🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_شمس_الدین_غازی*
#نویسنده_غلامرضا_کافی*
#قسمت_پنجاه_سوم
🎙️به روایت محمود رجایی
اما یک بار با خودم گفتم شمس را تنبیه !کنم دلیلش این بود که من در سال شصت و یک پایم
روی مین رفت و از مچ قطع شد. وقتی در زمان مسئولیت سید مجدد به جبهه برگشتم چون از وضعیت من باخبر بود، مراعات میکرد و از کارهای او این بود که هر صبح به من ماموریت میداد تا با بچه ها برای تمرین و پیاده روی یا حتی مانور نروم. پس تصمیم گرفتم که برای تنبیه فرمانده و این که نشان دهم مشکلی ندارم به تنهایی به کوه بروم آن هم با تجهیزات کامل.
چند روز که این کار را کردم فهمید و مرا کنار کشید و برادرانه عذر خواهی کرد و گفت: اتفاقاً اشتباه میکنی دوست عزیز. برادرا من می خواستم با این کار بگویم که به تو احتیاج دارم و یک وقت در اینجا احساس بیهودگی نکنی
البته در شخصیت شمس الدین غازی عزیز خیلی چیزها باید گفت که شاید در اینجا مجالش نباشد و نکته ی باقی مانده این که سید اگر از ناکار شدن بچه های تخریب ناراحت میشد. دلیلش این بود که هر یک از بچه های تخریب به اندازه ی یک فرمانده گردان و بلکه گاهی فراتر از آن نسبت به عملیات و جبهه و جنگ توجیه بودند اما بچه های تخریب چی مظلوم و گمنام بودند.
شاید آن خاطره را شنیده باشید که یکی از بچه ها داوطلب میدان مین شد و چند قدمی که رفت برگشت اول فکر کردند ترسیده بعد دیدند که نه دارد پوتینهایش را در می آورد.
گفت :اینها را تازه از تدارکات گرفته ام حیف است من دارم میروم بیت المال است و دیگری میتواند از آن استفاده کند. بچه های تخریب کسانی از این دست بودند و درباره ی سید شمس الدین بهترین واژه یا توصیف این است
«فرمانده گمنام با وجود همه ی تواناییها»
#ادامه_دارد ..
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
7.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طرح بسیار زیبا و ملکوتی اربعین ۱۴۰۲ 🏴
#الحسین_منهاج_القرآن
#حیاتنا_الحسین
#اربعین
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
📌 «چه کربلا نرفتهها، که کربلایی شدن...»
🔹بی قراری شهید فخری زاده برای سفر کربلا
🔹 میدونستید دانشمند شهید محسن فخری زاده، کربلا نرفته بود؟!
◇ ایشون خیلی دوست داشتن کربلا برن، ولی بخاطر محدودیتهای امنیتی که داشت نمیتونست از کشور خارج بشه و کربلا و مکه نرفته بود.
◇ یک بار به حاج قاسم گفته بود امکانش هست، اینقدر تو عراق نفوذ داری، من تا حالا حرم امام حسین(ع) نرفتم یه بار برم و بیام..
◇ حاج قاسم بهش گفته بود: محال نیست، اما من موافق نیستم.
◇ چون اگر من شهيد بشم جایگزین دارم، ولی تو معادل نداری، هیچ کسی نیست که جاتو پر کنه !!!!!
◇ روایت حاج حسین کاجی از شهید گرانقدر فخری زاده .🌹
🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐یادی از سردار شهید امان الله عباسی⭐
اصلاً اهل مطرح شدن نبود، اینکه بگوید من چی ام، یا چه کار کرده ام یا می کنم. حتی وقتی مرحوم پدر و مادرمان از ایشان می پرسیدند: سمت و مسئولیت تو چیست؟
تنها جواب می داد:« هیچ. من فقط این راه را می روم و می آیم.»
یکی دو باری که از ناحیه پا مجروح شده و به خاطر آن می لنگید، اگر کسی از او می پرسید: چی شده؟
خونسرد می گفت: «پوتین، پایم را زده!»
بعد از شهادت و بعد از جنگ هم همین طور است، نسبت به سایر همرزمان و هم رده هایش کمتر کسی است که نام و خاطره و عکسی از امان دیده یا شنیده باشد!
زمانی که گلزار شهدا شکل و شمایل قدیمی داشت و قاب های آلومنیومی بالای قبور شهدا بود. مثل همه خانواده شهدا، ما هم عکس امان را بالای مزارش گذاشته بودیم، اما به همین هم راضی نبود و مرتب این عکس از قاب بیرون می افتاد...
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
📝#توصیه اصلی شهید #ابراهیمی فرد یا وصیت اصلی شهید:
حفظ ارزش های شهادت از شهادت بالا تر است
نماز اول وقت – نماز اول وقت – نماز اول وقت..
حاج محمد به شدت به امر به معروف و نهی از منکر اهمیت می دادند. به نحوی که وقتی از جبهه به محل سکونت خود می آمدند،یا خود شخصا به همراه دوستان به این مورد می پرداختند.
معمولا سوره واقعه را هر شب میخواندندو این مهم را ترک نمیکردند حتی در جبهه و شبهای عملیات..
#شهیدمحمدابراهیمی_فرد
#وصیتنامه_شهید
#شهدای_فارس
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
اربعین آمد و
گر روز ظهورت نشود
خاک عالم
به سر ماست
خدا رحم کند
🖤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🖤
#آجرک_الله_یاصاحب_الزمان
#صبحتون_حسینی 🏴
#عاقبتتون_شهدایی🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#شهیدخسروایزدی🌺
"سفارش من به عنوان یک برادر کوچک و کسی که زندگی خود را وقف راه الله کرده این است که این امام ، این نعمت الهی را که خدا به ما ارزانی داشته حفظ نموده و از رهنمودهای ایشان بهره جسته ، متحد و با یک هدف و شعار واحد دست در دست هم بگذارید و ریشۀ منافقین داخلی و خارجی را از بیخ و بن برکنید."
#شهیدخسرو(محمدحسن)ایزدی
#سالروزشهادت
#شهدای_فارس
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_شمس_الدین_غازی*
#نویسنده_غلامرضا_کافی*
#قسمت_پنجاه_چهارم
🎙️به روایت محمود رجایی
کارشان پر و پا نداشت .هر کار از دستشان می آمد، انجام می دادند اتوبوس آتش می زدند.مغازه آتش می زدند .مغازه منفجر می کردند.ترور می کردند.در کوچه و خیابان بمب
گذاشتند. نارنجک به طرف مردم پرتاب می کردند و.... در اتوبوسی که یک بار همین به اصطلاح مجاهدین خلق آتش زدند، یک بچه ی کوچک جزغاله شد.
در نهایت سپاه وارد عمل شد و از ما که تازه آموزشمان تمام شده بود و وارد مجموعه شده بودیم یک گردان رزمی درست شد برای برخورد با منافقان و سرکرده ی ما یا بهتر بگویم فرماندهی ما هم شد سید شمس الدین.
چون سید نترس و شجاع بود و همچنین ورزیده بود و ورزشکار، قد و بالاش هم هیمنهی خاصی بهش میداد و لیاقت فرماندهی داشت. عصرها می آمدیم پارامونت و مانور حضور میدادیم آن هم با چند تا لاندیور که در اختیار داشتیم. البته تعدادمان از آنها کمتر بود سید در همین جا هم سعی میکرد از راه مصالحه پیش برود و آنها را به راه بیاورد و برای همین یک مورد درگیری هم نداشتیم ولی آنها از روی نفاق و منافقانه کارهایی می کردند که ماجرای مینی بوس سپاه که به گلوله بسته شد مشهور است و ما در این ماجراها تعدادی شهید و مجروح دادیم که قصه اش شنیدنی است و البته دردناک این ماجراها بازگفتش برای این است که تاریخ مطلع باشد که چه بر نیروی انقلابی گذشته و چگونه این انقلاب حفظ و حراست شده است. کار به این سادگی نبوده .است زنجیر که افتاد ماشین گشت از در پادگان امام حسین بیرون زد حاج اکبر که رانندگیاش بهتر بود، پشت فرمان بود فرهاد ژولیده و غلامحسین محمدزاده کنار دستش ساعت هفت و پانزده دقیقه ی صبح بود .پاییز سال شصت در چارباغ جدید پاسداران حضور چندانی .نداشت هوا مَلَس بود .درست مثل طبع راننده کارخانه ی سیمان شیراز مسئول درست و حسابی ای داشت ، حزب اللهی دو آتشه و مستحق مرگ و ترور شناسایی شده بود منزلش را زیر نظر گرفته بودند. ساعت ورود و خروجش کنترل شده بود.
حالت یک مسافر را داشت که از سفر آمده باشد .مثل این که دنبال آدرس
جایی بگردد یا منتظر کسی باشد قدم میزد ساک قهوه ای نیمداری در دستش بود.حجمی نداشت اما به نظر سنگین می نمود.
#ادامه_دارد ..
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اگر سال آینده میخواهید بروید اربعین؛ از امروز برا زیارت سال آینده ...
▪️آیت الله مصباح یزدی رضوان الله تعالی علیه
🌱🍃🌱🍃
نشردهید
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
⭐️یادی سردار شهید علی اکبر حبشی⭐️
علی اکبر فرمانده سپاه میمند بود. روزی آمد و گفت: «سریع بلند شوید، باید به مأموریت برویم!»
- «مأموریت؟چی هست؟»
- «برویم، می فهمید.»
ما را به یکی از روستاهای اطراف برد، کنار یک زمین کوچک در میان خانه های ده! زمین مال بیوه زنی با چند تا بچه قد و نیم قد بود. بنده خدا به سپاه مراجعه کرده و گفته بود که چیزی ندارم که در اینجا سرپناهی برای بچه هایم بسازم.
علی اکبر گفت: « ما حتماً باید اتاقی برای اینها اینجا بسازیم.»
- «اولاً ما ابزار و وسایل بنایی نداریم، ثانیاً کار ما چیز دیگری است، اصلاً بنایی و عملگی بلد نیستیم!»
- « سپاه کاری به این حرف ها ندارد، ما باید وظیفه مان را انجام بدهیم. ابزار و وسایل را هم خودم تهیه می کنم، این خانه باید ظرف ده روز ساخته شود، تا این زن و بچه هایش این زمستان بی سر پناه نباشند.»
رفت شهرداری وسایل و شن و ماسه و سیمان گرفت. بعد هم خودش مثل یک کارگر دست ها را بالا زد و ده روزِ برای آن زن بی سرپناه اتاقکی ساخت.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید