالا میافتم تابوت ها روی دست مردم وارد صحن شاه چراغ شده بود و ما هم به دنبالشان
به راه افتادیم.
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*